ما مردم مغرورى هستیم و برای این غرور خود نیز، البته پشتوانه پر و پیمان تاریخی داریم. همین غرور و پشتوانه تاریخی آن است که ما را، دستکم از نظر ذهنی، در برابر یورشهای بیگانگان و زیر و زیر شدنهای درونی، «پایدار» و «امیدوار» نگاه داشته است. در سختترین شکستها، ما به «شکستناپذیری» خود میاندیشیم و به آیندهای که در آن به پیروزی میرسیم! آیندهای که شاید هرگز نرسد، ولی، امید و باور قاطعانهای که به آن داریم، سرپایمان نگاه میدارد. اینها همه از مزایای همان غرور تاریخی است. ولی این غرور معایبی هم دارد. به خصوص وقتی که از حدّ، اعتماد به نفس بخشیدن در میگذرد. مست غرور که میشویم دیگر جز حُسن در خودمان نمیبینیم. گوئی تاریخ را تنها ما میسازیم. «ابر و باد و مه خورشید و فلک»، نه تنها برای ما که به اراده ما در کارند. با هوشترین، داناترین و کارآمدترین مردم دنیا را از بالا نگاه میکنیم، دستکمشان میگیریم و فراموش میکنیم که همین که خودمان را سرشار از حُسن میبینیم و عیبهایمان را نادیده میگیریم، خود بزرگترین عیب اجتماعی ـ فرهنگی ما است!
مورخان و جهانگردان، از زمان «هرودوت» به این سو، در باره ما بسیار نوشتهاند، ولی ما حرفهایشان را «سرند» کردهایم و بیشتر ستایشها را، به فارسی برگرداندهایم و به خورد جوانان خود دادهایم تا باز هم غرورشان را تقویت کنیم تا آنجا که عیبها را نبینند و همچنان خود را «مردمان برتر» بپندارند.
ولی حرفهای آن مورخان و جهانگردان، در دیگران تأثیر خود را گذاشته است. مردمان سرزمینهای دیگر، ما را همان گونه میشناسند که در تاریخنگاریها و سفرنامههای خود خواندهاند، نه آن گونه که ما میپنداریم. بدیهی است که سیاستگذاریهای کشورهای دیگر در برابر ما نیز بر اساس همین خواندهها و دانستهها شکل میگیرد. نقطههای ضعفمان را میشناسند و راه کنار آمدن یا درگیر شدن با ما را انتخاب میکنند. باد در آستینمان میاندازند و بعد هرگونه دلشان میخواهد و در اندیشه دارند عمل میکنند. در بسیاری از فاجعههای تاریخی، در سرزمین خودمان، شاهد حضور همین «جریان» هستیم.
محمدعلی جمالزاده، حدود سی و یک سال پیش «جسارتی» به خرج داد و بخشی از آنچه را که دیگران در ذمّ ما گفتهاند، گردآوری کرد و انتشار داد. او در دیباچه گردآوریهای خود، سخت دست به عصا راه میرود که مبادا نقل قولهای گاه تند و تیز، به ترنج قبای غرور ما برخورد. اول از «صفات پسندیده ایرانیان» میگوید از «مهماننوازی»، «دست و دلبازی»، «به اندک راضی بودن» و «قبول سختی و مشقت» از «استعداد تحصیل دانش» و از «طبع شاعرانه» که البته در این آخری در دنیا نظیر ندارند!
بعد نوبت به نقل عیبها و نقائص اخلاقی ما میرسد. خط سیر تاریخی نقل قولها البته نشان میدهد که این «نقائص» به مرور در میان ایرانیان پیدا شده و افزایش یافته است. در برابر «هرودوت» که حدود دو هزار و پانصد سال پیش گفته است، نزد ایرانیان هیچ چیز شرمانگیزتر از دروغ گفتن نیست، نظر «دکتر فوریه» فرانسوی، پزشک ناصرالدین شاه را داریم که میگوید «ایرانیان مزور و متملق هستند» و با «وقاحت» تمام دروغ میگویند!
«جمالزاده» سپس میگوید که ما در برابر نظرات منفی دیگران یکی از این چهار کار را میتوانیم بکنیم: تجاهل، انکار، تلافی و بالاخره تعقل! هیچیک از سه واکنش اول راه به جائی نمیبرد. تنها راه «صواب» آن است که دست به دامن عقل و خرد بزنیم. «خرد به ما میگوید که اگر گوش شنوا و ذهن منصف برای شنیدن معایب» خود نداشته باشیم، هرگز به درجه کمال نمیرسیم. و بعد هم «خطاست شکستن آئینهای» که عیب ما را باز میتاباند.
اینک، سی و دو سال پس از انتشار «گردآوریهای جمالزاده که البته پنج سال پیش در آلمان تجدید چاپ شده است، «سعید رهبر» دنبال کار را گرفته و مجموعه بزرگ از آرای دیگران را درباره ما ایرانیان انتشار داده است. کتاب تازه که نگاهی دیگر به دیاری کهن نام دارد، گزیدهای از ۴۵ نوشتار را که پیش از این به فارسی برگردانده شده است، در بر میگیرد.
نخستین نوشتار از «هرودوت» یونانی است و آخرین از «ميليسپو» آمریکائی. «سعید رهبر» نیز در دیباچه خود میگوید که ما همهاش به گذشتهمان مینازیم و آن را به «رخ جهانیان و به ویژه غربیها» میکشیم. ولی برای آینده «چشماندازی» نداریم و در مورد زمان حال نیز فکری نکردهایم. و بعد میپرسد اگر گذشته غرورآفرین ما نتواند دستاوردی مفید برای امروز و آیندهمان داشته باشد «از این نازشها چه حاصل؟»، «جماعت فرنگی»، غالباً «ایرانی» را چنین دیدهاند: «اهل رشوه، بدقول، دسیسهباز، توطئهگر، ترسو، دروغگو، بی مسئولیت، مقلد، بدون پشتکار، بیرحم، ریاکار و خیانتکار ... اگر این اتهامات درست باشد، باید دید سرچشمهاش کجا است؟ استبداد تاریخی مسلط؟ ویژگیهای اقلیمی؟ تعصبات قومی و مذهبی؟ یورش بیگانگان؟ استعمار پنهان و آشکار؟ و یا ...»
از آن گذشته این گونه ویژگیهای منفی را یکباره نمیتوان به کل جامعه نسبت داد. «مگر دیگران که هستند و چگونهاند؟» بدیها و آلودگیها را در هر جامعهای میتوان یافت.
گردآورنده «نگاهی دیگر به دیاری کهن» پاسخ همه این پرسشها را میگذارد به عهده مردمشناسان و تحلیلگران تاریخ و فرهنگ، او کار خود را فقط بازتاباندن آوای منفی دیگران، عنوان میکند، با این هدف که «شاید بتواند برای یکبار هم که شده جنبههای سازنده بیدار کننده برای ما ایرانیان داشته باشد. شاید این ملامتها سبب شود که از بالیدن بیحاصل به گذشته دست برداریم، به خود آئیم و به حال و آیندهمان بیندیشیم»
ما نیز میخواهیم چند نکته ای از این قولها را در اینجا باز بتابانیم، با هدفی مشابه خیراندیشیهای «محمدعلی جمالزاده» و «سعید رهبر» بدانیم که دیگران حتی دشمنان، درباره ما چه میگویند. بعد کلاهمان را قاضی کنیم که آیا درست میگویند یا نه؟ روبرو شدن صمیمانه با «انتقاد»، خود راه مستقیمی است به سوی «خودشناسی»، شاید حرف «نیچه» درست باشد که میگوید: «بزرگترین دوست تو، دشمن تو است!»
تاریخنگار رومی، «امین مارسلین» (قرن چهارم میلادی): ایرانیان «خیلی پرگو و خودستا هستند ... مکار، متکبر و بیرحمند ... نسبت به غلامان و مردم خردهپا به استبداد رفتار میکنند و خود را مالک جان و مال آنان میدانند.»
«سر جان ملکم» در تاریخ ایران، (۱۸۰۰ میلادی): دروغگوئی و دوروئی ایرانیان ضربالمثل است! ... میگویند این «علت در مردم، به سبب طرز حکومت و نتیجه وضع رعیت است ... چون اقتدار شخص و اتفاق ملی، نیست، بالطبع به خدعه و حیلهگری» متوسل میشوند.
«کلمنت روبرت مارگام» جغرافیاشناس انگلیسی، در تاریخ ایران در دوره قاجاریه»: بزرگان ایران مؤدب و مهماننواز ... ولی اکثرا بیسواد و بیتربیت هستند، اشخاصی که دور پادشاه جمع میشوند همه کاذب و مفتن میباشند ... و شغل ... مردمان ایران منحصر است به کشیدن قلیان، خوردن قهوه، سخنگفتن و قصهخوانی»! ایرانیان «در علم محاوره ... ید طولانی دارند»!
«یاکوب ادوارد لولاک»، اتریشی، در سفرنامه «ایران و ایرانیان، (۱۸۶۵) میگوید که ایرانیان: «قوه ابداع چندانی ندارند، اما در کار تقلید سخت کوشا هستند زود مطلب را میگيرند، به سرعت میآموزند. اما به زودی بر جای میمانند و به استفاده از آموختهها اکتفا میکنند.» ایرانی، «به وطن دلبستگی چندانی ندارد، به سهولت میتوان با پول خریدش!»
شاید «علتالعلل» همه این ویژیگیهای منفی را، «هانری مارتین»، کشیش انگلیسی که به سال ۱۸۱۱ به قصد ترجمه انجیل و تورات به فارسی، به ایران سفر کرده است، بیان کرده باشد. نقل آن را از: گردآوریهای «محمدعلی جمال زاده»، حسن ختام این بازتاب قرار میدهیم.
«این ملت بیچاره، از ظلم و استبداد حکومت خود، که هیچ چیز قادر نیست جلوی ظلم و اجحافش را بگیرد، فریادش بلند است ... ایرانیان مردم با هوش و دلزندهای هستند و (این) استعداد را دارند که بزرگترین و قادرترین ملت مشرق زمین باشند و تنها چیزی که کم دارند همانا یک حکومت خوب و صالح است ... و مذهب مسیح»!
«هانری مارتین» نمیدانسته است که ما بهتر از «مسیح»ش را داریم و قرنهاست که داریم از مزایایش بهرهمند میشویم.
لینک