درباره قدرت و مسئولیت اخلاقی پیرامون
یوسف فاطمی، پژوهشگر فلسفه
پس از قهرمانی تیم فوتبال تراکتور تبریز در لیگ برتر ایران (سال ۱۴۰۴) ـ که نخستین قهرمانی این تیم در ۵۵ سال گذشته از بدو تاسیس و از معدود موارد قهرمانی یک تیم کاملاً شهرستانی در طول تاریخ لیگ برتر ایران است ـ بسیاری از نهادهای رسمی و شخصیتهای فوتبالی مستقر در مرکز، از جمله دو باشگاه پرسپولیس و استقلال، از صدور پیام تبریک خودداری کردند. این سکوت و سایر رفتارهای ناهمدلانه مرکز، نهتنها موجب رنجش، بلکه در مواردی موجب خشم هواداران تراکتور شد
با این حال، تحلیل دقیقتر این پدیده نشان میدهد که این سکوت صرفاً حاصل تصمیمی آگاهانه یا رفتاری از روی قدرت نیست، بلکه ناشی از نوعی ناتوانی ساختاری و روانی در بخشهایی از مرکز است. نهادهای مرکزی و تیمهای وابسته به آن، در نتیجه سالها بهرهمندی از رانت، اقتدار رسانهای، و انباشت نمادین قدرت، دچار نوعی کوررنگی معرفتی شدهاند. این کوررنگی، آنها را از توان دیدن و به رسمیت شناختن واقعیتهای نوظهور، از جمله موفقیتهای تیمها و نیروهای پیرامونی، بازمیدارد
از دل این ضعف معرفتی، یک ضعف اخلاقی و وجودی نیز زاده میشود: فقدان همدلی. برخلاف پیرامون، که به خاطر تجربه رنج و تبعیض، توان و میل همدردی دارد ـ چنانکه تبریز با فاجعه بندرعباس همدردی میکند یا خوزستان به تراکتور تبریک میگوید ـ مرکز، بهویژه در نمودهای نمادیناش مانند پرسپولیس و استقلال، این توان را از دست داده است. مسئله این نیست که مرکز نمیخواهد تبریک بگوید، بلکه «نمیتواند»؛ چراکه همدلی یک توانِ روانی است، و این توان در مرکز تحلیل رفته است
در این شرایط، تیمها و مردم پیرامون، از آذربایجان گرفته تا خوزستان، کردستان و بلوچستان، نباید صرفاً به خشم، افتادن در نقش قربانی و واکنشهای کینهتوزانه متوسل شوند. آنها باید با آگاهی از مزیت معرفتی، اخلاقی و روانی خود، که همانا توان دیدن دیگری و همدلی با دیگری است، این وضعیت را نشان قدرت اخلاقی خود تلقی کنند. مرکز، آنگونه که خود میپندارد، مرکز قدرت نیست؛ بلکه کانونی از ضعفهای انباشتهشده اخلاقی و فرهنگی است که بیش از هر زمان، نیازمند توجه و ترمیم است. بر این اساس، پیرامون، بدون انتظار کمک و همدلی از مرکز، باید متوجه مسئولیت تاریخی و اخلاقی خود یعنی آگاهی بخشی و کمک به بهبود مرکز باشد؛ مرکزی که اسیر فراموشی و فرسایش روحی ـ درونی شده است. این کمک میتواند با تداوم کنشهای اخلاقمحور، گفتارهای بدون نفرت، همبستگی با رنجهای ملی، و ساختن روایتهایی فراگیر از موفقیت و درد مشترک آغاز شود. بازتعریف زبان رسانهای، تولید محتوای فرهنگی همدلانه، و تمرین گفتوگو با «دیگریِ مرکزی» از جمله مسیرهای عملی این رویکرد شفابخشاند
این مسئله، تنها به عرصه ورزش محدود نمیشود؛ بلکه در حوزههای اندیشه، فرهنگ و سیاست نیز نمود دارد. پیروزی پزشکیان در انتخابات ریاستجمهوری، که در یکی از حساسترین و بحرانی ترین لحظات مرکز رقم خورد، نشانهای آشکار از نقش رهاییبخش پیرامون است؛ نیرویی که برخاسته از توان اخلاقی و معنوی مردمیست که هنوز، برخلاف مرکز، با رانت و انباشت قدرت دچار فرسایش نشدهاند. این انرژی نهفقط اعتراضی، بلکه خلاق و ترمیمگر است؛ و دقیقاً از همینجاست که میتوان به نقش پیرامون در نوسازی مسیر آینده امیدوار بود. رهایی پیرامون، نه با سیاستگذاریهایی از بالا توسط مرکز، بلکه با انقلاب معرفتی و اخلاقی در پیرامون، احساس مسئولیت مبتنی بر قدرت و سپس کمک وی به رفع کوررنگی و ترمیم روان فرسایش یافته مرکز ممکن است. این رویکرد، نه سلب مسئولیت از مرکز بلکه توانمندسازی پیرامون و دادن عاملیت و ابتکار عمل به اوست. این رویکرد را میتوان نوعی چرخش کوپرنیکی در نسبت مرکز و پیرامون دانست: تغییری بنیادی در جهت نگاه، که مرکز را نه ناجی پیرامون، بلکه نیازمند یاری از سوی پیرامون تعریف میکند