Tribun Logo

در کشوری که مقامات آن نگران اختفای بدن زنان هستند، تمرین فوتبال توسط زنان تحت نظارت دقیق است. اقتدارگرایی رژیم به ویژه در ممنوعیت حضور زنان در بازی‌های فوتبال مردان و به‌شکل کلی مسابقات مردان آشکار است. من به این موضوعات که در برخی از مقالات قبلی به آن پرداختم، نمی‌پردازم، بلکه برخی از جنبه‌های دیگر روابط بین فوتبال و سیاست در ایران را مورد بحث قرار خواهم داد: نام استادیوم‌ها و باشگاه‌های فوتبال و آنچه آنها در مورد جهت‌گیری‌های سیاسی رژیم‌های گذشته و کنونی می‌گویند. این مقاله از برخی اپیزودهای چشمگیر تبعیت فوتبال از روابط سیاسی بین‌المللی؛ رابطه بین حرفه یک فوتبالیست و سیاست؛ رابطه پیچیده بین ادعاهای منطقه‌ای و احساسات ملی و در نهایت، روابط دو باشگاه بزرگ تهران و آن‌چه آن‌ها درباره‌ی جامعه‌شناسی شهری و تحزب لازم در فوتبال به ما می‌گویند.

از آن‌جا که فوتبال ایران در انقیاد قدرت دولتی است حدود این انقیاد هم خود را در نام‌هایی که به مسابقات، استادیوم‌ها و باشگاه‌ها داده می‌شود خود را نشان می‌دهد. در دوران شاه، مسابقات قهرمانی دسته اول فوتبال ایران جام تخت‌جمشید نام داشت که برگرفته‌ی از نام فارسی پایتخت قدیم امپراطوری هخامنشی بود که حاکمیت برای توجیه رژیم خود به آن ارجاع می‌داد. مسابقات قهرمانی دسته دوم فوتبال ایران هم پاسارگارد نام گرفته بود که طبق روایت‌های افسانه‌ای قبل از تخت‌جمشید اولین پایتخت امپراطوری ایران بود. شاه ایران برای تصدیق بیشتر بر مواضع چند قرنی رژیم خود [2500 ساله] و خاستگاه هندواروپایی مردم ایران، ورزشگاه ساخته شده برای بازی‌های آسیایی 1974 را «آریامهر» [نور آریایی] نامید. در مورد این تصرف نمادین و واژگانی بر نام مسابقات، استادیوم‌ها و باشگاه‌ها، رژیم اسلامی با سلف خود برابری می‌کند و حتی فراتر از آن می‌رود. 

مسابقات قهرمانی دسته اول فوتبال ایران، ابتدا جام قدس [بیت‌المقدس] نام گرفت و از سال 1387 جام خلیج فارس نامیده شد. هیچ چیز بیش از این نام خلیج عربی-فارسی غرور ملی ایرانیان را آزرده‌خاطر نمی کند. هرکس از آن استفاده کند در بالاترین سطح دولتی مورد تمسخر و اعتراض قرار می‌گیرد و به کودکان دستور داده شده تا در تظاهرات شعار خلیج همیشه فارس را سر دهند. نام ورزشگاه آریامهر به آزادی تغییر یافت. همین تقابل واژگانی در نام‌هایی که برای باشگاه‌های قبل و بعد از انقلاب گذاشته‌اند هم مشاهده می‌شود. نام باشگاه تاج به استقلال تبدیل شد و پیروزی جایگزین پرسپولیس، که نام یونانی پایتخت باستانی امپراطوری هخامنشی بود، شد. اما از سال 2012 نام پرسپولیس رسماً بازگردانده شد که که نشان از فشار و مقاومت مردمی است.

رقابت‌های بین‌المللی فشارسنج‌های خوبی برای روابط دیپلماتیک هستند. به مناسبت پیروزی ایران بر آمریکا در جام جهانی 1998، رهبر ایران، علی خامنه‌ای با خرسندی از این‌که «ظالم بار دیگر طعم تلخ شکست را چشید» به استقبال این پیروزی رفت. احمدی‌نژاد از فوتبال برای تقویت روابط دیپلماتیک استفاده کرد. او به همراه مورالس رئیس جمهور بولیوی در یک مسابقه فوتسال در تهران شرکت کرد. رفتار فوتبالی با کشورهای مختلف درگیر در مناقشات خاورمیانه، به‌خوبی نقشه‌ی ائتلاف‌ها و خصومت‌ها را ترسم می‌کند. ایران تیم ملی فلسطین را که 7 بر صفر شکست داد دعوت کرد. در آگوست 2017 دو بازیکنان ایرانی (مسعود شجاعی و احسان حاج‌صفی) اعضای باشگاه پانیونیوس یونان را که در بازی مقابل مکابی تل‌آویو تیمی از اسراییل به میدان رفتند، از تیم ملی حذف کرد. این دو بازیکن در بازی رفت در اسرائیل شرکت نکردند اما صرف حضور در بازی یونان در مقابل یک تیم اسرائیلی یک خطای بزرگ تلقی شد. با این وجود، آنها به درخواست سرمربی پرتغالی کارلوس کی‌روش که نگران ترکیب تیمش در آستانه جام جهانی 2018 روسیه بود، دوباره به تیم ملی ایران بازگشتند.

فراز و نشیب‌های بازیکنان ایرانی نشان‌گر تنش در جمهوری اسلامی بین سرکوب و نیاز به فضای باز بین‌المللی است. روی کارنامه‌ی پر دست‌انداز علی کریمی، ملقب به «مارادونای آسیا» که در سال 2004 به‌عنوان بازیکن سال آسیا برگزیده شد متمرکز خواهم شد. مسیر حرکت او نشان‌گر مسیر بازیکنان بزرگ ایران در دهه‌ی 1990 است: شروع دوران حرفه‌ای در یک باشگاه درجه دو در تهران، سپس بسته به شانس، در تیم بزرگ قهرمانی ایران (پرسپولیس، تراکتورسازی) به خدمت گرفته شد. در امارات بازی کرد و سر از بوندس‌لیگای آلمان (بایرن مونیخ و شالکه 04) درآورد. اما این مسیر حرفه‌ای با شکست‌ها و درگیری‌های همراه بوده که بیشترشان سیاسی بودند.

کریمی اولین‌بار در سال 2008 به فدراسیون فوتبال ایران حمله کرد و به‌همین خاطر از تیم ملی کنار گذاشته شد، اما پس از مداخله احمدی‌نژاد که می‌دانست چگونه از فوتبال و فوتبالیست‌ها آگاهانه استفاده کند و حسن خمینی، نوه امام به زودی به تیم ملی بازگشت. اما در سال 2009 زمانی که کاپتان تیم ملی بود و در بازی‌های مقدماتی جام‌جهانی مقابل کره جنوبی، مچ‌بندهای سبز خود را به نمایش گذاشت از حمایت مشابهی برخوردار نشد.

در بازگشت بازوبند کاپتانی تیم ملی را از او پس گرفتند و به همراه چهار بازیکن دیگر (کعبی، زندی، نکونام، مهدوی‌کیا) که از همین مچ‌بند استفاده می‌کردند، مادام‌العمر از حضور در فوتبال محروم شدند. اما با مداخله فیفا با یادآوری این‌که فوتبال و سیاست باید از هم جدا بماننند، این بازیکنان دوباره به تیم ملی فراخوانده شدند و کریمی توانست از مارس 2010 در تیم ملی بازی کند. اما در آگوست 2010 اتفاق جدیدی رخ داد. کریمی که در آن زمان در استیل‌آذین بازی می‌کرد، روزه‌خواری کرد و بار دیگر متهم به توهین به فدراسیون شد. باشگاه او را مجبور به پرداخت جریمه (چهارصد هزار تومان/ سه هزار یورو) کرد و او را اخراج کرد. هرچند پس از پرداخت جریمه دوباره به تیم برگشت. این اپیزود‌ها که باید تذکر فدراسیون فوتبال به مدل موی او را هم به آن اضافه کرد نشان‌دهنده حساسیت شدید مسئولان نسبت به همه‌چیز فوتبال به‌عنوان پدیده‌ای محبوب و همه‌گیر است.

نکته دیگر: اگر احساس ملی در ایران به‌شدت تثبیت شده است، به این موضوع برمی‌گردم، این امر مانع از اظهار هویت توسط گروه‌های اتنیکی یا منطقه‌ای در چارچوب یک دولت واحد نمی‌شود. این کشور بیش از هر چیز دارای اقلیت‌های پیرامونی، محروم و کم‌برخوردار از امکانات است که از حمایت دولت‌ها و مناطق خودمختار و یا جمعیتی از گروه‌های هم‌قومی برخوردار است که نارضایتی‌ها و آرزوهای خود را از طریق فوتبال بیان می‌کنند. 

اگر بلوچ‌ها، کردها و ترکمن‌ها باشگاه‌های فوتبال سطح بالایی که نماد هویت و حتی ادعاهای آنها باشد، ندارند، در آذربایجان با حضور تیم‌های تراکتور و شهرداری تبریز موضوع کاملاً عکس است. و در خوزستان و مرکز آن اهواز که میزبان دو تیم است استقلال و فولاد خوزستان. می‌خواهم چند لحظه در مورد پرونده‌ی تراکتور نظر بدهم. 

تراکتور محبوب‌ترین نماد ادعاهای ملی‌گرایانه آذربایجان است، ادعاهایی که از به رسمیت شناختن بیشتر فرهنگی و خودمختاری آذربایجان و در مورد برخی از جدایی‌طلبی حمایت می‌کند. هوادارانی که لباس قرمنز به تن می‌کنند و پرچم‌های قرمز به دست دارند و خود را «گرگ سرخ»، که رنگ و حیوان نمادین مردمان ترک است، می‌نامند، می‌خوانند: «آذربایجان سرزمین ماست، تراکتور افتخار ماست». احساس بی‌اعتمادی و شک و تردیدی که آذری‌ها نسبت به فارس‌ها دارند مرتباً با حوادثی در مسابقات تشدید می‌شود، اتفاقاتی که اغلب به‌عنوان زدوبندهای پلید از آن‌ها یاد می‌شود، مثل نتیجه قهرمانی لیگ برتر ایران در  سال 2015-2014.  با گذشت زمان، باشگاه تراکتور به نمادی از ادعاهای قومی و منطقه‌ای برای آذری‌ها و سایر اقلیت‌هایی تبدیل شده که هیچ باشگاهی برای نمایندگی آنها ندارند. احتمالاً به همین دلیل و برای کنترل بهتر این مطالبات بود که سپاه پاسداران در سال 2010، پنجاه درصد باشگاهی را که تا آن زمان متعلق به تراکتورسازی تبریز بود، تصاحب کرد.

در نهایت نمی‌توان بدون اشاره به تقابل دو باشگاه اصلی تهران، یعنی استقلال، تاج سابق و پرسپولیس که پس از انقلاب پیروزی نام گرفت و رسماً از سال 2012 نام قبلی خود را بازگرداند، به فوتبال ایران پرداخت. آن‌‌ها دو بار در سال در دربی داغ دو باشگاه پایتخت، به مصاف هم می روند. رقابت بین این دو باشگاه بزرگ تهران (آبی‌ها و قرمزها) در سنت جناح‌گرایی شهری و همچنین در چیزی که من آن را حزب‌گرایی جهانی فوتبال، می‌نام، ریشه دارد. فراتر از تنوع زمینه‌ها ما واقعاً از شباهت وضعیت تهران و آن‌چه که می‌دانیم در شهرهای دیگر اروپا و جهان اتفاق می‌افتد، در آن طرفداران دوآتشه دو تیم از یک شهر با هم می‌جنگند، شگفت‌زده شده‌ایم. در اینجا، مانند بسیاری از جاهای دیگر، یک باشگاه (پرسپولیس) نماد مردمی بودن است، دیگری (استقلال) نفوذ گسترده‌تری [در قدرت] دارد، اولی محبوبیت مردمی دارد و دومی بین تحصیل‌کردگان و نخبگان محبوب است. سبک بازی دو تیم مخالف هم است، استقلال با پاس‌های کوتاه پیش می‌رود، پرسپولیس بازی هجومی‌تر و هوایی دارد. طرفداران دوآتشه آبی با تحقیر طرفداران قرمزها را "لُنگی" می‌نامند، لُنگ حوله قرمزی است که در حمام استفاده می‌شود و نشانه‌ی وئ نماد کهنگی و بی‌ارزشی است. آنها در ترانه‌هایشان به پرسپولیسی‌ها یادآوری می‌کنند که آسمان مانند رنگ پیراهن‌هایشان آبی است، باشگاه آنها "زنده، پرعظمت و فناناپذیر" است، که "شکوه آسیاست استقلال اولین باشگاه ایرانی بود که قهرمان جام باشگاه‌‌های آسیا و ایران شد.

سرخ‌ها، با شعارهایشان شکست‌های کوبنده‌ای را که به حریف تحمیل کردند (به‌ویژه 6-0 خاطره‌انگیز) حریف را تحقیر می‌کند و یادآور می‌شوند «پرسپولیس قهرمان می‌شه/ به لطف یزدان و بچه‌ها» آن‌ها از سبک تهاجمی پرسپولیس تعریف می‌کنند. و به هواداران آبی که آنها را به لُنگ تشبیه می‌کنند، با یک کیسه انتقام‌جویانه پاسخ می‌دهند، کیسه دستکش سفیدی است که با نوارهای آبی نازک متقاطع شده و در حمام برای مالیدن پوست بدن استفاده می‌شود. این دربی حساس‌ترین لحظات فصول فوتبال ایران هستند و مانند رقابت آبی‌ها و سبزها در بیزانس باستان در مسابقات ارابه‌سواری و یا تقابل بارسلونا و اسپانیول در بارسلونا، تورینو و یوونتوس در تورین، این تضاد به مباحثات داغ دامن می‌زند و می‌تواند منجر به بی‌نظمی عمومی شود.

آیا دشمنی با باشگاه رقیب قوی‌تر از احساسات ملی است؟ وقتی باشگاه رقیب با تیمی از خارج از کشور دیدار می کند چه اتفاقی می‌افتد؟ مردم‌شناسان یا محققانی که می‌خواهند مطالعات خود را «انسان‌شناسانه» کنند، اغلب مکانیسم‌‎های تقابل بین تیم‌های فوتبال را که توسط هواداران تجربه می‌شود، با مدل بادیه نشین مقایسه می‌کنند: «من علیه برادرم، برادرم و من علیه پسر عمویم، پسر عمویم، برادرم و من علیه دیگران...». این قرینه، در بیشتر موارد، وارد نیست. بیایید یک مثال بزنیم. در ایتالیا، هواداران تورینو، یکی از دو تیم پایتخت، از شکست یوونتوس در رقابت‌های اروپایی لذت می‌برند و تا آنجا پیش خواهند رفت که حریف را حمایت و تشویق می‌کنند.

فرمول بادیه‌نشین «من و برادرم در برابر پسر عمویم» در مورد وضعیتی که اغلب در فوتبال اروپا شناخته شده است، که در آن تضادهای محلی بر احساسات ملی حاکم است، صدق نمی‌کند. در ایران که به دربی‌های داغ مقابل دو باشگاه پایتخت عادت کرده‌ایم، در این مورد هیچ چیز شبیه اروپا نیست. معمولاً هواداران، چه طرفدار این یا آن یکی باشگاه باشند، از «الگوی بادیه‌نشین» پیروی می‌کنند. در بازی‌های جام قهرمانان باشگاه‌های آسیا (AFC) [لیگ قهرمانان آسیا] هواداران با فریاد «ایران، ایران» از حریف داخلی مقابل تیم خارجی حمایت می‌کنند.

در مورد این حمایت جانانه و برتری احساس میهن‌‌پرستانه، طرفداران به این فرمول متوسل می‌شوند: «بازی آسیایی بازی‌ ملی است». که ترجمه فوتبالی ضرب‌المثلی است که به‌شکل استعاری فلسفه‌ی این تقسیم‌بندی را بیان می‌کند: «براداران گوشت هم را می‌خورند، اما استخوان هم را دور نمی‌اندازند». این همبستگی و اتحاد «دشمنان» در برابر دیگری، گویاترین نمایش شور شوونیستی ایران در عرصه فوتبال است. با این وجود اخیراً در بازی پرسپولیس و یک باشگاه خارجی، صدای حمایت هواداران استقلال از این باشگاه خارجی را شنیدیم. آیا این نشانه‌ی بین‌المللی «عادی‌سازی» هواداری است؟ حقیقت را بگویم، وضعیت پیچیده است. بستگی به ملیت حریف خارجی دارد. گاهی حریف حمایت می‌شود و در مورد ملت دشمن باشگاه داخلی مورد حمایت قرار می‌گیرد.

در اینجا به برخی از جنبه‌های فوتبال در ایران اشاره کردم که ما را دعوت می‌کنند تا سیر تحول این ورزش را که آشکارکننده‌ی بسیار حساس تنش‌های اجتماعی و فرهنگی است را دنبال کنیم.