Tribun Logo

حمید احمدی از ملل غیرفارس تحت عنوان گروه‌‏های زبانی و قومی یاد کرده و می‌‏گوید: «خوب اگر بتوان کردها را بر اساس تعریف استالینی و به‌دلیل تفاوت اندک زبان کردی با فارسی یک ملت دانست، پس ملت واحد کرد دیگر چه صیغه‌ای است که از آن سخن می‌گوید؟ ایشان نمی‌داند که در مناطق کرد‌نشین ایران و خارج از آن ما دارای تنوعات زبانی و لهجه‌ای و دینی و فرقه‌ای فراوانی هستیم که بسیار شدیدتر از تنوعات داخل کشور ایران است؟ با وجود چهار زبان و لهجه‌ی کردی کرمانجی، سورانی، هورامی و زازا و لهجه‌های گوناگون کلهری و… تنوع شیعی-سنی، ایزدی و انواع فرقه های دینی چون نقشبندی و قادری و… ما بر اساس تعریف مورد نظر ایشان از ملیت، با حضور حداقل ده ملت در مناطق گوناگون کردنشین خاورمیانه روبرو هستیم. تفاوت‌های میان این لهجه و زبان‌ها در مناطق کردنشین با یکدیگر، گاه بسیار بیشتر از تفاوت آنها با زبان فارسی است». ناآشنایی احمدی با مفهوم فرهنگ و به‌ویژه با فرهنگ‌‏ها و زبان‏های غیرفارسی گویی او را به این نتیجه‏ رسانده که کشف بزرگی کرده است. نخست آن‌که، وجود گویش‌‏های مختلف در هر زبانی بسیار طبیعی و بیش از هر چیز بیانگر انطباق و پیچیدگی آن زبان است؛ این ماهیت سیال و پویای فرهنگ را به نمایش می‌‏گذارد و مختص یک یا دو فرهنگ و ملت خاص نیست. این پیچیدگی‌‏ها را می‏توان در زبان عربی یا چینی و چه‌‏بسا فارسی هم مشاهده کرد. دوم، اگر آقای احمدی با زبان و فرهگ کوردی مختصر آشنایی داشتند، می‌‏دیدند که تفاوت گرامری، الفبایی و ذخایر واژه‏‌های کوردی با زبان فارسی بسیار فراتر از تفاوت زبان فارسی با عربی است. اگر قرار باشد در این‌جا زبانی از حیث نحوی، الفبایی و گرامری زیرمجموعه یا گویش زبان دیگری باشد این زبان فارسی است که باید ذیل زبان عربی قرار بگیرد. برای آشنایی آقای احمدی با زبان کوردی ایشان را به رؤیت «فرهنگ لغت مکریانی» که هم اکنون دوازده جلد آن در دسترس است ارجاع می‌‏دهم. سوم، زبان کوردی برخلاف زبان فارسی با کم‌ترین تأثیر از زبان عربی، از امکان عظیم واژه‌‏سازی و ظرفیت‏‌های زبانی برخوردار است. از ایشان برای مطالعه‌ی یک متن کوردی – مثلاً کتابی که بنده درباره‌ی «روش‌‏شناسی کمّی و کیفی» به زبان کوردی نوشته‌‏ام و در انتشارات لوگوس چاپ شده – دعوت می‌‏کنم.بیش از یک قرن تحمیل زبان فارسی از سوی ارتش، لشکر نخبگان و مورخان، صدها برنامه و نهاد توسعه در ایران بعد از 1304 و حتی حمایت‏‌های مالی، نهادی و دانشگاهی از آن در خارج کشور نباید آقای احمدی را دچار این سوءتفاهم کند که زبان کوردی را می‌‏توان ذیل زبان فارسی جای داد، هرچند طبیعی است زبان‌‏ها از همدیگر اقتباس کنند. آقای احمدی، زبان‌‏ها، ملت‌‏ها و قومیت‌‏ها را قابل تقلیل به «گروه»‏ می‌‏داند. هر اجتماع زبانی و قومی به‌‏طور مستقل یک فرهنگ مستقل و دارای حقوق فرهنگی و انسانی برابر با دیگران است؛ با برچسب گروه، لهجه، گویش و نظایر آن نمی‌‏توان حکم به نابودی و یکسان‌‏سازی تنوعات بشری داد. چنین داعیه‌ی‏ دستوری و هنجاری از سوی آقای احمدی بیشتر به اظهارنظر یک مبلغ مسیحی یا مأمور استعمارگر قرن هیجدهم می‌‏ماند تا به اظهارنظر یک تحصیلکرده که اتفاقاً در ایران هم زیسته و دسترسی آسان به فهم مردم‌‏نگارانه‌ی این فرهنگ‌‏ها را دارد اما خود را از آنها محروم کرده است. هرجا زبان باشد آن‌جا فرهنگ تشکیل می‏‌شود؛ زبان بخشی از فرهنگ نیست، زبان معادل فرهنگ است. همانطور که فرانس بوآس مردم‏‌شناس و زبان‌‏شناسی ضدنژادپرست عنوان می‌‏کند زبان مهم‌ترین رکن فرهنگ، مولد فرهنگ و فراتر از آن، خود فرهنگ است. فرهنگ‌‏ها ممکن است از حیث جمعیت و تعداد کوچک باشند، اما قابل کمّی‌‏سازی، کیفی‌‏سازی و ارزیابی نیستند. فرهنگ‌‏ها را نمی‌‏توان طبقه‌‏بندی کرد آن‌‏هم به زور و اجبار. فرهنگ‏‌هایی در جهان وجود دارند که تعداد اعضایشان به چندهزار نفر هم نمی‌‏رسد، اما زبان، هویت فرهنگی و جهان‌‏بینی خاص خودشان را دارند؛ برای مثال، فرهنگ «پیراها» فاقد «نظام شمارش»، «زمان» و مفهومی به نام «خدا» هستند. تقلیل یا طبقه‌‏بندی فرهنگ‌‏ها از اساس یک عملکرد استعماری و معطوف به طرد، استثمار و نابودی بشر است. جمعیت کم یک فرهنگ یا تعداد اندک گویش‌وران یک زبان، آنها را به یک گروه فرونمی‌‏کاهد، بلکه به تنوع فرهنگ‌‏های بشری می‌‏افزاید. رویه‌‏هایی نظیر برخورد امثال سیدجواد طباطبایی و حمید احمدی با جداسازی مفهوم زبان از قومیت، قومیت از ملیت، و ملیت از فرهنگ و تاریخ درصدد ایجاد امکان نظری تقلیل فرهنگ‌‏های ساکن جغرافیای ایران به «واحدهای قابل‌‏سلطه، نامتمدن و فاقد امکانات فرهنگی و شناختی» به منظور توجیه امپریالیسم زبانی و سرزمینی در یک واحد استعماری وسیع به نام ایران است. چنین نگاهی به فرهنگ و سرزمین یادآور شیوه‌ی تسلط استعماری در کهن‌‏ترین و خشن‌‏ترین شکل خود است که با توسل به توجیهاتی اعم از بیولوژیکی و ذهنی سعی در اشغال سرزمین، تملک فرهنگی و انسانیت‌‏زدایی از فرهنگ‌‏های بشری دارند. همانطور که متفکرینی مثل هانا آرنت اشاره کرده‌‏اند، چنین نگاهی از سوی نخبگان حاکم  در راستای «نسل‏‌کشی» فرهنگی و چه بسا حذف فیزیکی است. سویه‌ی خطرناک دیگر این ایدئولوژی آن است که به طور بالقوه هر نوع جنایت و خشونتی را تحت عنوان دفاع از «حقوق اولیه‌ی بشر» توجیه و تشویق می‌‏کند. این تلقی نژادی و زبانی از حقوق بشر می‌‏تواند به قول کانت جنایت علیه بشریت قلمداد شود؛ این‌که می‌‏توان یک زبان را نابود کرد، سرزمینش را به تملک درآورد، گویش‌ورانش را یکسان‏‌سازی کرد و فرهنگ‌اش را زدود، چیزی نیست جز اعلام جنگ علیه بنیادی‌‏ترین حقوق انسان‌‏ها.

در پایان، نتیجه‌گیری می‏‌کنم که عباراتی مانند «فرهنگ ایرانی» یا «ایران فرهنگی وسیع‌‏تر» که توسط مورخینی چون عباس امانت و دیگران مرسوم شده، بار ارزشی و سیاسی استعماری و سرکوبگرانه دارند. ایران یک فرهنگ واحد نیست، بلکه یک جغرافیا است که فرهنگ‌‏های ساکن آن در طول قرن‌‏ها در کنار هم زیسته و از همدیگر تأثیر پذیرفته‌‏اند. داشتن یک فال حافظ یا شاهنامه در روستایی در هند و یا مصرف زعفران در جایی در آناتولی، «ایران فرهنگی» را نمی‌سازد؛ اگر بنا بر چنین داعیه‌‏هایی باشد کاربرد «جهان عربی» منطقی‌‏تر به نظر می‏‌رسد زیرا زبان عربی هنوز زبان شرع و دین، بنیان الفبا و واژه‌‏های فارسی و نیز آداب و رسوم دینی نه‌تنها در خاورمیانه بلکه در شمال آفریقا و دیگر مناطق جهان است. جغرافیای موسوم به ایران منزل فرهنگ‌‏هایی است چون کورد، فارس، لر، عرب، بلوچ، مازنی، گیلکی، بلوچ، ترکمن و غیره که هرکدام دارای زبان، سرزمین، آداب و رسوم، و خاطرات مشترک خاص خود هستند. در این میان، فارس نه عمود فرهنگ ایرانی و نه پرچمدار فراتاریخی متمدن‌‏سازی جغرافیای مذکور، بلکه یکی از چندین فرهنگ ساکن این جغرافیاست که به مدد ارتش مدرن، لشکر نخبگان و دولتمردان و شرایط سیاسی و جهانی وسیع‌تر توانسته خود را موجودیتی فراتاریخی معرفی کند. این خصوصیت «فراتاریخی» به هزینه‌ی «تاریخ‏‌زدایی» و «تاریخ‌‏کشی» دیگر فرهنگ‌‏ها انجام شده است؛ فرهنگ‌‏هایی که بیش از یک قرن است برای بازیابی هویت و تاریخ از دست رفته‌ی خود مبارزه می‌‏کنند. بحث خود را با نقل قولی از «جلال آل احمد» به پایان می‌‏برم که در کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» صفحه 310، به این فرهنگ‌‏کشی اشاره می‏کند:

«اکنون چهل و چندسالی است که تمام کوشش حکومت‏‌های ایران نه تنها بر محدودکردن، که بر محوکردن زبان ترکی است. آن را آذری نامیدند؛ زبان تحمیلی نامیدند؛ اسم شهرها و محله‌‏های آذربایجان را عوض کردند؛ کارمند و سرباز ترک را به نواحی فارس‌‏نشین و به‌عکس فرستادند؛ اما هنوز که هنوز است کوچک‌ترین موفقیتی در از بین بردن زبان ترکی نداشته‌‏ایم».