Tribun Logo

ایرانیان جنگجویان خوبی نبودند، در جنگ بیشتر باختند تا بردند و این باخت ها آنها را شاعر و عارف هم کرد. این باخت های تاریخی و مظلومیت ناشی از آن، باعث رشد عقده حقارت، غرور کاذب و توهم در ایرانیان شده است. ایرانی خودش را بزرگ می پندارد و به تاریخ خود افتخار می کند، ولی درعین حال هم از اینکه به غرب (حتی به شرق) باخته و از آن عقب مانده  احساس حقارت می کند و برای جبران این احساس، دست آوردهای کاذب سرهم می کند و بعد هم توهم برش می دارد که چیزمهمی شده است! بی دلیل نیست که ما کوچک ترین دست آورد ایران و ایرانی را بوق و کرنا  می کنیم و این در حالی است که ما کمترین نقش را در بوجود آوردن علوم، اختراعات و تمدن جدید داشته ایم. بیش از ۶۰۰ سال است که ما دست آورد قابل ملاحظه ای را به دنیا عرضه نکرده ایم!  تاریخ ما فردوسی را بوجود آورد که کمی به ما در رابطه با عقده حقارت کمک کند ولی درعوض ما نژادپرست و قهرمان پرور شدیم و گرفتار غرور کاذب و توهم.

ویژگی دیگر این فرهنگ سیاسی، فقر علم و حلم در آن است و نبود خرد جمعی.  نتیجتاً، این فرهنگ همه چیز را سیاه یا سفید می بیند ونمی تواند رابطه علت و معلول را درک کند و قادر به فکر کردن و خواندن بین خطوط نیست و دینامیسم لازم برای بازی در حیطه استراتژیک خاکستری را ندارد.  این فرهنگ تغییر را نمی پسندد و هر چه را هم که تجربه می کند بجای کل حقیقت می گیرد و سعی نمی کند به عمق پدیده ها رفته و آنها را از طریق مفاهیم هم درک کند. در واقع این فرهنگ عاشق گذشته است ومی کوشد آنچه کهنه می نماید را به بهانه حراست از سنت حفظ کند. این ناتوانی در تبدیل گذشته به تاریخ و فراگیری مفهومی از تجربه، فرهنگ غیرعلمی ایران را ایستا کرده و آنرا در مقابل هر فکر نو و هر گزینه جدیدی مقاوم می کند.  پس خلاقیت و ابداع با این فرهنگ بیگانه اند و چون کم حوصله و فاقد حلم هم هست، آینده نگری و برنامه ریزی برای پیشرفت را نیز برنمی تابد وگزینه های آن برای تغییرعمدتاً گذشته های طلائی می شوند.

بعلاوه، این فرهنگ در ذات خود دگماتیک، آرمان گرا و ایدئولوژیک است و توان آن برای واقعیت نگری و عملگرائی بسیار محدود است. این فرهنگ احساساتی همچنین بسیار خودخواه است و اغراق می کند و ثبات ایدئولوژیک ندارد و هر از چند گاهی به رنگی در می اید و برخوردهای تند وغافل گیرنده می کند که نتیجه آنها تراکم بیش از حد اتفاقات سورپرایز (پیش بینی نشده) است . این ویژگی ها ناشی از این واقعیت است که ایران بدلیل جنگها و باختها اساسا یک کشور کوتاه مدت و بقول آقای دکتر همایون کاتوزیان کلنگی است. کمتر دوره ای در تاریخ ایران ثبات سیاسی برای یک مدت طولانی داشته است. متاسفانه در نتیجه این بی ثباتی سیاسی و خود بینی و خود پرستی ناشی از آن بعنوان یک تاکتیک صیانت از خود، ایرانی تبدیل به انسانی شده است که قادر نیست منافع یک رابطه دراز مدت مبتنی براعتماد متقابل را بپذیرد چونکه برایش هیچ چیز دائمی نیست مگر دشمن که فراوان است.

در همین حال، فرهنگ سیاسی ناسالم ایران بغایت حداکثرخواه است و با حداقل و یا حتی حد متوسط قانع نیست و راه حلهای میانی را با اتهام به سازشکاری می کوبد! یا همه یا هیچ و معمولا هم برای بدست آوردن همه، آن اندک را هم که دارد از دست می دهد و هیچ گیرش می آید!  تثبیت دست آوردهای گذشته و توفیق تدریجی در تفکر این فرهنگ انقلابی، سرنگون گر وغوغاسالار جائی ندارد. درعوض تا بخواهی اعلامیه و مرثیه برای آنچه از دست داده است می نویسد و پخش می کند و برای باخت خود هم همیشه یکی را دارد که او را سرزنش کند. این فرهنگ همچنین با الویت بندی نیازی و زمانی برای رسیدن به اهداف سیاسی بیگانه است و شکیبائی کافی برای رسیدن به نتیجه مطلوب را ندارد. درواقع، این فرهنگ ارجی به روند نمینهد و فقط به نتیجه اهمیت می دهد و نتیجه را هم فوری بلاواسطه می خواهد.  

تمامیت خواهی و انحصار طلبی از ویژگیهای دیگر این فرهنگ ناسالم است. این فرهنگ با فکر و عمل، همکاری، همیاری، اتحاد و ائتلاف بیگانه است مگر در مواقع انقلاب و تخریب. ما ایرانی ها برای تخریب معمولا دورهم جمع می شویم ولی برای سازندگی نه!  یعنی فرهنگ ما فرهنگ تفریق است و نه جمع!