زبانشناسان بدان باورند که هیچکس بدون لهجه حرف نمیزند. هر گویشوری که سخن میگوید دارای مشخصههای خاص تلفظی است و این مشخصهها، لهجۀ وی را شکل میدهند. آنها بدان باورند که هیچ لهجهای از دیگر لهجهها برتر نیست. در وادی زیباشناسیِ زبانی، زبانها میتوانند ذائقۀ خاصی را در گویشوران ایجاد کنند که ممکن یک گویشور به زبانهای غیر از زبان خود چنین بگوید: «چقدر لهجۀ زشتی داری»، «لهجۀ تو شیرین است»، «چقدر لهجهات بامزه است» «لهجۀ او مسخره است» و... این اصطلاحات به این معناست که لهجۀ فرد برای ما غیرعادی است. بایستی فضایی در جامعۀ زبانی ایجاد شود که یک فرد با لهجۀ خاص مارکدار و نشاندار نشود؛ زیرا نشاندارشدگی یک لهجه میتواند مسئلهساز شود و به پیشداوریها و تعصبات زبانی دامن بزند.
تحقیقاتی که در حوزۀ زبانشناسیِ اجتماعی انجام شدهاند، نشان میدهد که گویشوران شهرهای اطراف، به خاطر اعتبار اجتماعی مستتر در گونۀ زبانی مرکزنشینها، لهجۀ خود را تغییر میدهند یا در مواردی پنهان میکنند که البته این واقعیت پیوند وثیقی با مسئلۀ قدرت دارد. باید توجه داشت که در ساحت مردمشناختی-زبانشناختی ما با موضوع تحت عنوان «افسانهای به نام فرد بیلهجه» مواجهیم. اینکه کسی که فارسی تهرانی صحبت میکند، فاقد لهجه است و کسی که برای نمونه به کُردی یا تُرکی سخن میگوید لهجه دارد، تصوری نادرست؛ اما رایج است. این تصور نادرست، بر نوعی هنجار پنهان و واقعیتی برساختی اشاره دارد که از نظر زبانشناختی امری غیرممکن است. افراد دارای قدرت، به عنوان کسانی شناخته میشوند که به زبان فارسی هنجارمند و بیلهجه صحبت میکنند و هر گفتاری را که از این هنجار برساختی متفاوت باشد، لهجه مینامند. تقابل میان فارسی معیار (شما بخوانید معتبر و صحیح) و گونههایی از زبان فارسی که غیرمعیار (مانند فارسی یزدی، اصفهانی یا شیرازی) بر وجود نوعی نامتقارنی قدرت اشاره دارد که بر طبق آن افراد لهجهدار، نشاندار میشوند و لهجۀ تهرانی بینشان و بهنجار تلقی میشوند. این پدیده بهگونهای است که گویی گویشور اصلاً به فارسی لهجهای ندارد. چنین استدلالی را میتوان در مورد لهجۀ اصفهانی یا تُرکی تبریزی و... هم بکار برد.
از سوی دیگر، نباید از این نکته غافل بمانیم که زبان یک نظام نمادین است که دارای دلالتها و تداعیهای فرهنگی است. در این راستا فرادست و فرودستشمردن یک زبان میتواند بهمثابۀ تنزل جایگاه فرهنگی «دیگری» باشد که چنین پدیدەای در سطح ملی خطری برای یکپارچگی و انسجام مردمان یک سرزمین است. درواقع، زبان بستر تمامی تعاملات در زندگی روزمره است و نقش آن تنها در ارتباط کلامی خلاصه نمیشود. در کشورهای پیشرفته از همان دوران ابتدایی در مدارس برنامههایی با هدف آشنایی کودکان با فرهنگها و زبانهای مختلف آغاز میشود؛ یعنی در اوایل اجتماعپذیری فرد، چنین مسائلی آموزش داده میشوند و از این طریق، سطح توانش ارتباطی فرد در جامعه تقویت میشود. این نوع برنامهها کمک میکنند تا در آینده شاهد تصورات نادرست دربارۀ گونههای زبانی و بروز برساختهای اجتماعی در این حوزه نباشیم.