در درس نظریههای جامعهشناسی هر گاه که به بحث برساختگرایی اجتماعی میرسیدیم، چشمان دانشجویان نشان از دشوارفهمی این نظریه میداد. آنوقت مثالهای متعدد به کمک ما میآمد. اکنون هم یک نمونه جالب اتفاق افتاده که برای این بحث خیلی مناسب است.
برساخت اجتماعی تهران خطرناک بهخوبی میتواند به کمک ما برای فهم این نظريه بیاید. برخی افراد چندین دهه یا حتا همه عمرشان را در تهران زندگی کرده اند اما با تهران خطرناک مواجه نشده اند. در چند روز اخیر اما تهران خطرناک برساخت شده است.
در تاکسی شاهد بودم که زنی تمام چهره خود را بهنحو نامتعارفی پوشانده بود تا نور به پوستاش اصابت نکند. امروز ناخودآگاه احساس میکردیم که آفتاب خطرناک است. خورشیدی که همیشه دوستاش داشتیم، امروز نگرانکننده بود. رسانهها چند روز متوالی پمپاژ کرده بودند که اشعه فرابنفش نور خطرناک است. من در تاکسی ناخودآگاه میخواستم تمام سر و صورت خور را در کلاهام فرو کنم!
رسانهها در چند روز متوالی از گرمای خطرناک تهران (گرمای حدود ۴۰ درجه) سخن گفته بودند و ما امروز بسیار احساس گرما میکردیم. از صبح در شبکههای اجتماعی بهطور مکرر خواندم که چه کاسهای زیر نیم کاسه است. شایعه شد که تعطیلی بهخاطر مشکل برق است.
با همه تردیدها، در این چند روز به کمک رسانهها تهران خطرناک برساخت شد. در سالهای گذشته تهران همیشه به خاطر زلزلهی احتمالی خطرناک تلقی میشد، اما عملا کسی به چیزش (مثلا به مویش) نگرفت و چنین خطری را بهحساب نیاورد.
این بار اما داستان خیلی فرق میکرد. برساخت اجتماعی بر اساس دو ساز و کار اقناع و اعمال قدرت کار میکند و تحقق مییابد. رسانهها با پمپاژ خطرناک بودن تهران در طی چند روز متوالی، ایفای کارکرد اقناع را بهعهده گرفتند. اعلام تعطیلی دو روزه نیز اعمال قدرت را برای این برساخت اجتماعی نمایان ساخت.
اما برساخت اجتماعی موفق، برساختی است که برای همه مسلم گرفته شود. باید دید که چند درصد از مردم این برساخت اجتماعی (یعنی تهران خطرناک) را مسلم گرفته اند و خود را از نور و هوای تهران دور نگه داشتند یا با ترس و لرز در سطح شهر رفت و آمد کرده اند. خبرگزاری تسنیم احتمال تعطیلی شنبه را هم داد؛ یعنی اینکه تهران ممکن است همچنان خطرناک بماند. حالا روشن شد برساخت اجتماعی واقعیت یعنی چه؟
ایرانیان و پنج برساخت از غرب
من در مقالهی ”غربشناسی رضا داوری و کارکردها و نتایج آن” از اهمیت شناخت غربشناسی ایرانیان سخن گفته ام و در آنجا ایدههای اولیهی خود را نگاشته ام و گفته ام در سدههای اخیر ما ایرانیان میتوانیم خود را در غربشناسیمان ببینیم. بهعبارت دیگر، ما میتوانیم از خود بپرسیم که ما چهگونه بوده ایم که چنین برساختی از غرب پدید آورده ایم. ما در بودنهای مختلفمان برساخت متفاوتی از غرب پدید آورده ایم و هر بار یکی از این برساختهای اجتماعی از غرب بر جهان اجتماعی ما مسلط بوده و توانسته بر همان اساس جهان ما را بسازد. مطابق بررسیهای اولیه من ما ایرانیان پنج برساخت از غرب و غربی پدید آورده ایم:
۱. غرب بهمنزلهی مجموعهای از جوامع طرف معامله اقتصادی و تجاری و نظامی: این تلقی ایرانیان از غرب در دوره حکومت ترکمانان آق قویونلوها و نیز در دورهی صفویان بوده است.
۲. غرب بهمنزله بهشتی زمینی: این برساخت در دوره پیش از قاجار و دوره قاجاریه شکل گرفت و هنوز کم و بیش در میان بسیاری از ایرانیان وجود دارد. بسیاری از ایرانیان هنوز غرب را بهشتی زمینی میبینند.
۳. غرب بهمنزلهی استعمارگر، امپریالیست، و استکبار: این برساخت از غرب توسط انقلابیون مسلمان و چپها و بعدها انقلابیون پس از انقلاب شکل گرفت و در بعد از انقلاب توسط امثال دکتر رضا داوری و شاگردانش و روحانیان مفهومپردازی و نظریهپردازی شد.
۴. غرب بهمنزله تمدن مدرن و تجدد: این تلقی بیشتر در میان دانشگاهیان و دانشپژوهان ایرانی پروده و ارائه شد.
۵. غرب بهمنزله بدیلی برای شرق (از نظر نژادی یا تاریخی یا تمدنی یا انسانی یا حتا جغرافیایی): این تلقی که غرب و شرق را از بن متفاوت میبیند نیز بهطور پراکنده در برخی از آثار ایرانیان دیده شده است.
در سدههای اخیر غرب و غربی مهمترین دیگری ما است؛ یک دیگری چالشبرانگیز که هر بار ما با برساختی از آن، خود را شناخته ایم و جهانی دیگر برای خویش رقم زده ایم. تا اطلاع ثانوی غرب مهمترین دیگری ایران و ایرانیان است. برای ساختن جهان اجتماعیمان در دهههای آینده چه نوع غربشناسی را میبایست پدید آوریم و چه برساخت اجتماعیای از غرب میبایست ارائه کنیم؟ این پرسش از نظر من در نظریهپردازی اجتماعیی ایرانیان پرسشی اساسی و مهم است.
بهنظر میرسد برخی از این برساختهای اجتماعی از غرب دیگر فاقد اعتبار شده اند، اما برخی از آنها همچنان نیرومنداند و نیازمند نقد و بررسی جدی اند. نکته مهم این است که برخی از این برساختهای اجتماعی از غرب از غربیان گرفته شده اند؛ نظیر غرب بهمنزلهی استعمارگر، امپریالیست، استکبار.
غرب را شاید بتوان با دهها صفت توصیف کرد. اما در هر برساخت اجتماعی برخی از این صفتها برجسته شده و اولویت یافته و بر صفات دیگر غلبه یافته است. اینک بار دیگر میبایست بپرسیم: غرب کدام است؟ ما کدام ایم؟