اوایل مهرماە سال ١٣٥٦ تنها شش سالم بود کە بە مدرسە رفتیم، حدود پنجاە نفر در یک کلاس، خانم ژالە کە مدیر مدرسە بود برای گپ زدن با بچەهای سال اول بە کلاس ما آمد. کتاب فارسی اول را بە ما دادە بودند. از انجایی کە در خانوادە مذهبی بودم از سن پنج سالگی خواندن قرآن را شروع کردە بودم، بنابراین شروع کردم بە خواندن کتاب فارسی. بدون اینکە حتی یک کلمە آن را بفهمم. خانم مدیر از من سئوالی بە زبان "شیرین فارسی" کرد. زبانش را نفهمیدم و ساکت مدیر را تماشا میردک. خانم مدیر کشیدەای را برگوشم مالید کە هنوز هم کە هنوز است بعد از حدود چهل سال همچنان برای من سئوال است کە پرسش ایشان چی بود و چرا مرا کتک زد؟
من و ملیونها کودک ایرانی هر سالە اول مهر ماە بە مدرسە میرویم نە برای یادگرفتن بلکە برای تحقیر شدن بە عنوان شهروند درجە دو، برای اینکە بە ما بگویند "زبان مادری تو" ارزش صحبت کردن،خواندن و نوشتن و تحصیل کردن ندارد، تو آمدەای تا با فراگیری زبان فارسی، تمدن و سواد یاد بگیری.
از همین جا کودکیمان از ما گرفتە میشود، با خود بیگانە میشویم و در همان سن کودکی دچار بحرانهای هویتی میشویم. در نتیجە تعداد افراد موفق در ما کمتر از نسبت تعداد کسانی است کە بە زبان مادریشان میخوانند و زبان مادریشان تنها زبان رسمی کشور است.
زنگ مدارس بە صدا در آمد و پدران و مادران زیادی چشم بەراهند تا ببینند کودکانشان چگونە توانستەاند اولین روز وارد شدن بە جهان بیگانە را گذراندەاند. آیا انان نیز بە مانند من بەخاطر حرف نزدن بە زبان فارسی کتک خوردەاند؟ کودک بە زبان خود آب را میشناسد. میداند نان، هوا، باران و افتاب، اسباب بازی، اسامی میوەها را میداند. تنها هنوز خواندن و نوشتنش را بلد نیست. ولی انگاە کە باید بە زبان بیگانە درس بخواند باید همەچیز را از نو تجربە کند و وقتی بزرگ شد و صحبت کرد اولین کام از وی این باشد: شما در فارسی لهجە دارید. تبعیض سیستماتیک و اجتماعی تا اخر عمر سهم مللی است کە زبانشان در سیستم اموزشی و رسانەای جزو زبانهای برونمرزی و کابردشان تنها برای دفاع امنیتی است.