منبع سایت خودنویس
در تصور یک ایرانی معمولی، فرهنگ ایران فرهنگ غنی است که بسیار چیزها برای آموختن به دنیا دارد و هنوز تا قرنها غرب باید دنبالهرو آن باشد. وقتی از او در این مورد سوال شود که «جلوهٔ این فرهنگ غنی چیست؟»، بیدرنگ در جواب از شاهنامه و سعدی و حافظ و کوروش و داریوش و … دم میزند. اخیراً هم اصطلاح «بیش از دوهزار سال تاریخ مدون و هزارهها تاریخ گمشده» باب شده است که دهانها را درجا ببندد. در مقابل این سوال که «اینها که نام بردی نامش میراث فرهنگی است نه فرهنگ؛ فرهنگ امروز ایران و آنچه ایرانی امروز برای ارائه به دنیای غیرایرانی دارد چیست؟» تاملی میکند و ذهنش به سوی زعفران و پسته و قالی ایرانی میرود.
در بیان علمی، فرهنگ را مجموعه پيچيدهای از دانشها، باورها، هنرها، قوانین، اخلاقیات، عادات و هرچه که فرد بعنوان عضوی از جامعه، از جامعه خویش فرا میگيرد، تعریف میکنند. با این تعریف، بیاییم با عینک بیطرفی وضع فرهنگ ایرانی در بین فرهنگهای جهانی را بررسی بکنیم:
ایرانی قرنهاست دانش جدیدی خلق نکرده و به گنجینه دانش دنیا نیفزوده، آخرین زمانهای که ما مجموعه اندیشمندانی با رتبه جهانی داشتیم زمان فارابی و ابوعلی و ابوریحان (قرن چهارم هجری) بوده که قرنهاست از آن میگذرد. هنرهای ایرانی نیز که در زمان صفوی به اوج رسیده بودند اندکی بعد در عصر قاجار غروب کردند؛ صنعتگران ما نیز از عصر صفویه عرصه را مغلوبه یافتند و رو به تزیین دسته شمشیر و قبضه تفنگ و لوله توپ یا منبتکاری و دیگر فنون مستظرفه آوردند و قرنها است نوآوریی نداشتهاند؛ در عصر پهلوی صنایع مونتاژ وارد کشور شد و با گذر زمان، اندک صنایع ملیای داشت شکل میگرفت که با وقوع انقلاب و مصادره شرکتها و صنایع به اسم ملی کردن، به شکل نخستین بازگشت.
باورها، اخلاقیات و عادات ایرانی نیز در میان باورهای جهانی یکی از عجیبترینهاست. در سفرنامههای غربیانی که در قرن اخیر از ایران دیدن کردهاند کم نمیبینیم از مسایلی که از آن سر در نیاوردهاند و مایه تعجبشان شدهاست و با شگفتی از آن یاد کردهاند؛ تعارف و رودربایستی، باور به قضا و قدر، ناتمام گذاشتن کارها و حواله به سرنوشت، مدح تنآسایی و مذمت کار و تلاش، پنهانکاری، تلون مزاج، مسوولیت نپذیری و توجیه، مظلومگرایی، تقلب، رشوه دادن و گرفتن و بسیاری دیگر که خود بحث جداگانهای میطلبد. یک ناظر خارجی در تعجب میماند که چرا ایرانیان حتی قوانین ساده و استاندارد جهانی (چیزی در حد عبور از خط پیاده در خیابان) را رعایت نمیکنند. چنان باورها و عادات و اخلاقیاتی متاسفانه چندان قابل احترام و یا افتخار و ارایه به عرصه جهانی به نظر نمیرسد.
برخی هنرهای ایرانی در این شاید میان وضع بهتری دارند؛ هنر سینمای ایران در این اواخر در جهان خوش درخشیده است. سینماگر ایرانی که در میان کلاف سردرگمی از محدودیتها و موانع درگیر بوده، توانسته زبان شاعرانه فاخری برگزیند که با بینندگان جهانی ارتباط برقرار میکند و مایه تکریم میشود. ادبیات داستانی تا حد محدودی حایز اهمیت شده، موسیقی ایرانی نیز در عرصه کشورهای همسایه شنیده و دوست داشته میشود.
حالا بیاییم کلاهمان را قاضی کنیم که یک ایرانی که ادعای فرهنگ غنیاش گوش فلک را کر میکند چه چیزی برای ارایه به جهان امروز دارد. اگر مثلاً آلمانی با مرسدس بنزش به نظر میآید، کرهای با سامسونگ و هیوندا، ژاپنی با سونی و تویوتا و پاناسونیکش، یک ایرانی چطور؟ به چلوکبابش بنازد یا بستنی اکبرمشدی؟! کدام محصولِ اقتصادی، فرهنگی، هنری و یا هرچیز دیگری از ایران، جهانی شده؟ این چه فرهنگ غنیای است که در داخل هر ایرانیای از آن دم میزند اما در عرصه جهانی از آن خبری نیست؟
در تعریف جامعهشناسی فرهنگ عبارت است مجموعه پاسخهای متداول در اجتماع به پرسشهای مکرر زندگی. تفاوت رفتار یک ایرانی با یک غیر ایرانی مقابل یک مسالهٔ تازه و رهیافتی که در حل مشکلات دارد، بسته به آن است که در ذهنیت و فرهنگ او برای آن مساله چه تدبیری اندیشیده شده و توصیه شده، وگرنه که همه انسانها فارغ از ذهنیتشان چند کیلو گوشت و استخوان هستند؛ این که حال و روز و موقعیت جمعی ما در دنیا در چه شرایطی است بازتابی از ذهنیت جمعی ما در واکنش به مسایل مختلف شخصی-اجتماعی ما است که آن هم بسته به رفتار فرهنگی ما است. فرهنگ امروز ایران ما با ناسازگاری عميقی با آنچه در زمانه و دنیای امروز میگذرد مواجه است و بسان قبای پوسیدهای است که به قامت انسان جامعه امروز زار میزند.
با اندکی دقت سخت نیست درک این نکته که فرهنگ امروز ایران، فرهنگی کهنهاست، با مولفههایی از دورانهای گذشته و نصایحی از دور خارج، متعلق به دوران حافظ و سعدی و حتی از زبان آنها. چنین فرهنگی شاید در جهان سنتی دیروز برای هدایت مردمانی با دنیایی محدود و سرنوشتی محکوم به قضا و قدر طبیعت، بهترین یا کاربردیترین بوده، اما برای بشر امروز که طبیعت را به تسخیر خود درآورده و از آن در جهت رفاه خود استفاده میکند، چیزی برای ارایه ندارد.
به عنوان نمونه به چند مورد اشاره میکنم؛ از کودکی شنیدهایم و یاد گرفتهایم که «دیگی که برای من نجوشد، سر سگ در آن بجوشد»؛ و آگاه و ناآگاه به آن عمل میکنیم و وضع جامعهمان در نهایت این است که میبینیم. اما برای مثال در فرهنگ ژاپن چنین ضربالمثل جامعه ویرانکنی وجود ندارد، و کمتر به ذهن یک ژاپنی میرسد که چنان رفتاری کند که به ضرر انسانهای دیگر باشد. یا مثلاً مولفهای مانند «از تو حرکت از خدا برکت»، که بخشی از فرهنگ گفتاری مردم امروز ایران است، نصیحت صحیحی نیست و اگر دقت کنیم بسیاری موارد را خواهیم یافت که با توسل به آن، چه از لحاظ فردی، چه اجتماعی-سیاسی یا تاریخی، گرچه حرکت کردهایم به برکتی نرسیدهایم بلکه دور چرخیدهایم و باز به نقطه اول رسیدهایم؛ در حالی که آموزه دنیای امروزه این است که «هر حرکتی باید به دنبال هدفی و براساس فکر، استراتژی، طرح و برنامهریزی باشد و گرنه به احتمال زیاد به جایی نمیرسد». یا مثلاً کم نبودهاند کسانی که بدون پشتوانه اقتصادی، اما به نصیحت شیخ سعدی که «هرآنکس که دندان دهد نان دهد» به آمار خانوار افزودهاند. فرهنگ رفتاری ما جز نتیجه انبوهی از این ضربالمثلها و مولفههای فرهنگی نیست که رفتار جمعی ما با پیروی کردن از آنها شکل میگیرد و موقعیت حالمان بستگی به آنها دارد. اگر با تعصب و غیرت به فرهنگ قدیممان وفادار بمانیم، چیزی که نصیبمان میشود، بازتولید همان چیزی است که گذشتگانمان بودند، همین است که هستیم و باز هم نسل بعدی همان را بازتولید میکند.
در دنیای امروز پایبندی، تعصب و سرسختی بر روی هیچ چیزی ارزشمند نیست بلکه ارزش، در قبول تغییر در جهت تکامل است. ما حتی نصایح پدرانمان را ارج نمینهیم و یا لباس تمیز چند سال پیشمان را با اکراه به تن میکنیم، اما چه میشود وقتی به مولفههای فرهنگی کهنهٔ بازمانده از تجارب دنیایی کهن، مربوط به سدهها و بلکه هزارهها پیش میرسیم، چشمانمان را میبندیم و عقل را تعطیل میکنیم و بی چون و چرا آنها را بهترین میدانیم و سرلوحه تصمیم گیریها و کارهایمان قرار میدهیم؟ ایرانی خر و اسب سوار، با آمدن اتومبیل و قطار و طیاره، به سرعت آنها را جایگزین کرد و جزوی از فرهنگ و هویت ملیاش ندانست که پاسش بدارد، اما بسیاری از مولفههای فرهنگی ناکارآمدتر را هنوز سالها است که با خود به همراه میکشد.