Tribun Logo

ملت گرائی تباری عبارت است از اینکه، یک قوم بزرگ و دارای جایگاه تاریخی ویژه،خود به تنهایی و یا با همکاری با چند قوم نزدیک به خود ومتحد با خویش، خودآگاهی، اطمینان به نفس و اراده و تسلطی را نسبت به بقیه اقوامی که با آنها در یک جغرافیا به سر می‌برند، پیدا کند و زبان خود را زبان مسلط، مذهب خود را آئین برتر و رسم و رسوم و سنت و اعتقادات و باورهای خود را، مرجع قضاوت و تعیین و تعین و داوری نسبت به رسم و سنت و اعتقادات و باورها و ارزش‌های دیگران بنماید.

اغلب چنین قومی خود را مظهر ملیَّت کشور می‌داند. آنها حفاظت و نگهبانی از زبان و مذهب و اقتدار و ارزش‌ها و آداب و رسوم را که عنوان ملی نیز یافته‌اند، وظیفه انحصاری خود می‌دانند و اصالتی برای خود قائلند که برای دیگران قائل نیستند. تاریخ را در روایتی می‌نویسند و اشاعه می‌دهند که خود آنرا ساخته‌اند و اسطوره ها و قهرمانان ملی نیز از قوم آنان و در استخدام این تاریخ نویسی و استحکام بخشیدن به این روایت تاریخی می‌باشند.

ناسیونالیسم اتنیکی اغلب به حکومت یک قوم خاص می‌انجامد و به پدیده‌ای به نام اتنو- سانتریزم، یعنی قوم‌محوری منجر می‌شود.

از لحاظ فرهنگی و اجتماعی  ناسیونالیسم اتنیکی، انفکاکی و انفصالی می‌باشد و جامعه را به خودی‌های متعلق به خود و نژاد خود و دیگرانی که به باور وی از این خون و نژاد نیستند، تقسیم می‌کند. منابع اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی عمدتاً در اختیار خودی‌ها قرار می‌گیرد و غیر خودی‌ها با تبعیضات سیستماتیک گوناگون و دائمی مواجه می‌شوند.

آنها برای حفظ این برتری و جایگاه مرکزی برای قوم و یا اقوام خودی٬ یک نظام سیاسی اقتدارگرا و متمرکز استبدادی به وجود می‌آورند و به بهانه ملت‌خواهی و حفظ عظمت تاریخی و منافع ملی، تسلط خود بر دیگران را توجیه نموده و برتری اجتماعی خویش را حفظ می‌نمایند.

معمولاً قوم و یا اقوام جا افتاده و حکومتگر، دیگر احتیاج به تکرار نام قوم خود را ندارند. زیرا خود را معادل مجموعه ملت می‌دانند و بیشتر از زبان و مذهب و روایت خودساخته تاریخی و قهرمانان و اساطیر خود و آداب و رسوم برای تثبیت خویش استفاده می‌کنند و اقوام زیردست چاره‌ای جز قبول آن ندارند.

به تدریج اقوام زیردست، به منظور حفظ هویت خویش، عکس‌العمل نشان داده و چاره‌ای جز تاکید بر هویت قومی مستقل خود و برکشیدن خویش در همسطح نمودن خود با قوم حکومتگر و با خواندن خویش به عنوان ملّتی مستقل نمی‌یابند. آنها به ناچار همه این تمهیدات را به کار می‌برند تا با قوم غالب و حکومتگر همسطح و در یک تراز تلقی شوند.

این  آغاز رشد پروسه به وجود آمدن ناسیونالیسم‌های محلی، درست به تقلید از ناسیونالیسم غالب و شروع مرکزگریزی و مرکزستیزی از سوی اقوام اتنیک می‌باشد.

مشخصات عمده ناسیونالیسم تباری:

۱- متکی بر یک روایت خود ساخته تاریخی است و اصرار دارد که این روایت حقیقی و فراگیر است و دیگران نیز بدون تردید باید آن را بپذیرند.

۲- قهرمانان و اسطوره‌ها را در انحصار این روایت و از آن خود دارد.

۳- انفکاکی و انفصالی است و جامعه را به خودی و غیرخودی تقسیم می‌کند. خودی‌ها آنهایی هستند که روایت تاریخی و ارزش‌ها و سنت‌های آنان را می‌پذیرند و اسطوره‌ها و قهرمانان آنان را گرامی می‌دارند.

۴- زبان و مذهب خود را بر دیگران مسلط می‌نمایند و رسمیت می‌بخشند.

۵- ارزش‌ها و آداب و رسوم و گاهی مذهب خود را مرجع حقانیت و قضاوت می‌داند و برتر می‌شمارد.

۶- تبعیض‌گرا است و دیگران را از دسترسی به حقوق خویش محروم می‌کند.

۷- خود را معادل ملت می‌داند و هر که را که با او نباشد، دشمن و در مقابل ملت می‌شمارد.

۸- نسبت به غیر خودی و بیگانه بدگمان و دارای سوءظن و در صورت امکان تبعیض‌گرا و مهاجم و ستمگر است.

۹- تمرکزگرا، رهبر محور و استبداد ستا می‌باشد.

۱۰- برای حفظ موقعیت برتر، از کاربرد قهر و خشونت ابائی ندارد.

۱۱- ناسیونالیسم تباری، اگر موفق شود حکومت را از آن خود کند، این کاربه اتنوکراسی (حکومت تباری) و اتنو سانتریسم (تبارمحوری) منجر می‌شود.

همه آنچه که برشمردیم امکان ظهور و استمرارش در ابتدای دوران مدرن، از یک سو با ضعف نیروی رقیب یعنی کلیسا و از سوی دیگر با مدرن شدن و امکان تمرکز یافتن و ساختارمند شدن نیروی قهر و سرکوب، ازدیاد سرمایه دولت‌ها، ساخته شدن راه‌های آسفالته و راه آهن و کشتی‌های جنگی و قاره پیما، وسایل مخابراتی و تبادل اطلاعات و دستگاه‌های امنیتی مدرن و وسایل تبلیغاتی جدید، کاملاً بیشتر شده و ناسیونالیسم تباری مدرن به هیچ وجه با نمونه‌های  مشابه در قرون قبلی قابل قیاس نمی‌باشد.

مسیر کسب شهروندی در اغلب کشورها،حتی پس از ظهور دموکراسی‌ها نیز اشتراک در خاک و خون بود. یعنی شخصی شهروند محسوب می‌شد که از لحاظ تاریخی ازهمان تبار به شمار می‌آمد و یا از طوایفی بود که در همان جغرافیا به سر برده و حکومت و رهبری آنها را به اجبار و یا اختیار پذیرفته بودند. اکنون نیز ٬هنوز در بسیاری از کشورهای جهان، این گونه حق تابعیت رایج ‌ترین نوع آن می‌باشد.

ناسیونالیسم سیویک - ملت گرایی مدنی

انکشاف ناسیونالیسم مدنی از یک سو نتیجه عبرت از پیامدهای تلخ ناسیونالیسم تباری به خصوص در تاریخ معاصر اروپای مدرن است و از سویی دیگر به وجود آمدن شهروند مستقل و ایستاده بر خود و آگاه به حقوق فردی و بشری خویش به عنوان اولین پایه مهم و اصلی اجتماع در مقابل رعیت و امت و خاندان و تبار و آنچه که متکی بر حقوق و امتیازات گروهی تبعیض‌آمیز بود می‌باشد . همزمان به علت قدرت گرفتن نهادها و جوامع مدنی و ساختارهای مستقل از دولت و حکومت و متکی به مردم است که در ابتدای پدید آمدن دموکراسی‌ها، اگر تعداد محدودی از آنها نیز وجود داشت، عملاً بسیار ضعیف بودند و حکومت‌ها وجودشان را خیلی جدی نمی‌گرفتند و آنان نیز نقش زیادی در تعیین رابطه حکومت با مردم جامعه خویش نداشتند.

البته احزاب از همان ابتدای دموکراسی‌ها به وجود آمده بودند و وسیله اتصال مردم و جامعه مدنی و سیاست و حکومت بودند. مطبوعات نیز به علت کمبود تیراژ و فشار اقتصادی هنوز رُل مهم بعدی را پیدا نکرده بودند و بسیار وابسته به درآمد آگهی‌های دولتی بوده و استقلال کافی نداشتند. 

جامعه مدنی به تدریج با ازدیاد جمعیت شهرنشین در شهرهای اروپا و از بین رفتن تدریجی ساختارهای فئودالی و اشرافیت متکی به زمین، جان تازه‌ای گرفت. به طوری که امروز به هر ساختار و نهاد غیرانتفاعی که به وسیله مردم تاسیس شده و از موسسات حکومتی جدا باشد نهاد جامعه مدنی اطلاق می‌شود.

لیبرالیسم نیز از لیبرالیسم اقتصادی به لیبرالیسم جامع یعنی حاوی ارزش‌های اقتصادی و اجتماعی توأمان تکامل یافت. بطوریکه امروز اساس اغلب دموکراسی‌های مبتنی  بر سرمایه‌داری را اقتصاد بازار آزاد و لیبرالیسم سیاسی و اجتماعی  تشکیل می‌دهد.

لیبرال‌ها ناسیونالیسم مدنی را ناسیونالیسم لیبرال و حاصل تلاش‌های خود، برای گذار از جامعه تباری فئودالی به جامعه بورژوازی لیبرال می‌دانند ولی پیروان مکاتب سیاسی دیگر مانند سوسیالیست‌ها٬ سوسیال دموکرات‌ها و سوسیولیبرال‌ها، ترجیح می‌دهند آن را ناسیونالیسم مدنی و دستاوردی متعلق به جامعه مدنی بدانند و فراتر از یک مکتب سیاسی معین به شمار آورند.

ما نیز اطلاق نام ناسیونالیسم مدنی را بر ناسیونالیسم لیبرال ترجیح می‌دهیم زیرا به جامعه مدنی ‌نمی‌توان اتهام‌هایی را که حداقل از لحاظ تاریخی به سرمایه‌داری اروپا وارد است نسبت داد.

جامعه مدنی یک جامعه انضمامی است. در اغلب نهادهای مدنی، طبق تعریف نباید تبعیضی حداقل بر اساس تبار معینی وجود داشته باشد. بنابراین جامعه مدنی در وجه غالب خود یک جامعه انضمامی است و افراد را به درون خود بسیار آسان‌تر از جامعه تباری ناسیونالیستی می‌پذیرد.

جامعه مدنی در حفظ و گسترش فضای مدنی و دموکراتیک نقش اساسی دارد.  فضای مدنی به وسیله قوانین، فرهنگ و سنت دموکراتیک حفظ شده و گسترش می‌یابد و اغلب شامل حقوق اساسی بشر مانند حق آزادی بیان، آزادی عقیده و وجدان، آزادی مذهب، آزادی اجتماعات، آزادی تشکیل انجمن‌های غیرانتفاعی و اجتماعی، آزادی مطبوعات آزادی احزاب و سایر آزادی‌های اساسی مُصَّرَحْ در قوانین حقوق بشر و کنوانسیون‌های مرتبط با آن است. مؤلفه‌های اساسی این فضا را نهادهایی مردم بنیاد، با هدف حفظ و گسترش آنها زیر نظر دارند و دائماً مراقبت می‌نمایند.

 بنابراین در چنین فضای مناسبی و با تکیه بر موسسات متعددی که جامعه مدنی را تشکیل می‌دهد، ناسیونالیسم نیز ناچار است خود را از شکل ابتدایی تباری تغییر داده و با روند تحول و گسترش جامعه مدنی به سوی ارزش‌های لیبرال و کرامت انسانی، سازگار نماید.

واضح است که در جهان کنونی ما با چنین وضعی فاصله عملی بسیار داریم و متاسفانه  هنوز ماجراجویان و جنایت پیشگان بسیاری، در راس کشورها و در صدر سمت‌های حساس تصمیم‌گیری آنها وجود دارند، که یا خود درک‌شان گسترش کافی برای پذیرش الزامات نوین جهانی را نیافته است و یا درصدد استفاده پوپولیستی از توده‌های ناآگاه در جامعه خود می‌باشند.

تنها راه بقای بشریت حفظ صلح و امنیت بین المللی و احترام به محیط زیست است و آن نیز فقط در سایه تغییر دید مسئولان درجه اول جهانی در گذار از رقابت‌های مخرب و خانمان‌سوز به همکاری‌های منطقه‌ای و جهانی میسر می‌باشد.

خصوصیت‌های عمده ناسیونالیسم مدنی:

۱متکی به و برآمده از جامعه مدنی و فضای مدنی و ارزش‌های حقوق‌بشری جامعه می‌باشد.

۲- نتیجه تغییر و تحول اساسی در مفاهیم ناسیونالیسم تباری است.

۳- برعکس ناسیونالیسم تباری، که دیگری ستیز و انفصالی و انفکاکی است، دیگری پذیر و انضمامی و روادار است.

۴- به جای افتخار به اصالت تاریخی و اسطوره‌ها، به قرارداد اجتماعی و قانون اساسی مدرن و عرف دموکراتیک مبتنی بر حقوق‌بشر متکی است.

۵- تبعیض‌ستیز است در مقابل استبداد می‌ایستد و دموکراسی محدود به نخبگان تباری را به دموکراسی حاکم بر همه آحاد کشور گسترش می‌دهد.

۶- کسب تابعیت و حق شهروندی، از حق خاک و خون به حق تولد تغییر می‌یابد و هر کس با تولد در آن خاک از شهروندان آن سرزمین محسوب می‌شود. مهاجرین نیز با قبول قانون اساسی آن کشور و احترام به فرهنگ ملی، می‌توانند تحت شرایط معقولی به کسب تابعیت نائل آیند.