Tribun Logo

سخنرانی علیرضا اردبیلی در گردهمایی برخی از فعالان جامعه مدنی آذربایجان (۴ می ۲۰۲۴)

گفته‌اند که بازیگر واقع‌بین میدان سیاست، حق ورود به میدان جنبش‌اجتماعی را ندارد چون واقع‌بینی مانع ترسیم فردايی زیبا است. از این رو تصادفی نیست که انقلابات توده‌ای مهم تاریخ، حول باوری عمومی به فردایی بهتر شکل گرفته‌اند. 

انقلاب مشروطه بر پایه‌ی باور ایمانی به معجزه قانون شکل گرفت و موفقیت سریع انقلاب اسلامی مدیون ایمانی همه‌گیر به منبع ثروتی بی‌پایان به نام نفت بود که هم کفاف پرداخت ماهانه چندهزار دلار وجه نقد به هر خانواده را می‌داد هم برای تأمین مسکن و آب و برق مجانی کافی بود! 

این یک تصویر از موتور محرکه انقلابات اجتماعی یا حداقل توضیح دهنده خوب علل اقبال وسیع مردم و موفقیت انقلاب‌ها است. همیشه رسم بر آن بوده است که عده‌ای انقلابی، به میدان آمده و وعده بهشتی عنقریب در فردای سرنگونی اقتدار سیاسی حاکم را بدهند تا لشگرهای مصمم و بیشمار مردم به حرکت درآمده و طومار عمر رژیم حاکم را برچینند. 

فلذا باور مردم به فردايی بهتر بعد از تغییر نظام و رژیم سیاسی، اگر موتور محرکه تحولات بزرگ سیاسی نباشد، سوخت همچو موتوری است یا حداقل عاملی ضروری برای ممکن کردن تغییرات بزرگ و مثبت در جامعه.

مهم نیست که این تابلوی ذهنی، نتیجه خیال‌پردازی خود توده‌های مردم است یا نتیجه ساده‌لوحی و زودباوری آنان، یا حاصل نبوغ رهبران و شارحان انقلاب، مهم هم نیست که نام این تابلوی زیبا از فردا را، توهم بگذاریم یا سراب و رویاپردازی، مهم این است که برای ممکن شدن تحولی اساسی در نحوه اداره‌ی کشور، بایستی درصد معینی از اهالی به این باور برسند که فردای بعد از تحول بزرگ، روزی بهتر از امروز است. 

کم‌شمار بودن انقلابات توده‌ای که در پایان دادن به دیکتاتوری موفق بوده‌اند، به ما می‌گوید که فراهم شدن این شرایط، چندان هم ساده نیست. آنچه این امر دشوار را دشوارتر کرده است، عاقبت به خیر نشدن انقلابات و تحولات مهم سیاسی در سال‌های اخیر در منطقه خاورمیانه بوده است. انقلاب در ایران، کشور را از چاله سلطنت به چاه ولایت‌فقیه انداخت و تحولات طوفانی و سرنگونی دیکتاتورهای کوچک و بزرگ منطقه، منجر به بدتر شدن اوضاع آن کشورها شد و امروز در ایران، عراق، لیبی، افغانستان، سوریه، سومالی و امثالهم، دیکتاتورهای سابق هر روز سیمایی رحمانی‌تر از دیروز کسب می‌کنند و به دنبال ناکامی جنبشهای مردمی دیکتاتورهای دیروز در خاطر نسلهای امروزی، به سمبول‌های آرامش در زمانی دوردست بدل می‌شوند. علت این رجعت به گذشته‌ای مبهم و از دست رفته، چیزی جر ناکامی امروزی در تحقق آرزوی ساختن یک جامعه حداقلی نیست. امروز در کمال حیرت می‌توان شاهد بود که کسانی از جنس محمد زیاد باره دیکتاتور سابق سومالی یا صدام حسین و معمرقذافی در یک رفتار ناشی از استیصال، ایده‌آلیزه می‌شوند و با گذشت هر روز، سیمای خشن آنان، در ذهن مردم ناامید از بهبودی اوضاع، رحمانی‌تر می‌شود. 

رژیم جمهوری اسلامی با استادی از ناکامی‌های مکرر ملل منطقه در جایگزینی بهتر به جای دیکتاتورهای پیشین سود برده و جمله تکراری "در عوض امنیت داریم" یا "و الا ایران سوریه خواهد شد"، کلمات قصاری برای بازی با این نگرانی مردم از بدترشدن اوضاع در فردای پس از دیکتاتوری است.

تحقیقات مختلف با جمع بندی جنبش‌های گذار به دموکراسی در دهه‌های اخیر، حد نصابی حداقلی از میزان حضور مردم برای موفقیت جنبشهای گذار به دموکراسی را معین نموده‌اند اما همراه نمودن این حداقل لازم از جامعه، نیازمند باور به بهتر شدن فردا در صورت موفقیت است و مهم هم نیست که این باور محصول محاسبه و نگاهی عقلانی است یا ایمانی خام خیالانه.

در این میان در کنار توافق افکار عمومی برای لزوم رفع تبعیض جنسیتی، دینی، مذهبی و حتی طبقاتی و حتی در دست بودن اجماعی تاریخی برای بنای یک دموکراسی پارلمانی و یک اقتصاد آزاد رقابتی، مسئله رفع تبعیض اتنیکی همچنان مناقشه برانگیز است. امر تبعیض بر علیه جوامع غیرفارس ایران در کنار تبعیض علیه زنان، اقلیت‌های دینی و مذهبی و محرومان از ثروت و مکنت، کشف ما نیست و جامعه ایران نسبت به بیست یا چهل سال قبل، از میزان همدردی بالایی با قربانیان این تبعیض‌ها برخوردار است.

آنچه مسئله تبعیض علیه اقلیت‌های زبانی و فرهنگی را غامض کرده است، نبود چهارچوب توافق شده کلی در سطح ملی در این زمینه خاص و حساس است. اگر برای ساده کردن مسئله، طرفین مسئله را به دو طرف تقلیل دهیم، در منتهی الیه یک طرف، نظری است که اساسا با طرح صورت مسئله مخالف است و وجود دستگاه‌های فکری و سیاستهای خرد و کلان در سطح ملی برای یکسان سازی از طریق بازتعریف مفهوم ایرانی بودن را منکر است. برای این طرف مرکزگرا، سیستم‌های تحصیلی و دستگاه‌های رسانه‌ای که تماما حول ترویج یک زبان و نابودی تدریجی دیگر زبان‌ها و فرهنگ‌ها، سازمان یافته و بلاوقفه طی صد سال اخیر در ایران فعال بوده است، چیز عجیبی نیست. در نگاه آنها، طبیعی بودن روند نابودی کثرت تاریخی جامعه ایران را میتوان از وجود عنایت خاص شاهان ترک در ممالک محروسه ایران و ممالکت محروسه عثمانی هم، نتیجه گرفت. گویی نبودن هیچ سنتی از ستیز با زبان فارسی یا هر زبان دیگری، صدور مجوزی است جهت نظمی ایدئولوژیک و ناسیونالیستی برای اجرای پروژه ملتسازی تک‌زبانه در کشوری چندزبانه. این نگاه، حاکمیت زبان فارسی در همه عرصه‌های عمومی را بدیهی و نظمی طبیعی می‌داند.

از این دیدگاه  معضل نه خود تبعیض (که وجود آن در همه ابعاد فاجعه‌بارش در قالب هزاران اثر تحقیقی در داخل و خارج از کشور بیان شده)، بلکه همانا قربانیان این تبعیض هستند. نگاه مرکزگرایانه معتقد است که اعتراض به تبعیض اتنیکی و زبانی و «اتنیکی شدن فقر» در همه مناطق حاشیه‌ای کشور، محصول خیال‌بافی و سوء‌نیت نیروهای سیاسی و روشنفکران این مناطق است، این وضعیت طبیعی نیست. برای مقایسه می‌توان به اجماع موجود بر وجود تبعیض جنسیتی علیه زنان و اقلیت‌های دینی و مذهبی اشاره کرد. در هردوی این موارد هم صورت مسئله یعنی وجود تبعیض و هم راه‌های رفع آن در فردایی بهتر در روزگار بعد از رژیم جمهوری اسلامی، مورد توافق عمومی است. امروز نه معترضان به آپارتاید جنسی علیه زنان، تنها فعالان زن هستند و نه معترضان به بهاییستیزی یا یهودستیزی هم منحصر به پیروان این دو دین می‌باشند.

ما قادر به انقلابات مکرر برای حل هر معضل مهم نیستیم و اگر می‌خواهیم سیستم اداره حکومتی را از مانعی مهم در بهبود زندگی مردم به دستگاهی مؤثر در جهت تأمین و تضمین دموکراسی و رفاه بکنیم، چاره‌ای نداریم جز اینکه با بکار گرفتن خرد جمعی نیروهای فعال در تعیین سرنوشت مملکت، طرحی برای توسعه همه جانبه و پایدار داشته باشیم.

اوضاع نابسامان سیستم آموزشی و کیفیت فاجعه‌بار آن، حوزه‌ای است که با تبعیض زبانی و فرهنگی علیه جوامع غیرفارس ایران پیوندی ناگسستنی دارد. امروز بعد از تمهیدات گسترده دولتی در جهت گسترش تحصیلات، تنها ۲۰ درصد از جمعیت کشور دارای تحصیلات عالی هستند. این رقم یک سوم رقم مشابه برای کشورهای پیشرفته دنیا است و اگر شاخص کیفیت را هم در این مسئله دخیل کنیم، اوضاع شبیه یک فاجعه تمام عیار است.

دیدن زنجیره‌ی تو در توی معضلات کشور سخت نیست. از سویی تأمین رفاه ۸۵ میلیون انسان با حراج منابع طبیعی ممکن نیست و از سوی دیگر، داشتن اقتصادی مولد و رقابتی بدون وابستگی مستقیم، نیازمند وجود یک سیستم آموزشی کارآمد و با کیفیت است. در نگاهی دیگر میتوان دید که نظم دموکراتیک و تأمین حقوق زنان و اقلیت‌ها و رفع بیعدالتی طبقاتی در هیچ کشور فقیری ممکن نشده است. از سویی دیگر وجود شهروندانی که کشور را از آن خود بدانند و خوشبختی خود را در اروپا و آمریکا جستجو نکنند، نیازمند برخورداری از حقوق برابر شهروندی در کشور خودشان است.

پیچیدگی این تابلو به ما می‌‌‌گوید چاره‌ای جز یک طرح جامع و مشارکتی برای حل هم‌زمان همه این معضلات نیست. خوشبختانه در چند دهه اخیر، گامهای مهمی جهت کنار گذاشتن سیاست انکار صورت مسئله تبعیض زبانی و اتنیکی برداشته شده و  در ادامه این روند مثبت میتوان امیدوار بود که مطالبات جوامع غیرفارس ایران همچون هر مسئله ملی (به معنی سراسری و مربوط به کل جامعه ایران) به رسمیت شناخته شوند و بجای توطئه پنداری، بر سر راه‌های حل این مسئله بر اساس تجربیات موفق جهانی (مثلا با طرح‎‌های آموزش چندزبانه با محوریت زبان مادری و مرکزیتزدایی در تقسیم امکانات دولتی با هدف توسعه متوازن و پایدار در همه عرصه‌ها) ایران را به جایی برای ماندن و زیستن تبدیل کرد. جایی که شانس برابر برای داشتن یک زندگی مرفه فراهم باشد.

ادغام نارضایتی بخشهای مهمی از جامعه ایران از پروژه یکسان‌سازی در مجموعه نه چندان ساده و نه چندان مختصر و توافق بر سر حل این مسئله بر اساس تجربیات موفق جهانی میتواند سوءظن نیروهای مرکزگرا در این مورد را کاهش دهد. باید به این بلوغ رسید که برقراری عدالت زبانی هرگز نمی‌تواند و نباید به معنی فروپاشی کشور باشد. ستم در حق اقلیت‌های زبانی و فرهنگی مثل ستم بر زنان و اقلیت‌های دینی و مذهبی، یک واقعیت در درون مرزهای ایران است و نه یک بهانه برای کشورسازی یا توجیهی برای خنثی کردن توطئههای فرضی از سوی اجانب.

برای پیروزی در نبرد نابرابر با رژیم جمهوری اسلامی، اطمینان از بهتر بودن فردا، نقشی اساسی دارد. وعده فردایی بهتر از سوی نیروهایی که امروز استعداد شنیدن صدای دادخواهی هموطنان خود را ندارند، نمی‌تواند اعتمادآفرین باشد. ایران تنها کشور متکثر دنیا با چندین زبان و دین و مذهب نیست. از این رو راه حل‌ نه تنها در عرصه آرزو و تئوری بلکه در میان مدلهای موفق جهانی هم هست. بخشی از این مسئله امری تئوریک است و بخشی کارشناسانه برای مطالعه ویژگی‌های بومی. آنچه مهم است و ما در موضع اپوزیسیون قادر به حصول آن هستیم یک توافق سیاسی ملی برای ساختن فردایی بهتر است که حل مسئله تبعیض اتنیکی هم یکی از پایه‌های آن باشد.