هم بخش قابل توجهی از شهروندان ایرانی بیش از حد و اغراق گونه به خود و جامعهی خود و کشور خود مینگرند و میبالند و هم سیاستمداران ایرانی به نحوی اغراقگونه و مبالغهآمیز از ایران و جامعهی ایران سخن میگویند. این نوع مبالغهگوییها و به خود بالیدنهای ساختگی (مثل این که ایرانیان باهوشترین مردم دنیا هستند) باعث شده که ایرانیان به مشکلات و خصائص منفی خود توجه کافی نکنند. یکی از این خصوصیتهائی که ناگفته مانده و در آیندهی ایران تحت هر حکومتی مشکلبرانگیز خواهد شد (چه در یک نظام دمکراتیک و چه در یک نظام غیردمکراتیک) نژادپرستی و دیگرستیزی است. برای ساختن ایرانی دمکراتیک و لیبرال حتما باید فکری برای نژادپرستی و دیگرستیزی ایرانی به عنوان یکی از موانع جدی این امر کرد.
به گزارش بیبیسی بنا به تحقیقات ۳۰ درصد مردم بریتانیا خود را کمی یا خیلی نژادپرست میدانند. این تحقیقات میدانی در دیگر جوامع نیز صورت گرفته و جامعه و دولت تا حدودی میدانند در چه وضعیتی از این حیث قرار دارند. در ایران چنین تحقیقاتی انجام نشده است و دقیقا نمیدانیم چند درصد مردم ایران خود را نژادپرست یا دیگرستیز میدانند یا با ملاکهایی روشن چنین هستند اما برای این که ببینید چند درصد مردم ایران تعصبات نژادی دارند کافی است به سخنانی که آنها در مورد افغانها، عربها، ترکها، اروپاییان/امریکاییان و آفریقاییها میگویند و در زبان روزمره انعکاس تام و تمام دارد نگاه کنید.
عربها از نگاه بسیاری از ایرانیان، عرب «سوسمارخوار» یا «ملخخوار» هستند (به گفتگوهای روزمره و سایتهای اجتماعی نگاه کنید). در لطیفههای نژادپرستانهی ایرانیان فارس، لرها و ترکها چیزی از درک و فهم کم دارند؛ اگر یک افغان در شعاع صد کیلومتری یک جرم و جنایت حضور داشته هم اوست که متهم است.
کاکاسیاه، ترکعلی (که اخیرا به غضنفر تغییر نام داده)، فرنگی (به معنی قرتی)، ما رو سیاه کردی (برگرفته از شخصیت سیاهبازی که اصولا مبتنی بر نژادپرستی ساخته و پرداخته شده است)، چلاق، کور، کر، جهود، و همجنسباز از تعابیر جاری توهینآمیز و نژادپرستانه و دیگرستیزانه در زبان فارسی هستند. ایرانیان هر روز در فضاهای عمومی و رسانهها سخنان نژادپرستانه و دیگرستیزانه می گویند اما متوجه نیستند که این سخنان دیگر آزارانهاند. نژادپرستی ایرانیان در سخنان مقامهای جمهوری اسلامی بالاخص رهبر آن به خوبی انعکاس دارد و این رهبران نیز از آسمان به ایران نازل نشدهاند. البته مقامات جمهوری اسلامی مردم ایران را نمایندگی نمیکنند اما حداقل بخشهایی از جامعه در این موضوع همانند آنها فکر میکنند. حکومت جمهوری اسلامی، تاریکترین و زشت ترین وجوه جامعهی ایران را تجسم عینی بخشیده است.
نژادپرستی و دیگر ستیزی ایرانیان چهار مبنا دارد:
۱.بخشی از ایرانیان خود را به دلیل آریایی دانستن از عربها یا ترکها وحتی افغانها که از جهاتی هم میتوان آنها را ایرانی به شمار آورد برتر میبینند و این برتری را صرفا از نژاد خود نتیجه میگیرند. این دسته از ایرانیان هنوز خود را با رژیم هیتلری هم هویت میدانند و معتقدند شکست هیتلر یک فرصت تاریخی را از آنها گرفته است. فرزندان فاشیستهای ایرانی و آریاگرایان نیمهی قرن بیستم اکنون بر فاشیسم خود رنگ اسلامگرایی زده و آن را در احساسات ضد امریکایی و ضد اسرائیلی بروز میدهند. انکار هولوکاست و آرمان ریختن شهروندان اسرائیلی به دریا (کشتار چند میلیون نفر) دقیقا از همین نوع نژادپرستی نشات میگیرند.
۲. بخش دیگری از ایرانیان نژادپرستی خود را با گذشتهی باشکوه ایران به عنوان یک امپراطوری توجیه میکنند. با همین دیدگاه است که آنها اقوامی مثل افغانها یا ترکها را پستتر از خود میدانند. جالب است که در تفکر اینها اشغال ایران توسط افغانها در پایان دوران صفوی یا حکومت ترکهای سلجوقی نادیده گرفته میشوند.
۳. مبنای دیگر نژادپرستی ایرانیان بیاطلاعی عمیق آنها از دنیای پیرامونشان است. آنها به چند جوان با استعداد ایرانی یا پیشرفت ایرانیان در دیگر نقاط دنیا بر میخورند و بدین سو میروند که «هنر نزد ایرانیان است و بس.» آنها توجه نمیکنند که در میان دانشمندان، مخترعان، اکتشاف کنندگان و مبدعان افرادی از همهی ملل به چشم می خورند. بسیاری از ایرانیان در دیگر نقاط دنیا موفق بودهاند و اما موفقیت منحصر و محدود به ایرانیان نبوده است. این دسته ایرانیان باید چند سالی را در کشورهای دیگر بگذرانند تا از آنها رفع توهم شود.
۴. نسل تازهای از ایرانیان نژادپرستی و دیگرستیزی خود را از باورهای تمامیتخواهی خود اخذ میکنند. آنها بر اساس دیدگاههای شریعتباورانه غیرمسلمانان از جمله بخشی از ایرانیان مثل بهاییان یا مسیحیان یا یهودیان ایرانی را نجس میدانند. تنها بر اساس نژادپرستی است که می توان یک گروه از انسانها را نجس (لمس ناشدنی) تلقی کرد. ممکن است مسلمانان این را به عنوان یک باور ایمانی معرفی کنند اما باور ایمانی بودن ضرورتا نافی نژادپرستانه بودن آن نیست.
نسلی که با انقلاب و جنگ و اسلامگرایی و مارکسیسم و ملیگرایی شوونیستی فاصله گرفته با مبانی نژادپرستی نیز تا حدی فاصله گرفته است. این نسل با شعار مرگ بر امریکا، نجس بودن اکثریت آدمیان و تمسخر اقوام ایرانی فاصله گرفته و به این موضوعات حساس است. این نسل دیگر همجنسگرایان را با عنوان زشت و توهین آور «همجنس باز» یاد نمیکند و اومانیسم برای آن نه یک ایدئولوژی در برابر ایمان مذهبی، بلکه سنجهای برای ارزیابی ایمان و باورهاست.