Tribun Logo

سه‌شنبه  ۱۰ آذر ۱٣٨٨ -  ۱ دسامبر ۲۰۰۹ 

مصاحبه کننده: ائلیاز گونئیلی(این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید)

چندين سال پيش وقتي دانشجوي سال اول دانشگاه بودم و علاقمند به دانستن در مورد مسائل آذربايجان، يكي از فعالين دانشجو كپي جزوه اي با عنوان «جنبش طرفداران شريعتمداري» را به من داد. در مورد آيت اله جسته و گريخته مطالبي خوانده يا شنيده بودم اما اين كتاب از زبان يكي از مبارزين آن دوران، من و هم نسلان مرا با شور و قيام و البته رويدادهاي غم انگيز و پندآموز آنزمان ميهنم آشنا كرد. چند روز بعد مخفيانه كتاب را به چند قسمت كرديم و لابلاي اوراق جزوه هاي درسي مان از آن چندين بار كپي گرفتيم. اين جزوات سالها مخفيانه در دانشگاه بين جوانان آذربايجاني مي گشت و به رسالت مولف مبارزش در روشني بخشي به راه ملتش ادامه مي داد. نويسنده اين كتاب كه اكثرا در آذربايجان جنوبي به آن جزوه شريعتمداري اطلاق مي شود ماشاء الله رزمي بود و كتاب توسط نشريه تريبون انتشار يافته بود. استاد رزمي از مسئولين فدائيان خلق در آذربايجان بوده و در زمان شاه چندين سال از عمرش را در زندانها گذرانده است و در رويدادهاي بعد انقلاب شاهدي فعال و در صحنه بوده است. وي هم اكنون در فرانسه زندگي مي كند و همچنان فعال و متعهد به رسالت انساني و ملي خويش باقي مانده است. در سي امين سالگرد جنبش طرفداران شريعتمداري مصاحبه اي را با وي انجام داده ايم اما قبل از شروع تذكر چندين نكته را ضروري مي دانم:
1- سايت اويرنجي سلسله مصاحبه هايي را از تابستان امسال شروع كرده است و در اين مصاحبه ها سعي دارد در مورد زندگاني، تجربيات، و افكار و انديشه هاي فعالين نام آشناي حركت ملي آذرايجان تدقيق و طرح سوال نموده و تا حد امكان به مستند سازي بپردازد.
2- در صورت امكان سعي خواهد شد تا در فرصتهاي آينده مباحثي ديگري با استاد رزمي طرح و نظرات ايشان در اختيار خوانندگانمان قرار گيرد.
3- در انجام اين مصاحبه از كمك ها و راهنمايي هاي استاد عليرضا اردبيلي بهره گرفتيم كه بدين ترتيب از ايشان كمال تشكر را داريم.


- با تشكر از وقتي كه در اختيار ما قرار داديد اجازه مي خواهم تا بحثمان را با اثر ارزشمند شما آغاز نمايم. شما با تالیف کتاب «جنبش طرفداران شریعتمداری» نقش ممتاز و بزرگی در آشکار ساختن وقایع آن دوره داشته اید. اما مسئله بسیار قابل تامل در مورد این رویداد، سکوت کامل جریان ها و نیروهای درگیر در آن وقایع در قبال روشن نمودن ابعاد این قضایا است. بویژه عدم انتشار اسناد، خاطرات، مصاحبه ها و ... از جانب بازماندگان حزب خلق مسلمان بسیار سوال برانگیز است. دلیل این امر را چه می دانید؟

ج - من کتاب «جنبش طرفداران شریعتمداری در آذربایجان» را سال 1990 در پاریس نوشته ام اما کتاب ده سال بعد در دو هزار نسخه در سال 2000 در سوئد توسط نشر تریبون انتشار یافت و در اندک مدتی نایاب شد. بعد از آن نیز نسخه های بسیار زیادی از روی سایت های اینترنتی کپی شده و این روند همچنان ادامه دارد. بنظر می رسد تاریخی بودن موضوع و منحصربفرد بودن کتاب و عینی و صادقانه نوشته شدن مطالب آن علت اصلی موفقیت کتاب بوده است. دایره المعارف  ایرانیکا از من خواست که کتاب را برای آنها بفرستم تا ترجمه انگلیسی آنرا در ایرانیکا چاپ کنند اما سکوت همه جانبه در مورد جنبش طرفداران شریعتمداری گویا مسئولین ایرانیکا را هم شامل شده و از طریق دوستی بمن گفتند که کتاب توسط آقای عباس میلانی در دست بررسی است.
درمورد سکوت همگانی نسبت به این جنبش عظیم دلایل متعددی وجود دارد. وجه غالب در این جنبش مخالفت با ولایت فقیه بود و بعد از آنکه نظام ولایت فقیه بمردم ایران تحمیل شد دیگر در داخل نمی شد راجع به آن صحبت کرد زیرا هرگونه اظهار نظر در مورد آن به مخالفت با ولایت فقیه تعبیر می شد و کسی حاضر نمی شد ریسک بکند. در آنزمان اصل 110 قانون اساسی در مورد اختیارات ولی فقیه بود و مردم شعار می دادند:
« قانو اساسی ده اولان اصل یوزاون ضد بشردیر
اصلاح اگر اولمازسا باطل دیر هدر دیر»



البته موارد استثنائی وجود دارد از جمله ابراهیم یزدی که درآن دوره وزیرخارجه بود بعدا در کتاب خاطرات دوران وزارتش به جنبش طرفداران شریعتمداری اشاره می کند ولی مهدی بازرگان که خود آذربایجانی و نخست وزیر دولت انقلاب بود در کتاب «انقلاب ایران در دو مرحله» مطلقا نامی ازاین جنبش نمی برد؛ اولا بخاطر نقش بسیار غلطی که شخصا نسبت به جنبش داشت و ثانیا بعد از واقعه از آیت اله شریعتمداری فوق العاده شرمنده بود.

بسیاری از
روحانیون نیز مخالف سرکوب نظامی جنبش و توهین به آیت اله شریعتمداری بودند و حتی بارها در جلسات هیئت دولت طی سی سال گذشته مساله حزب خلق مسلمان و جنبش طرفداران شریعتمداری در آذربایجان مطرح شده و نسبت به بی احترامی به مرجعی که میلیونها پیرو داشت اظهار پشیمانی شده است، ولی همه این صحبت ها در داخل حلقه بسته حکومتیان مانده و بعدا اینجا و آنجا نقل قول شده است. درجریانات اخیر هم که بخش دیگری از روحانیون مخالف ولایت فقیه شده و مورد توهین واقع شدند، آشکارا به آنها گفته شد که شماها خودتان اکنون تاوان توهینی را که به آیت اله شریعتمداری کرده بودید پس می دهید.

البته در
دایره حکومتیان تنها موضوع توهین به آیت اله شریعتمداری مطرح می شود ولی هیچگونه اشاره ای به سرکوبی مردم آذربایجان نمی شود اما در کادر محققین کم و بیش به اصل قضیه نیز می پردازند.
از طریق دوست محققی شنیدم که درهمان اوایل نشر کتاب، وزارت خارجه تعدادی از آن را تهیه کرده و در مرکز تحقیقات وزارت خارجه، بخش آذربایجان، در اختیار محققینش گذاشته است و آنان نیز اسنادی را در رابطه با موضوع گرد آوری کرده اند، ولی چنانکه می دانید بخش تحقیقات وزارت خارجه در اختیار محققین پان ایرانیست است و آنان سعی می کنند صورت مساله را پاک کنند. وزارت خارجه جمهوری اسلامی اگر واقعا خود را وزارتخانه ای می داند که معیارها و پرنسیپ های بین المللی را رعایت می کند با گذشت سی سال از سرکوبی جنبش طرفداران شریعتمداری باید اسناد مربوطه اي که در اختیارش است را منتشر کند، چون در دنیا رسم است که سی سال بعد از وقایع تاریخی اسناد مربوط به آن واقعه دراختیار عموم گذاشته می شود. بعدا توضیح خواهم داد که چرا وزارت خارجه باید این کار را بکند و نه وزارت اطلاعات که تقریبا راجع به همه گروههای سیاسی کتاب های قطوری منتشر کرده و کوشیده است همه مردم ایران را خائن به کشور و ملت ایران قلمداد کند؛ ظاهرا از نظر آقایان در این کشور خادم ملت پیدا نمی شود.
تکلیف دولتیان و ذوب شدگان درولایت فقیه روشن است و نمی توان ازآنان انتظارداشت که درپیشگاه ملت به گناهان خود اعتراف بکنند ولی درعین حال سکوتشان دلیل عذاب وجدانشان است.

اما رهبران باقی مانده جنبش در معرفی آن کم کاری کرده اند. بغیر از دوست عزیزم آقای حسن شریعتمدازی فرزند آیت اله شریعتمداری که شعله ای ازآن آتش جاودان را همچنان فروزان نگه داشته است و چه در جلسات سخنرانی و چه در مصاحبه های رادیوئی و تلویزیونی کوشیده است نوری بر زوایای تاریک آن برهه از تاریخ ملتمان بیاندازد، بقیه رهبران باقی مانده جنبش بدلایل نامعلوم نخواسته اند اظهار نظر علنی بکنند. حسن شریعتمداری درکتاب «ایران آینده و آینده ایران» بخش آخر کتاب مرا عینا چاپ کرده و نقدی را هم که به آن بخش نوشته بود بدنبال آن آورده است و علیرغم انتقاداتی که ایشان به کتاب دارند طی ده سال گذشته از تحسین کنندگان کتاب بوده اند.


من شخصا با بعضی از فعالین جنبش طرفداران شریعتمداری صحبت کرده ام و خواسته ام که خاطرات خود را بنویسند و اگر اسنادی در اختیار دارند منتشر کنند اما آنان نسبت به عظمت این حرکت خود را ناتوان احساس می کنند و خود را در حدی نمی بینند که به تحلیل این طغیان عظیم ملت بپردازند. آن بخش از رهبران جنبش نیز که در ایران مانده اند و یا در دوره ریاست جمهوری رفسنجانی از
آنان دعوت کردند و به ایران بازگشتند، در شرایطی نیستند که یادمانده های خود را منتشر کنند و من امیدوارم که دیر یا زود مهر سکوت از لب ها برداشته شده و زبانها باز خواهند شد و نسل جدید آن فداکاران فراموش شده را بهتر خواهد شناخت.

جریانات سیاسی بویژه حزب توده ایران و سازمان فدائیان خلق که بخاطر حمایت از خط ضد امپریالیستی خمینی از جمهوری اسلامی حمایت می کردند و علیه جنبش طرفداران شریعتمداری بودند تا بحال بطور رسمی در این مورد خاص از خود انتقاد نکرده اند و حتی بعضی از آنها هنوز جریان حزب خلق مسلمان را امپریالیست ساخته (جل الخالق) می دانند ولی مباحثی در میانشان گذشته که من یکی از آنها را مطرح می کنم .


بعد از انقلاب مقداری از اسناد ساواک بدست حزب توده افتاده بود. ازجمله این اسناد گزارشاتی بود که قبل از انقلاب مامورین ساواک به دیدارآیت اله شریعتمداری رفته و از مجلس صحبت ایشان گزارش به ساواک فرستاده بودند. در کمیته مرکزی حزب توده راجع به انتشار این اسناد بحث می شود و بعضی از اعضاء کمیته مرکزی با توجه به احترامی که آیت اله شریعتمداری در میان مردم داشت با انتشار آنها مخالفت می کنند و می گویند که انتشار این اوراق و تلقین این امر که آیت اله با ساواک همکاری می کرده به اعتبار حزب در میان مردم لطمه می زند. بعد از بحث مفصل بالاخره قرار می دهند که اوراق مربوطه را به سازمان فدائیان خلق بدهند و توسط آنها منتشر شود که همینطور هم می شود. در آنموقع علی کشتگر سردبیر نشریه کار بود و ویژه نامه ای از این اسناد منتشرکرد. سال ها بعد من در پاریس سعی کردم علت انتشار آن ویژه نامه را از علی کشتگر جویا شوم ولی او از جواب دادن امتناع کرده و تا بحال توضیحی نداده است. ظاهرا همه قبول دارند که کارشان اشتباه بوده است ولی کسی مسئولیت اشتباهات را قبول نمی کند.



مجاهدین خلق در جریان جنبش طرفداران شریعتمداری با تمام توانشان از رهبری خمینی دفاع می کردند و مستقیما رو در روی حزب خلق مسلمان بودند. متاسفانه رهبری مجاهدین به انتقاد از خود معتقد نیست و هرگز از اشتباهات خودش انتقاد نکرده است و به این سنت ناپسند ایرانی که انتقاد از خود را بهانه دادن بدست دشمن می داند پایبند مانده است. رهبران مجاهدین به بدنه نیروی طرفدار خلق مسلمان چشم دوخته بودند ولی طولی نکشید که خودشان قربانی انحصارطلبان شدند  و امید است که امروز به اشتباه خود پی برده باشند.  
جریانات پان ایرانیست نظیر جبهه ملی نیز بخاطر باور ایدئولوژیک خود از سرکوبی جنبش های ملی غیرفارس خوشحال می شوند و در مورد جنبش طرفداران شریعتمداری سکوتشان قابل درک است.


- امروز در حالي كه حتي از مسئله اعدام هاي تابستان 1367 در زندانها تابوزدايي شده است، هنوزهم موضوع كتاب شما در ايران با سكوت تحميلي از بالا مواجه است. علت اين همه وحشت از بازگويي فاجعه سال 1358 شمسي در آذربايجان از كجا سرچشمه مي گيرد؟

ج – من با تعدادی از صاحب نظراني که کتاب را خوانده بودند صحبت کرده و نظر آنان را راجع به کتاب جویا شده ام. بدون استثناء از سلطنت طلب گرفته تا چپ و لیبرال دموکرات و ملی مذهبی همه به اهمیت تاریخی کتاب معترف بوده اند، ولی هرکدام بدلیلی نخواسته اند درباره موضوع کتاب اظهار نظر کتبی بکنند و یا نقدی بر آن بنویسند. جناح چپ جمهوری اسلامی که در آن زمان میدان دار بود و با تمام ابزار قدرت حکومتی که در اختیار داشتند به سرکوبی جنبش اقدام کردند، سال هاست که پشیمان شده اند و هم اکنون آدمی مثل بهزاد نبوی که شخصا برای سازماندهی سرکوب به تبریز آمده بود امروز بجرم اصلاح طلبی و پی بردن به اشتباهات گذشته در زندان بسر می برد.

آیت اله ملکوتی درخاطراتش به سرکوبی جنبش اشاره می کند و می گوید که همه ما در دوره شاه (منظورش همه روحانیون است) شاه را تائید می کردیم چون شاه با کمونیسم مبارزه می کرد ولی درموقع انقلاب نظرمان عوض شد و انقلابی شدیم و علیه شاه موضع گرفتیم، اما آیت اله شریعتمداری همانطور که در دوره شاه اصلاح طلب بود بعد از انقلاب نیز اصلاح طلب باقی ماند و لذا آن واقعه بوجود آمد که نمی بایست آنطور می شد.


شخص آیت اله خمینی تصمیم گیرنده اصلی برای سرکوب جنبش بود و مسئولیت اصلی بعهده اوست و تا زمانی که حکومتیان اعم از اصلاح طلب و اصول گرا و محافظه کار از خمینی استفاده تبلیغاتی می کنند و می کوشند در پیروی از خط خمینی از رقبا جلوتر بروند هرگز مساله سرکوبی جنبش طرفداران شریعتمداری و بی اعتبار کردن خود آیت اله شریعتمداری را بمیان نخواهند کشید؛ زیرا برای اظهار نظر درست در باره آن واقعه شخص آیت اله خمینی باید نقد شود و از انحصارطلب بودن وی انتقاد گردد. او شخصا به آیت اله شریعتمداری در حضور هاشمی رفسنجانی و حسن شریعتمداری اولتیماتوم داده و گفته شورای انقلاب بمباران تبریز را تصویب کرده و اگر تبریز آرام نشود بمباران خواهد شد. بعد از آن بود که آیت اله شریعتمداری از مردم تبریز خواست که دست از اعتراض بردارند و حتی گفت کسانی که شلوغ می کنند از ما نیستند. آیت اله شریعتمداری خود را از طرفدارانش جدا کرد و خمینی منتظر همان لحظه بود، یعنی جدا کردن سر از بدن. بعد از سرکوب نظامی مردم تبریز، خود شریعتمداری را که دیگر نیروئی پشت سر خود نداشت و از بیماری سرطان پرستات نیز رنج می برد، به تلویزیون کشید و تحقیر و دق مرگ کرد.



- رهبران سازمانهاي چپ در 20 سال اخير ضمن بازنگري ايدئولوژي و عملكرد خودشان از جهات بسياري دست به خانه تكاني زده اند. اما هيچيك از اين جريانات از همكاري فكري و عملي خودشان در سركوب جنبش چندين مليوني خلق مسلمان در آذربايجان حتي نامي نمي برند. چرا اين استاندارد دوگانه؟
ج – گروههای چپ بویژه حزب توده و فدائیان خلق (درآنزمان انشعاب اقلیت و اکثریت صورت نگرفته بود) بخاطر حمایت از خط ضد امپریالیستی آیت اله خمینی از حکومت حمایت می کردند و نیز بخاطر مبارزه با سرمایه داران، علیه جنبش طرفدران شریعتمداری و حزب خلق مسلمان موضع گرفتند. بعد از انحلال اتحاد شوروی سازمان فدائیان خلق اکثریت در کنگره اول خود از خود انتقاد کرد و بدون نام بردن از یکایک اشتباهات رهبری، تمام خط سیاسی و اعمال گذشته رهبری سازمان را نفی نمود و بخاطر اشتباهات بزرگی که رهبران فدائی مرتکب شده بودند، کلیه کادر رهبری گذشته را کنار گذاشتند و رهبریت جدید انتخاب کردند. مباحثات کنگره در کتاب گنگره اول ثبت شده و انتشار علنی یافته است.
و اما حزب توده بعد از انحلال اتحاد شوروی دچار بحران سياسی و ایدئولوژیک گردید و به چند پاره تقسیم شد و در وضعیتی نبود و نیست که از گذشته رهبران خود انتقاد کند مخصوصا که رهبریت حزب توده توسط جمهوری اسلامی دستگیر شد و داستان توبه در زندان را همه دیده و شنیده اند و تکه پاره بدنه باقی مانده حزب نیز نمی خواهد گناه رهبران را بگردن بگیرد. در ضمن بعضی از افراد چپ اعم از توده ای و فدائی هنوز معتقدند که جریان خلق مسلمان یک جریان سرمایه داری بود و بوسیله روحانیون مرتجع هدایت می شد و می بایست از بین برود. این نگاه ایدئولوژیک که به جنبش ملی اعتقاد ندارد و تنها مبارزه طبقاتی را برحق می داند و خیال می کند که دموکراسی را فقط دموکراتها بوجود می آورند باید چشمها را باز کند و طور دیگر ببیند. دموکراسی در هر جامعه ای حاصل تعادل قواست و چه بسا اتفاق می افتد که این تعادل قوا در جامعه توسط افراد غیردموکرات و حتی مرتجع برقرار گردد ولی البته نهادینه کردن دموکراسی بعهده دموکرات هاست و بدینجهت برای دموکراتیک شدن جامعه به افراد دموکرات نیاز هست.




همانطور که در کتاب توضیح داده ام، ضد کمونیست افراطی بودن روحانیون طرفدار شریعتمداری علت اصلی مخالفت کمونيست های آنروز با جنبش بود که بیشتر بر اساس احساسات عمل می کردند تا دور اندیشی سیاسی و البته این امر همه کمونیست ها را نیز شامل نمی شد؛ از جمله گروهی از فدائیان خلق که از فردای انقلاب راه خود را از بقیه جدا کرده بودند و به طرفداران اشرف دهقانی معروف بودند اعلامیه داده و از جنبش حمایت کردند و یا بخشی از فرقه دموکرات آذربایجان که زنده یاد دکتر زهتابی در راس آنها بود با نام «فرقه دموکرات مستقل آذربایجان» از جنبش حمایت می کردند.


- در دهه های منتهی به انقلاب و بعد از انقلاب روحانیون برجسته بسیاری وجود داشتند. بویژه آیت الله خویی، آیت الله زنجانی، اردبیلی، علامه امینی، جعفری، طباطبایی و بسیاری دیگر. آیا چیزی از موضعگیری های آنها در قبال افکار و شخصیت آیت الله شریعتمداری و خواست های حزب خلق مسلمان به خاطر می آورید؟

ج – روحانیونی که شما ازآنها نام برده اید یا مانند اردبیلی و زنجانی با حکومت بودند و از خمینی حمایت می کردند و یا روحانیون غیرسیاسی بودند که درگذشته از اوقاف حقوق می گرفتند و بعد از انقلاب ساکت بودند و می ترسیدند اگر حرفی بزنند پرونده های آنان را رو بکنند و آبرویشان برود. منظورم آیات عظام است و پائینتر از آنها رقمی نبودند که موضعگیری آنان تاثیری در معادله قدرت داشته باشد.


-  به نظر شما جنبش طرفداران شریعتمداری و بویژه خود حزب خلق مسلمان را می توان در رده جنبشهای ملی آذربایجان رده بندی کرد؟

ج – تعلق ملی یک جنبش مانند تعلق خانوادگی افراد است؛ هیچکس پدر و مادر خود را خودش انتخاب نمی کند و مساله خانواده و زادگاه خارج از اراده انسان است. جنبش های ملی نیز با محل پیدایش خویش و شعارهائی که مطرح می کنند جنبش ملی نامیده می شوند و حتی اگر جنبشی در یک منطقه هیچگونه شعار منطقه ای مطرح نکند و صرفا شعارهای عام مانند آزادی و برابری و نان و مسکن بخواهد باز هم بنام ملت ساکن در همان منطقه شناخته می شود و از مبارزات تاریخی و ملی همان ملت بحساب می آید. جنبش طرفداران شریعتمداری که محتوای ملی پررنگی نیز دارد و اگر هم در خارج از آذربایجان نیرو و هوادار داشت باز هم آن هواداران از آذربایجانی های مقیم در خارج از خاک تاریخی آذربایجان بودند؛ در مشهد، قم و شاه عبدالعظیم این آذربایجانی ها بودند که مقلد آیت اله شریعتمداری بودند و به حزب خلق مسلمان پیوسته بودند. شروع حرکت در مخالفت با اختیارات نامحدود ولی فقیه بود که از افتخارات مردم آذربایجان محسوب می شود ولی هرچه جنبش پیش می رفت و رادیکالتر می شد شعارهای ملی پررنگتر می شدند. ازهمان اول یکی از شعار ها این بود که مسئولین آذربایجان باید از اهالی محل و با تایید آیت اله شریعتمداری انتخاب شوند. خود آیت اله طرفدار انجمن های ایالتی و ولایتی بود و کانون مبارزه نیز در شهر تبریز قرار داشت که پایتخت تاریخی آذربایجان است. یکی از شعارهای تظاهرات که با مارش نظامی و قدم رو جمعیت بزبان ترکی خوانده می شد این شعار بود:

«آذربایجان قهرمانلاری 
چوخ وئریب بئله امتحانلاری
جمهوری اسلام اولسون برقرار
رهبریمیز مرجعیمیز شریعتمدار»





- رهبر اصلي جنبش يك روحاني بود و برخي ديگر از روحانيون نيز در بين رهبران پايين تر جنبش بودند و همچنين نامي كه حزب طرفدار آيت اله برگزيد؛ يعني «حزب خلق مسلمان» گرايشات چپي-اسلامي را در افكار متبادر مي كند، با اين وجود آيا رهبران جنبش گرایشات ملی-منطقه ای از خود بروز می دادند؟

ج – جنبش طرفداران شریعتمداری یک حرکت توده ای بود و رهبران شناخته شده و ناشناخته متعددی داشت. خود آیت اله حلقه واسط گرایشات موجود در جنبش بود که خواهان اجرای قانون انجمن های ایالتی و ولایتی بود. زبان جنبش ترکی بود و شعارها و خواسته ها بزبان ترکی مطرح می شد. همه آذربایجانی بودند و ملی بودنشان آنقدر روشن بود که کسی راجع به آن شک نمی کرد. بورژوازی ملی آذربایجان و بازار تبریز لوکوموتیو جنبش بود، به گذشته مبارزاتی آذربایجان متکی بودند و نمی خواستند شخصی در تهران قیم آنها باشد. خمینی و اطرافیانش نیز جنبش را قیام تبریزی ها می دانستند و بهمین جهت قصد بمباران تبریز را داشتند. و عمدا می خواستند جنبش را بدست خود ترک ها سرکوب کنند و از افرادی چون آیت اله موسوی تبریزی و صادق خلخالی استفاده کردند. درعین حال در آن زمان هنوز جنگ سرد در جریان بود و جنبش های ملی مانند حالا در جلوی صحنه سیاست بین المللی نبودند. در بیانیه ها از دولت خواسته می شد که هرچه به کردستان داده شده به آذربایجان نیز داده شود و منظور این بود که کردها در مذاکره با هیئت حس نیت که از تهران اعزام شده بود خواهان خود مختاری بودند و دولت می گفت که حاضر است به کردها «خودگردانی» بدهد. خودگردانی یا اوتوژستیون بمعنی خودمختاری اداری است نه سیاسی.
آن عده از رهبران جنبش طرفداران شریعتمداری که لائیک و غیرمعمم بودند نظیر آقایان مهندس حسن شریعتمداری، مهندس توکلی و مهندس علیزاده و همفکرهای آنان افراد دموکرات ملی بودند و انگیزه های دموکراتیک ملی داشتند ولی شخصی مانند آیت اله سید یوسف حکم آبادی نماینده تام الاختیار شریعتمداری در آذربایجان تنها تعلق ملی داشتند و بیشتر به اسلامی بودن جنبش فکر می کردند، اما آیت اله سعیدی و آیت اله ایرانی علنا مدافع خواسته های ملت آذربایجان بودند. بغیر از اینگونه رهبران اکثریت رهبران و سازمانگران مردمی جنبش عرق ملی قوی داشتند ولی متاسفانه ایده هایشان تئوریزه نشده بود، شعارها را آنها می ساختند و همه شعارها رنگ و بوی ملی داشتند. در آن دوره جنبش های ملی نظیرکانون فرهنگی سیاسی خلق ترکمن، جبهه دموکراتیک خلق اهواز، بلوچ راج زرمبخش(جبهه آزادیبخش خلق بلوچ)، کومله و حزب دموکرات کردستان جریانات لائیک و چپ بودند و روشنفکران آنروز فکر می کردند که اگر جنبشی مذهبی باشد دیگر نمی تواند ملی باشد. این درک اشتباه بدلیل عدم اطلاع از محتوای جنبش ملی طرفداران شریعتمداری بود. جنبشی به آن عظمت در یک جامعه مذهبی نمی توانست رنگ مذهب نداشته باشد بویژه که در اوایل انقلاب هنوز اکثریت مردم نسبت به مذهب و روحانیت خوش بین بودند و حکومت مذهبی و تلفیق دین و دولت چهره واقعی و عقب مانده خود را نشان نداده بود و خود آیت اله شریعتمداری نیز مرجع تقلید مردم بود، پنج میلیون آذربایجانی که فریاد میزدند:
« قم سنه زندادیر شریعتمدار، جان سنه قرباندیر شریعتمدار»
 و یا
« آیت اله هه بو ناچیز جانی قربان ائیلریك، گر اونا توهین اولا دنیانی ویران ائیلریك»

اکثرا مسلمانان مومنی بودند و بدون انگیزه های مذهبی در آنروز نمی شد آنهمه نیرو را به خیابان آورد. همه می گفتند استاندار و امام جمعه باید از اهالی محل و مورد تائید آیت اله شریعتمداری باشد و همه همانهائی را می خواستند که دولت حاضر بود به کردها بدهد.


- به نظر شما شخص آیت الله شریعتمداری تا چه حد به مسئله ملی اهمیت می داد؟

ج – شخص آیت اله شریعتمداری در دوره ملی شدن صنعت نفت از مصدق حمایت کرده بود و مساله ملی را در ابعاد گوناگون آن خوب می شناخت اما حاضر نبود از خود مختاری حرف بزند و بیشتر به انجمن های ایالتی و ولایتی تاکید می کرد که اگر درست اجرا شود خود مختاری کامل است. آیت اله مثل همه آیات عظام بیشتر مدافع اتحاد تمام مسلمین بود و نمی خواست به ایجاد جدائی در میان مسلمانان متهم شود. ایشان نه تنها در سراسر ایران بلکه در میان شیعیان کشورهای همسایه و حتی شیعیان پاکستان طرفداران زیادی داشت و می کوشید سخنگوی همه مریدانش باشد اما خمینی وی را مرجع آذربایجانی ها می دانست و مطمئن بود با بودن شریعتمداری در آذربایجان بغیر از سودجویان فرصت طلب هیچکس مقلد خمینی در این منطقه نخواهد شد. خمینی نمی خواست قدرت حکومتی را با هیچکس حتی با مجتهدی که جان او را در سال 1342 نجات داده بود، تقسیم کند.



-لطفا در مورد رويداد سال 42 كه به آن اشاره فرموديد بيشتر توضيح دهيد.

ج – درسال 1342 آیت اله خمینی روحانی گمنامی بود که فقط در جریان ملی شدن نفت نامش بعنوان یکی از نزدیکان آیت اله کاشانی ذکر می شد و همراه کاشانی از مصدق جداشده بود. درسال 1342 وقتی که شاه برنامه اصلاحات ششگانه را بعنوان انقلاب سفید بمیان آورد آیت اله خمینی باین عنوان که این طرح مال آمریکائی هاست با آن مخالفت کرد و مردم را هم به مخالفت دعوت کرد که بدنبال آن عده ای از مذهبیون افراطی در تهران و قم شورش کردند که در نتیجه در درگیری با مامورین چند نفر کشته شدند که آقای عمادالدین باقی با استفاده از اسناد ساواک تعداد دقیق کشته شده ها را در تحقیقاتش ذکرکرده است که اگر اشتباه نکرده باشم جمعا 27 نفرمی باشد.
بدنبال این شورش کور که با اصلاحات مخالفت می کرد آیت اله خمینی دستگیر شد و طرفداران شاه خواهان اعدام او بودند و با توجه به نقش او در تحریک مردم امکان اعدام وجود داشت که آیت اله شریعتمداری قدم پیش گذاشت و اعلام کرد که آیت اله خمینی مجتهد است و پادشاه کشور مسلمان نباید دستش بخون مجتهد آلوده شود و بدنبال تائید اجتهاد آیت اله خمینی بوسیله آیت اله شریعتمداری شاه دستور داد خمینی را به ترکیه تبعید کنند و بدینسان از مرگ نجات یافت و بعدا به عراق رفت و پانزده سال به صدام حسین پناهنده شد.


 -با توجه به اينكه روحيات رهبران در تغييرات اجتماعي اعم از انقلاب يا اصلاحات تعيين كننده است و از سوي ديگر با لحاظ روزهاي طوفاني سال 57 و حضور خميني و ديگر رهبران در ميدان، آیا آیت الله از لحاظ شخصیتی می توانست رهبر یک جریان سیاسی در برهه انقلابی آن زمان باشد؟

ج – یک مثل قدیمی می گوید که دیوانگی مسری است. جامعه شناسانی که در روانشناسی اجتماعی صاحب نظر هستند بدون استثناء معتقدند که رفتار توده مردم در حرکات جمعی متاثر از همدیگر و شبیه رفتار غریزی گله است. اعمال خشونت آمیز نظیر قمه زدن و سنگسارکردن فقط درمیان یک جمع به هیجان آمده ممکن است و فرد تنها در یک گوشه جدا از مردم نمی تواند قمه بر سر خود بزند مگر اینکه قصد خودکشی داشته باشد. خشونت در انقلابات نیز حالت مسری دارد؛ عده ای آگاهانه خشونت انقلابی را ترویج می کنند و افراد معمولی هم با دیدن صحنه های مرگ و خونریزی بشدت تحریک می شوند و به خشونت روی می آورند بدون آنکه به عواقب آن فکر کنند. در انقلاب ضد سلطنتی 1357 نیز خشونت عمومی شد و جو انقلابی جامعه را فراگرفت. آیت اله شریعتمداری یک مجتهد اصلاح طلب بود و نمی خواست انقلابی باشد و در مصاحبه هایش خود را پیرو امام حسن می دانست (نام پسرش را نیز حسن انتخاب کرده است) ولی رقیب او خمینی رهبر یک قیام شکست خورده درسال 1342 بود و می دانست که در انقلاب، قدرت را باید با زور گرفت و با زور نیز نگهداری کرد، لذا در آن جو انقلابی خشونت آمیز شکست آیت اله شریعتمداری محتمل بود. من در کتاب نوشته ام که این جنبش با این رهبری محکوم به شکست بود ولی آقای حسن شریعتمداری می گویند اگر احزاب سیاسی آنروز خیانت نمی کردند جنبش شکست نمی خورد. اما و اگر در وقایع تاریخی تعیین کننده نیستند، نقش شخصیت و تاثیر عوامل متعدد می تواند عامل پیروزی و یا شکست بشود ولی قاعده کلی آنست که آنکه سازمان یافته تر، قدرتمند تر و حیله گرتر است پیروز می شود هرچند که ناحق باشد. در جامعه امروزی ایران ورق برگشته است مردم از انقلاب زیان دیده اند و انقلابی شده های بعد از انقلاب دمار از روزگار مردم درآورده اند، اکنون همه می خواهند مبارزه مسالمت آمیز بکنند و کسانی که خشونت را تبلیغ می کنند شنوندگان زیادی ندارند، تعادل قوا بنفع مبارزات مدنی غیرخشونت آمیز است. فکر نمی کنم دیگر شریعتمداری جدیدی در آذربایجان ظهور کند ولی طرفداران مبارزات غیرخشونت آمیز حتی اگر رهبری کاریزماتیک هم نداشته باشند احتمال پیروزیشان بیشتر است.


- بعد از هر رویداد مهم تاریخی همانند انقلاب مشروطه و حکومت ملی آذربایجان در دوران پیشه وری علیرغم شکست آنها جریانهایی با این نام سالها در آذربایجان وجود داشتند و حتی هم اکنون نیز به فعالیت ادامه می دهند. برای مثال انقلاب مشروطه بر جنبش آزادیستان و حکومت ملی آذربایجان تاثیر نهاده و بویژه حکومت ملی و فرقه دموکرات ادعا داشت که وارث و ادامه دهنده راه دو جنبش پیشین خود است. اما به نظر شما حزب خلق مسلمان و طرفداران شریعتمداری بصورت عجیبی به یکباره از صحنه سیاست و جامعه ناپدید نشده اند؟ آیا هم اکنون بقایا و بازماندگان آن سازمان وجود دارند؟

ج – آتشی زکاروان بجا مانده - جریانی بنام بقایای جنبش طرفداران شریعتمداری بطور رسمی در آذربایجان وجود ندارد، ولی بسیاری از مقلدان آیت اله شریعتمداری بعد از فوت ایشان تقلید دینی خود را تغییر ندادند و بر اساس بقا بر میت، همچنان شریعتمدارچی مانده اند. توده های مردم شریعتمداری را مجتهد مظلوم می دانند و همچنین در میان اعضاء گروههای مذهبی جنبش ملی می توان از فعالین سابق حزب خلق مسلمان را دید. من درباره ادامه نهضت با حسن نزیه اولین وزیر نفت بعد از انقلاب که در خانه آیت اله متحصن شده بود صحبت کرده ام ایشان می گویند که چون حزب خلق مسلمان علیرغم میل آیت اله شریعتمداری به مقاومت مسلحانه دست زد و آیت اله عمل آنها را تائید نکرد لذا بعد از شکست و غیرقانونی شدن حزب خلق مسلمان مقلدین شریعتمداری نخواستند بنام حزب خلق مسلمان فعالیت را ادامه بدهند و بعضی از رهبران حزب نیز نظیر حسن شریعتمداری به مبارزه مسلحانه اعتقاد نداشتند و کنترل نیرو از دستشان خارج شده بود. من فکرمی کنم با پیشرفت جنبش ملی آذربایجان مساله جنبش طرفداران شریعتمداری بیشتر مطرح خواهد شد و اگر شرایط مناسب گردد چه بسا الگوئی برای عده ای بشود. جنبش طرفداران شریعتمداری در مقایسه با جنبش 15 خرداد 1342 بسیار مترقی و مدرن بود و حمایت میلیونی مردم آذربایجان را داشت و تفاوت ایندو از زمین تا آسمان است. شورش طرفداران خمینی در پانزده خرداد 1342 بغیر از یک مورد از خواسته هایش که مخالفت با کاپیتولاسیون بود بقیه شعارهایش ارتجاعی بود از جمله مخالفت با حق رای زنان و مخالفت با اصلاحات ارضی و تقسیم زمینهای اوقاف. اما چنانکه خودتان شاهد هستید طرفداران خمینی ازآن حرکت ضدمدرنیته یک انقلاب سیاسی بزرگ ساخته اند و خروار ها کاغذ در آن باره سیاه کرده اند.

سازش جناح روحانی جنبش طرفداران شریعتمداری با رژیم نیز یکی از علل شکست و ناپدید شدن جنبش بود. خمینی خود آخوند بود و رگ خواب آخوندها را خوب می شناخت و توانست بسیاری از آنان را بخرد که سردسته خریداری  شده ها آیت اله عظمای فعلی جناب خسروشاهی بود که در تاسیس حزب خلق مسلمان نقش داشت. مردم شعار می دادند:


«باخما کی روحانی لر تک قویدولار سنی
بیز سنی تک قویماریق شریعتمدار
قم سنه زندادیر شریعتمدار
جان سنه قرباندیر شریعتمدار»

اما بدنه جنبش بتنهائی نمی توانست نهضت را ادامه بدهد بدن بدون سر مدتی تقلا کرد و بعد درخون خود غرقش کردند.


-تسخیر تبریز همانند سال 21 آذر 1325 با جنایت و خونریزی همراه بود؟

ج – برای آشنائی بیشتر به تسخیر تبریز توسط پاسداران اعزامی از مرکز می توانید به متن کتاب «جنبش طرفداران شریعتمداری» مراجعه کنید همینقدر بگویم که درگیریها در مقابل مرکز رادیو و تلویزیون، مقابل زندان تبریز، چهار راه منصور، داش مغازالار و میدان منجم بسیار خونین بود و حتی برای تسخیر مرکز حزب خلق مسلمان در میدان منجم از آر پی جی استفاده کردند.


- روحانیونی همانند موسوی تبریزی، خلخالی، اردبیلی، قاضی، ملکوتی و بسیاری دیگر از آخوندهای آذربایجان دست در دست خمینی گذارده مقابل خواست های ملت خویش ایستادند اما هم اکنون همه اینها به کناری نهاده شده اند. با توجه به اینکه روحانیون صاحب قدرت در سالهای بعد مرگ خمینی فارس بوده اند آیا برکناری آنها می تواند ریشه نژادپرستانه داشته باشد؟

ج – جمهوری اسلامی از بدو تاسیس خود همواره افراد سیاسی و کاردان را ازخود رانده است و امروز می بینیم که دایره حکومت بسیار تنگ شده تا آنجا که دو قوه از سه قوه حکومتی را به دو برادر سپرده است که اتفاقا ایرانی هم نیستند و هر دو عراقی می باشند (هر پنج برادر لاریجانی که اکنون ثروتمندترین خانواده و گرداننده حکومت اسلامی در ایران هستند متولد عراق می باشند. پدر ایشان میرزا هاشم آملی یک روحانی متحجر در نجف بود.)
تصفیه آذربایجانی ها از حکومت اسلامی دلایل متعدد داشته است. درآغاز انقلاب جبهه ملی ها و پان ایرانیست ها در دولت موقت بودند و درچهره هر آذربایجانی یک پیشه وری می دیدند. بعدا آذربایجانی ها را بعلت شریعتمدارچی و مخالف ولایت فقیه بودن به حکومت راه نمی دادند و از زمانی که وزارت اطلاعات تشکیل شد و کادرهای ساواک شاه را بر سر کارهایشان برگردانند، تصفیه ها سیستماتیک شد. یعنی سابقه هر آذربایجانی و خانواده اش یا به پیشه وری و یا به شریعتمداری وصل می شد و صلاحیتش برای پست های حساس رد می شد، بدینجهت بعد ازکشته شدن آیت اله قاضی که در آغاز انقلاب ترور شد تا امروز حتی امام جمعه های تبریز هم از اهالی خود تبریز نبوده اند. جامعه آذربایجان سیاسی است و اطرافیان خمینی دنبال آدمهائی می گشتند که سابقه سیاسی نداشته باشد بدینجهت امروز به بن بست رسیده اند.

معروف است که اسکندر مقدونی وقتی که قصد داشت دنیا را تسخیر کند باین فکر بود که بعد از تسخیر چگونه آنرا نگاه خواهد داشت؛ ازمعلم خود ارسطو راه حل می خواهد و ارسطو می گوید بسیار ساده است: کارهای بزرگ را به آدمهای کوچک بسپار و آدمهای بزرگ را به کارهای کوچک به گمار. آدم کوچک چون بخاطر لیاقتش به آن مقام نرسیده همیشه به تو وفادار خواهد ماند تا مقامش را حفظ کند و آدم بزرگ نیز عمرش با کارهای کوچک تلف خواهد شد و امکانی نخواهد داشت که با تو مخالفت کند.


جمهوری اسلامی طی سی سال گذشته عین این سیاست را بکار بسته است. تا زمانی که جمهوری اسلامی برای اداره جنگ به آذربایجانی ها احتیاج داشت و برادران باکری سمبل قهرمانی درجنگ شدند برخورد نژادپرستانه مشاهده نمی شد، ولی بعد از مرگ خمینی و تسلط معاودین عراقی و پان فارسیست ها بر ارکان جمهوری اسلامی برخورد نژادپرستانه نسبت به آذربایجانی ها مشهود است.



- نوشتن رویدادهای قیام طرفداران شریعتمداری از سوی جنابعالی و یا تاریخ مشروطه آذربایجان توسط کسروی باعث انتقال تجربیات مبارزه برای دمکراسی به نسل های بعدی شده است و سنت مبارزه برای آزادی و عدالت در آذربایجان را غنی ساخته است. اما در کل جای خالی نوشته هایی از این دست دیده می شود. بویژه از جنبه جامعه شناسی سیاسی تاریخ معاصر آذربایجان مورد تدقیق جدی قرار نگرفته است و تنها در لابلای فصول کتاب های تاریخ معاصر ایران بدان پرداخته اند؟ در مورد چرایی آن و ضرورت پرداختن به این مسئله چه می اندیشید؟

ج – من طرفدار شریعتمداری نبودم و از منتقدین جدی ایشان محسوب می شدم. بویژه از سال های نوجوانی با آیت اله سید یوسف حکم آبادی که بعد ازانقلاب نماینده تام الاختیار آیت اله شریعتمداری در آذربایجان شد و با پسران ایشان که هم سن و هم محله من بودند اختلافات عقیدتی داشتم؛ درعین حال من یک مبارزحرفه ای بودم و زندگی ام را وقف مبارزه در راه آزادی کرده بودم و از نزدیک شاهد جنبش مردمی طرفداران شریعتمداری بودم و دوستان زیادی در بین آنها داشتم که از کودکی باهم بزرگ شده بودیم و نمی توانستم نسبت به مبارزات آنان در صفوف حزب خلق مسلمان بی تفاوت باشم. در آنموقع من از مسئولین فدائیان خلق در تبریز بودم و بخاطر شش سال زندانی سیاسی بودن در زندانهای شاه در میان طرفداران شریعتمداری نیز قرب و منزلتی داشتم و در بعضی مواقع با آنها همراه می شدم. وقتی که جنبش شکست خورد من احساس کردم که ماشین جهنمی سرکوب بازهم سریعتر قتل و کشتار خواهد کرد و لازم است تجربه این جنبش برای نسل های آینده ثبت شود. بعنوان یک ناظر بیطرف هفت سال خاطرات جنبش را در سینه نگه داشتم و وقتی در سال 1364 از مرز رد شدم تازه فهمیدم که قدرتهای بزرگ چگونه درباره آن جنبش مردمی عمل کرده اند و بدینسان ایده نوشتن خاطرات آن دوران در ذهنم متولد شد. نمی خواستم تنها خاطرات شخصی خودم را بنویسم، می خواستم خودم را در روند مبارزات ملتم نقد کنم، می خواستم بگویم که روشنفکران درباره این جنبش اشتباه کرده اند. باین ترتیب انتقال تجربه، انتقاد ازخود، ثبت یک واقعه بزرگ تاریخی و نشان دادن نقش قدرتهای خارجی در به شکست کشاندن جنبش های مردمی از انگیزه های نوشتن کتاب بودند. اما اگر امروز این کتاب را دوباره بنویسم حجمش دو برابر می شود زیرا اکنون دنیا را وسیعتر می بینم و مانند پرنده ای که بالای میدان کارزار پرواز کند صف آرائی های دوست و دشمن را با تمام جزئیاتش می بینم و بهتر می توانم قضاوت بکنم.


- در تمام رويدادهاي صد ساله اخير آذربايجان دولت روسيه تزاري يا اتحاد جماهير شوروي دخالت اكثرا منفي داشته اند. به توپ بستن مجلس در مشروطه، تصرف تبريز و بويژه نقش دوگانه شوروي در رويدادهاي بعد جنگ سرد در آذربايجان و قضاياي خيانت به حكومت ملي آذربايجان رد پاي همسايه شمالي را در آذربايجان و ايران نشان مي دهد. در حين قيام طرفداران شريعتمداري حكومت شوراها چه موضعي داشت؟

ج – من درسال 1364 با پای پیاده و با چشم گریان بخاطر ترک اجباری یار و دیار از مرز رد شدم و به آذربایجان شوروی رفتم. روز سوم ورود من یک افسر روس که فارسی را با لهجه تهرانی حرف می زد به جلیل آباد آمد تا مرا با خود به سومقائیت ببرد. در فاصله چند ساعت راه از جلیل آباد تا سومقائیت نامبرده تنها از جریان شریعتمداری حرف می زد و می کوشید مرا به بحث وادار کند. او در صحبتهایش می گفت که شوروی هرگز اجازه نمی دهد یک جریان لیبرالی در کنار مرزهایش قدرت بگیرد، زیرا چنین جریانی پایگاه امپریالیسم علیه سوسیالیسم می شود. ماهها بعد من همین نظر را با بیانی دیگر از زبان مسئول هلال احمر آذربایجان شنیدم که در ضمن از کادرهای مرکزی حزب کمونیست هم بود. وی نیز ضمن اشاره به مخالفان مذهبی در اتحاد شوروی اظهار خوشحالی می کرد که خوب شد جنبش شریعتمداری زود سرکوب شد وگرنه خطر این وجود داشت که به آذربایجان شوروی سرایت نماید و فتنه برپا کند.
آیت اله شریعتمداری اولین مجتهد ایران بود که اعزام نیروهای ارتش سرخ شوروی به افغانستان را محکوم کرد و همین یک مساله کافی بود تا شوروی از طریق عوامل ایرانی خود در پی نابودی جنبش طرفداران شریعتمداری باشد.
با شنیدن نظر مسئولین شوروی من بیشتر به علت موضعگیری حزب توده علیه شخص شریعتمداری و حزب خلق مسلمان پی می بردم و می کوشیدم به کادرهای حزب توده و فدائیان خلق که در باکو بودند، توضیح بدهم که چپ درباره جنبش طرفداران شریعتمداری اشتباه کرده است. این یک حرکت ملی بوده و چپ بخاطر اعتقاداتش به حق تعیین سرنوشت ملل بدست خویش باید از این حرکت حمایت می کرد، ولی برعکس اعتقاداتش عمل کرده است. شکی نیست که موضعگیری حزب توده در هماهنگی با شوروی ها بوده و فدائیان خلق نیز ناآگاهانه دنباله رو حزب توده شده اند. نظریات من در آنزمان برای کادرهای حزبی قابل قبول نبود در عوض در بین اعضای رده های پائین فدائی و توده ای و مردم محلی که از جنوب آذربایجان بودند پذیرش جدی داشت.
وقتی از شوروی به فرانسه آمدم یکی از اولین کارهایم این بود که مدارکی را که برای تدوین کتاب لازم بود جمع آوری کنم و با نوشتن درباره این جنبش به ملت خودم خدمت کنم و بویژه نقش عامل خارجی را در شکست دادن جنبش یاد آور شوم. درایران دو چیز وجود دارد که قدرتهای خارجی را بسوی خود می کشد: یکی موقعیت استثنائی ژئواستراتژیک آن است و دیگری منابع عظیم نفت و گاز که دومین منبع گاز دنیا و سومین منبع نفت دنیاست. موقعیت ژئواستراتژیک و منابع انرژی باعث می شوند که قدرتهای بزرگ بین المللی برای پنجاه سال بعد ایران نیز برنامه و پروژه داشته باشند. هر حرکتی در این خطه رخ می دهد مستقیما به منافع قدرتهای بزرگ مربوط می شود و آنان می کوشند به ایجاد جریاناتی که اهداف آنان را تامین می کند یاری برسانند و در نابود کردن جریاناتی که منافع آنان را بخطر می اندازد کوشا باشند.


- آن روزها دوران جنگ سرد نيز بود، بويژه اينكه آذربايجان را بايد از اولين نقاط دنيا در شروع جنگ سرد به شمار آورد. طبيعتا با توضيحات جنابعالي در مورد دولت شوروي، دول غربي نيز اين رويدادها را رصد مي كرده اند. شواهدي مبني بر اين امر وجود دارد؟
ج- والری ژیسکاردستن رئیس جمهور فرانسه که خمینی را پذیرفته بود بعد ازانقلاب می کوشید بخاطر پناه دادن به خمینی از ایران امتیازاتی بگیرد. مطبوعات آنروز فرانسه مستقیم و غیرمستقیم از جمهوری اسلامی حمایت می کردند و کلا تا موقع اشغال سفارت آمریکا در تهران، غرب نظر مثبتی به حکومت مذهبی در ایران داشت چون کمربند سبز دور کمونیسم شوروی ایجاد می کرد. درجریان جنبش طرفداران شریعتمداری، اریک رولو روزنامه نگار و سیاستمدار فرانسوی که بعدا در تونس و ترکیه سفیر فرانسه شد، در تبریز مستقر شده بود و وقایع آذربایجان را از دیدگاه تهران و طرفداران خمینی به سراسر دنیا مخابره می کرد. دوستان من در روزنامه لوموند تعریف می کنند که یک خبرنگار ارمنی نیز در تبریز مستقرشده بود و با نام ژان کراس برای روزنامه لوموند گزارش می فرستاد. ظاهرا تمام دنیا جنبش طرفداران شریعتمداری را زیر نظر داشتند و تنها گروههای سیاسی ایرانی بودند که اهمیت آنرا درک نمی کردند.


- دولت وقت يعني دولت موقت بازرگان در برخورد با جنبش طرفداران شریعتمداری بر چه محورهایی تکیه می کرد؟ آیا باز حرف از دخالت بیگانگان بود؟

ج – بعد از اولین تظاهرات بزرگ حزب خلق مسلمان در تبریز که علیه مقاله توهین آمیز صادق خلخالی بود، مهدی بازرگان نخست وزیر دولت موقت ضمن محکوم کردن تظاهرات گفت که تظاهرکنندگان تبریزی نیستند و از آنسوی مرز آمده اند. این سخنان نیز باعث اعتراضات بیشتر شد، ولی مساله نگاه و نحوه برخورد دولت با یک مساله داخلی است و چون از درک آن عاجز است به بیگانگان نسبت می دهد. در زمان شاه بعد از حکومت ملی فرقه دموکرات، بخش آذربایجان در وزات خارجه بوجود آمده بود و در دفترنخست وزیری نیز بخش ویژه آذربایجان وجود داشت. هر دو بخش نخست وزیری و وزارت خارجه بعد ازانقلاب نیز حفظ شدند و مسائل و خواسته های سیاسی آذربایجان در آنجاها بررسی می شد. جمهوری اسلامی هر دو تشکیلات را نگهداشته و همچنان مسائل آذربایجان در وزارت خارجه پبگیری می شود؛ گويی آذربایجان در خارج از ایران قرار دارد. در دوره جنبش طرفداران شریعتمداری هنوز وزارت اطلاعات تشکیل نشده بود و بخش آذربایجان نخست وزیری وقایع را زیر نظر داشت و یقینا بخش آذربایجان وزارت خارجه و یا بخش آذربایجان در دفتر ریاست جمهوري (نخست وزیری سابق) پرونده مربوط به جنبش طرفداران شریعتمداری را در اختیار دارند و مسئول هستند که سی سال بعد از واقعه اسناد مربوطه را منتشر کنند.


- بسیاری از فعالین، فاز نوین حرکت ملی آذربایجان را جوان می نامند. اما حرکت ملی با شناخت عمیق تاریخ و سنت مبارزاتی ملت خود در سده اخیر و درس گرفتن از آن می تواند بر تجربه نسل نوین بیافزاید. به نظر شما جنبش طرفداران شریعتمداری چه درسهایی برای امروزمان دارد؟

ج – حرکت ملی موجود آذربایجان با خواست های مشخص ملی بعد از پایان جنگ ایران و عراق شکل گرفته است و طی بیست سال گذشته از مراحل مختلفی عبور کرده و هم اکنون در فاز سیاسی قرار دارد، اما ریشه این حرکت در حکومت ملی پیشه وری است و بدینجهت سه نسل را شامل می شود و چندان هم جوان نیست. نسل ما انقلاب ضد سلطنتی و جنبش طرفداران شریعتمداری را تجربه کرده است. بنظر من حرکت ملی آذربایجان شعارهایش را از حکومت ملی الهام گرفته است و از جنبش طرفداران شریعتمداری هم تجربیاتی دارد که مهمترین آنها عدم پذیرش قدرت مطلقه است که بصورت مخالفت با ولایت فقیه ظاهر شده است. جنبش طرفداران شریعتمداری ضعف هائی نیز داشته که می تواند درسی برای امروز و آیندگان باشد که از جمله آن ضعف ها یکی هم رهبری روحانیون در رده های مختلف جنبش بود. روحانیون مردم را به صحنه آوردند ولی خیلی زود به حکومت مرکزی فروخته شدند و مردم را بلاتکلیف گذاشتند.
احمد کسروی در بررسی جنبش تنباکو در دوره ناصرالدین شاه می نویسد که جنبش تنباکو یک نتیجه خوب و یک نتیجه بد داشت؛ نتیجه خوب این بود که توده را بمیدان آورد و کلمه آزادی را در دهان آنان گذاشت و نتیجه بد آن هم این بود که آخوند را رهبر مردم کرد.
در سال های آخر عمر محمد مصدق که در دهکده احمد آباد کرج بحال تبعید زندگی می کرد یکی از دوستان ما یعنی مصطفی شعاعیان برای مشورت پیش مصدق رفته بود. مصدق به او گفته بود که پسرم هر کاری می خواهید بکنید بخودتان مربوط است ولی من یک نصیحت پدرانه دارم و آنهم اینست که اختیار خودتان را به روحانیون واگذار نکنید اینان درست در لحظه پیروزی شما را قربانی می کنند.
این تجربیات وجود داشت ولی متاسفانه در انقلاب سال 1357 به آن ها توجه نشد.
بزرگترین ضعف جنبش طرفداران شریعتمداری در رهبری آنست. شریعتمداری خودش آدم سیاسی و با تجربه ای بود و شعار «شریعتمدار سیاستمدار» که در تظاهرات داده می شد کاملا درست بود ولی بقیه روحانیون غیرسیاسی و بیگانه با استراتژی و تاکتیک مبارزه بودند و سیاست های غلط آنان از جمله ضد کمونیست افراطی بودن در منطقه ای که در گذشته حکومت ملی چپ داشته بدور از آینده نگری سیاسی بود. هدف آنان نیز صف دوست و دشمن را از هم جدا نمی کرد یعنی رهبران روحانی جنبش حکومتی را وعده می دادند که خمیني درحال ساختن آن بود یعنی«جمهوری اسلامی».

-با تشكر از وقتي كه در اختيار سايت اويرنجي و خوانندگان عزيزمان قرار داديد، اميدواريم ديگر بزرگان و پيشگامان مبارزات ملي-دموكراتيك آذربايجان نيز همانند جنابعالي تجربيات و انديشه هاي خود را از نسل جوان ملتمان دريغ نورزند.
من هم از شمامتشکرم.





مطالب مرتبط