در انتخاباتهای سراسری ایران بلوچها به کسی رای میدهند که از تغییر وضع موجود بگوید و تنها استانی بودند که در انتخابات 84 بیشترین رای را به معین داده بودند. ولی سیستانیها بیشتر به کسی تمایل نشان میدهند که از وضع موجود دفاع کند. در حالیکه آرای بلوچها به سمت روحانی گسیل شده بود فارسهای سیستان بیشتر هوادار رئیسی بودند. این که اقلیتهای ملی– مذهبی به دلیل تحمل ظلم و تبعیض مضاعف، بیشتر در طلب تغییر باشند و گروههای ملی و مذهبی حاکم از وضع موجود راضیتر باشند طبیعی مینماید.
گروههای سنی مذهب و غیرفارس ایران گاهی حتی با گرایش سیاسی کاندیدا کاری نداشته و تنها به اعتراض و انتقاد وی از شرایط حاکم نگاه میکنند. برای مثال در انتخابات 72 اقلیتها تمایل بیشتری به انتقاد و اعتراض از وضع موجود و رئیس جمهور رفسنجانی داشتند و کردستان تنها استان کشور بود که توکلی در آن استان رای اول بود. اقلیتها از خاتمی نیز حمایت تمام قدی داشتند. با وجود آنکه ناطق نوری مازندرانی بود و روابط مستحکم و گستردهای با فارسهای استان گلستان داشت به دلیل حمایت قاطع ترکمنها از خاتمی ناطق هیچ توفیقی در آن استان نیافت . در انتخابات مخدوش 88 نیز آرای بلوچها، ترکها، کردها، لرها و عربها تقریبا به نفع موسوی و کروبی سنگینی میکرد ولی احمدینژاد در استانهای فارسنشین برتری چشمگیری داشت. احمدینژاد در انتخابات 84 نیز تنها به لطف آرای استانهای فارس نشین رئیسجمهور شده بود و هیچ یک از اقلیتهای ملی- مذهبی به ایشان رای نداده بودند.
در سیستمهای ناسیونالیستی تمرکزگرا که انباشت قدرت، ثروت و اعتبار در دست گروهی خاص متمرکز است هر مقاومت و عدم تسلیمی نیروی گریز از مرکز قلمداد شده، مزدوری و وطن فروشی است و هر جریان مرکزگرا و همرنگ و همصدا و همزبان و همعقیده و سرسپرده و تسلیم مرکز، بالطبع وطن پرست محسوب میشود. اینجاست که ناسیونالیسم ایرانی و شیعیگری به مهمترین توجیهگر سرسپردگی و مطیع بودن تبدیل شده است.