روز، ۲۴ اسفند سالروز تولد رضا شاه است. نگاهی به وضعیت خانوادگی و نحوه بزرگ شدن وی نقض نظریه سنتی پادشاهی در ایران است که این فرد جاهطلب چگونه از یک خانواده با مقامات پایین نظامی، فقر و تنگدستی در دوران کودکی و جوانی و شرارت و هرزهگردی در جوانی به بالاترین مناصب سیاسی رسید. او هم یک جمهوریخواه ناکام بود ؛ هم اساسا نحوه رشدش تقویت کننده نظام جمهوری است نه پادشاهی و نظریه موسوم به ایرانشهری!
رضا سوادکوهی مازندرانی از ایل پالانی در خانوادهای در آلاشت به دنیا آمد که پدر در پدر از مقامات فوج سوادکوه و خوانین محلی بودند. پدر بزرگ و پدرش در خدمت شاهان قاجار بودند. مراد علی سلطان، پدربزرگش درجه سروانی داشت و در جنگ دوم هرات در سلطنت ناصرالدینشاه کشته شد. عموی پدرش نیز ملا عباسعلی از فقهای مازندران بود. پدرش عباسعلی خان به دلیل آنکه مادرش از اهالی آلاشت نبود و زنی صیغهای بود، نیروی درجه دو در خانواده به حساب میآمد. لقب «داداشبیگ» به او داده بودند که نامی ترکی بود. به زعم جریان اصلی خانواده که از عموهای رضا شاه بودند، داداشبیگیها سزاوار عنوان خانی نبودند. عموها و عموزادههای رضا شاه عمدتا مقامهای نظامی داشتند که همگی تا قبل از کودتا در نیروی قزاق بالاتر از رضا خان بودند. برخی از آنها بعدها عضو حزب توده و کمونیست شدند. خاندان رضا شاه به دلیل توان جسمی بالا و قد و قامت سترگ به پهلوان معروف بودند. رضا شاه فرزند زن دوم پدرش بود که به دلیل گرجی و یا ایروانی تبار بودن در خانواده عباسعلی خان پذیرفته نشده بود. آنها با رضا شاه تا قبل از سلطنت خوب نبودند. حتی سالها بعد که به عنوان قزاق به سوادکوه آمده بود، نزدیک بود با حکم پسر عمویش زیر ضربات شلاق کشته شود! به همین دلیل رضا شاه از زادگاهش خاطرات خوبی نداشت و فقط یک بار به آلاشت رفت. به محض مرگ پدرش در خردسالی، مادرش از بیم جان مجبور به ترک آلاشت و مهاجرت به تهران در یک شب سرد زمستانی شد. رضا شاه به نحو معجزهآسایی با کمک پیرمردی دورهگرد از مرگ نجات یافت. داییهای وی در تهران موقعیتی داشتند. دایی بزرگ علیخان حکیم بود که در فرانسه تحصیل کرده بود. دایی وسط ابوالقاسم بیگ بود که با خیاطی در قزاقخانه شروع کرد و به مقام میرپنجی رسید. او رضا شاه را بعد از ازدواج دوم مادر و مرگ متعاقب وی نگهداری کرده و بزرگ کرد و پای او را به قزاقخانه باز کرد. دوران جوانی رضا شاه به لات بازی در سنگلج گذشت و از ۱۴ سالگی با شغلی پایبن و غیر نظامی وارد قزاقخانه شد. بعدها که نیروی نظامی شد از قلدرها و شرورهای افسران قزاق تبدیل شد که با شوشکهکشی و مستی میدانهای شهر را بسته و حریف می طلبیدند! یادگار دعواهای این دوران زخمهای صورت رضا شاه بود. البته بعد از دریافت اولین مقام نظامی این رفتار زشت را کنار گذاشت. خاطرات تلخ دوران نوجوانی و جوانی رضا شاه نقش زیادی در خرابی محله قدیمی سنگلج و تبدیل آن به پارک شهر داشت. اگرچه حضور رضا شاه در سیاست و رشد سریع وی در ساختار قدرت محصول دو کودتا با حمایت دولت وقت بریتانیا بود؛ نخست توطئه استاراسلسکی علیه کلرژه در فرماندهی قزاقها و دیگری کودتای ۱۲۹۹، اما تلاش و سختکوشی وی در کسب مقام میرپنجی را نباید نادیده گرفت. او توان اجرائی بالایی داشت. اما جایگاه وی پایین تر از شاهان قاجار است. چون خاندانش همگی در خدمت شاهان قاجار بودند و هم خودش نیز رشدیافته نوسازی قاجارها در ایجاد نیروی قزاق بود. موسس سلسله پهلوی در واقع شاه نبود و خودش هم نمی خواست شاه شود. او شباهت به یک مقام نظامی کودتاگر داشت. در مقام یک رئیسجمهور اقتدارگرا و مادامالعمر، مانند جمال عبدالناصر، عبدالکریم قاسم، قذافی و حافظ اسد بود.