Tribun Logo

شما بعنوان فعال سیاسی در مجموعه‌ای از پروژه‌های همکاری جریانات سیاسی مخالف تبعیض اتنیکی و فرهنگی در ایران، شرکت داشته‌اید که "کنگره ملل ایران فدرال" نمونه بارز آنهاست. بجز دورانی که شما شخصا در ایران فعالیتها سهیم بوده‌اید، از تاریخچه این روابط نیز آگاهی کافی دارید. ابتدائا به نقش خود در این همکاریها و میزان اشراف خود بر روندهای مشابه، اشاره بکنیدمن سالهای زیادی ، یعنی تقریبا از زمان تشکیل کنگره ملیتهای فدرال با این تشکل همکاری داشته ام و از اعضای هئیت اجرایی این تشکیلات بودم. من تقریبا در جریان تمامی تصمیم ها و تحولات بودم و نقش فعال ایفا می کردم.

هدف غائی این همکاریها در جنبه سلبی امر، چه بوده است؟ این نیروهای برای مبارزه با چه چیزهایی در ایران امروز اراده مشترک داشتند و دارند؟ علیرغم تبلیغات منفی تمامییت خواهان و مرکز گرایان بر علیه این تشکیلات این تشکل از صمیم قلب برای صلح، عدالت ، آزادی و بابر حقوقی ملیتهای ایران مبارزه می کند. این تشکل متشکل از نیروهای غیر فارس است، آنها درد مشترک دادند، همه مورد تبعیض ملی، دینی می باشند.

این نیروها برای یک ایران دمکراتیک فرضی در فردای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، چه طرح‌های مشترکی دارند؟ در بین ائتلاف های مربوط به اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران چهار تشکل و ائتلاف وجود دارد که همه نیروها و یا اکثر نیروهای تشکیل دهنده آنها مربو به ملیتهای غیر فارس می باشد. این چهار ائتلاف عبارتند از: کنگره ملیتهای ایران فدرال، همبستگی برای آزادی و برابری در ایران، شورای دمکراسی خواهان ایران و ائتلاف دمکراتیک ملت ها در ایران. تمامی این ائتلاف ها ونیروهای تشکیل دهنده آنها یک ایران فدرال هدف خود می دانند و هیچ کدام از تجزیه ایران را در برنامه خود ندارند.

آیا شکاف عمده یا تفاوت مهمی از نظر طرحهای اثباتی برای رفع تبعیض اتنیکی در ایران فردا، در میان نیروهای سیاسی نامبرده وجود دارد؟ البته اگر منظور شما نیروهای سیاسی مربوط به ملیتهای غیر فارس می باشد، به جرأت می شود گفت که تفاوت آنچنانی وجود ندارد، همه ما خواهان این هستیم که ملیتهای غیر فارس در قدرت سیاسی کشور سهیم باشیم و یک دولت محلی اداره امور منطقه را به عهده داشته باشد

نگاه نیروهای سیاسی و فعالین سیاسی متعلق به فرهنگ حاکم در ایران و نیروهای مرکزگرا به این قبیل فعالیت‌ها چه بوده است؟ آیا مواردی از همدلی آنان یا شرکت آنان در این مبارزات واقع شده است؟ نیروهای سیاسی متعلق به فرهنگ حاکم بسیار متفاوت می باشند. این گروه شامل فاشیستهای پان ایرانیست ، ایرانشهری های تمامیت خواه، طرفداران حکومت دمکراتیک و غیر متمرکز و ایضا بخشی نیز مثل ما برای ایجاد یک حکومت دمکراتیک و فدرال در ایران اعتقاد دارند.

نگاه فرهنگ جامعه ایران در کل و بخش بزرگی از فارس زبانان آن بطور اخص آلوده به نژادپرستی است. بخش راست افراطی که بخش قابل توجهی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران را تشکیل می دهد بسیار کوته فکر و مرتجع هست و برابر حقوقی که هیچ، حتی کثیرالمله بودن ایران را نفی می کنند، یعنی وجود ملتهای دیگر بجز فارسها را در ایران قبول ندارند چون اگر قبول داشته باشند باید حق و حقوق همه گروهای قومی را هم باید بپذیرند.

بخش مهم دیگر نیروهایی هستند که نرمهای یک جامعه دمکراتیک را قبول دارند ولی ملیتهای غیر فارس را نه بعنوان " ملتها " بلکه در یک حکومت یونیتار ، حق و حقوق محدودی برای "اقلیتهای قومی" قائل می شوند. بخش دیگری از اپوزیسیون قسمتی از نیروهای چپ و تقریبا تمامی جریانات متعلق به ملیتهای غیر فارس، نوع حکومت آینده در ایران را فدرال اتنیکی می دانند که در آن قدرت سیاسی در کشور بر پایه وزن ملتهای ساکن ایران تقسیم می شود. تا جایی که من از پلاتفرم و ترکیب نیروهای تشکیل دهنده این ائتلاف ها خبر دارم، گزینه آخر خط قرمز نیروهای متعلق به ملیتهای غیر فارس می باشد. عدم تقسیم قدرت سیاسی کشور در فردای جمهوری اسلامی خطر جنگ داخلی و از هم پاشیده شدن شیرازه کشور را بدنبال خواهد داشت.

مهمترین موانع بسط همکاری احزاب و سازمانهای مخالف تبعیض اتنیکی و فرهنگی چه بوده است؟

من این سوال و سوال ۸ را مربوط به هم می دانم بنابراین اجازه بدهید جواب این سوال را با سوال ۸ یکجا بررسی کنم.

نگاه متخصصین و سیاسیون کشورهای دیگر به این قبیل فعالیتهای متحدانه نیروهای متعلق به اقلیتهای تحت تبعیض در ایران چه بوده است؟ تقریبا تمامی نیروهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی در کشورهای غربی با نظامهای دمکراتیک قابل قبول برای جامعه جهانی فعالیت‌ دارند، از منطق دمکراسی واز منزر این دول و از دیدگاه جامعه شناسان صاحب نظر ، پلاتفرم نیروهای فدرالیست عقلانی، اصولی و برپایه منشور جهانی حقوق بشر می باشد، ولی موضوع به این راحتی نیست که همه کشورها پایند به عهدنامه ها و منشورهای سازمان ملل می باشند. یک مثلی است می گوید،" استفاده کسی ضرر کس دیگر است"، شاید این مثل همیشه صادق نیست ولی حداقل در مورد ایران و منطقه خاورمیانه این مثل صدق می کتد. قدرتهای بزر‌گ و همسایگان ایران منافع متفاوتی در نوع حکومت آینده ایران دارد ولی بعقین می شود گفت هیچ یک از همسایگان ایران نه جنگ داخلی و نه تجزیه ایران را می خواهند. البته نیروهای بزرگ دنیا یعنی پنج عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل نیز به تجزیه ایران راضی نخواهند شد چون علاوه بر مشکل بودن مسله ، خطر سرایت این تجزیه به تمامی کشورهای منطقه را بدنبال خواهد داشت. من هم مثل همه سیاسیون که رسانه ها و مواضع کشورهای مختلف را رصد می کنم، معتقد هستم کشورهای همسایه و "غرب" خواهان یک حکومت دمکراتیک در ایران هستند که موازین حقوق بشر را رعایت بکند.

وجود سایه سوءظن‌ها و بی‌اعتمادی‌ها در روابط نیروهای سیاسی و اجتماعی جوامع محروم از دمکراسی خاص ایران نیست. بی‌اعتمادی‌ها و سوءظن‌هایی که مانع نزدیکی بیشتر نیروهای سیاسی مخالف مرکزگرایی و یکسان سازی فرهنگی در ایران کدامها هستند؟ چه راههایی برای غلبه بر این بی‌اعتمادی‌ها و تشکیل یک جبهه مؤثر از این نیروها در مقابل رژیم جمهوری اسلامی ایران می‌بینید؟ برای تغییر ریشه ای در فرهنگ جا افتاده بین شهروندان یک جامعه حداقل ۳ تا نسل یعنی ۷۵ تا ۱۰۰ سال زمان نیاز است. یعنی زدودن خرافات، راسیسم، از بین بردن رسوبات استبداد، نگاه دمکراتیک به حقوق زنان، کودکان، ملیتهای مختلف و سایره. لازمه اولیه اینکار وجود قوانین و ابزار اجرا و بکاری گیری این قوانین می باشد. ایران کشوری است که در طول صد سال اخیر قوانین بغایت ارتجاعی توسط حکومت های پهلوی و اسلامی در این کشور حاکم بوده است. حکومت های فارس مدار مرتجع به هیچ یک از ابزار رشد انسانها امکان حیات نداده اند. یعنی نبود آزادی های اساسی از جمله آزادی بیان، احزاب، سندیکا، مطبوات، ...مردمان کشور را در قعر تاریخ نگه داشته است. شاید بپرسید منظور از این مقدمه بلند چیست. جواب مشخص است، ما در ایران فرهنگ تحمل نظر مخالف، برابر حقوقی همگان ، رقابت سیاسی آزاد، نگاه مترقی به حقوق زنان، نگاه مترقی به حقوق ملیتها نداریم. در ایران میزان مطالعه کتاب چند ثانیه می باشد، میزان تیراژ کتاب و روزنامه شرمسار است. عوض تئاتر مردم به اعدام های خیابانی نگاه می کنند با این ابزار آیا می شود فرهنگ سازی کرد. ما در ایران کار بسیار سخنی در پیش داریم. این مشکلات تاثیر خود را در روابط احزاب مختلف هم گذاشته است، در خیلی از موارد علیرغم اینکه احزاب، برنامه و پلاتفرمی مشابه دارند ولی رابطه بسیار بدی در بین این احزاب وجود دا رد.

تنشهای ملی و قومی، زیاده طلبی برخی از نیروهای متعلق به همسایگان یکدیگر ، همکاری های همه جانبه را دشوار کرده است.

زندگی در غرب این امکان را به اکثر نیروهای سیاسی بدور از گرایشات آنها قابلیت تحمل مخالفین خود بطور چشمگیری افزایش بدهند، ماها هیچ ابزاری بجز دیالوگ و نوشتن نداریم و باید بنحو احسن از این ابزار استفاده کرد.