فوتبال باشگاهی را مثل بسیاری از پدیدهها از غرب وارد کرده و یاد گرفتهایم. اما از بخت بد، انگار مقرر بوده تمام زشتیها و پلشتیهای جهان فوتبال، با افزودنیهای بدتر بومی ترکیب، و یکسره وارد فوتبال ایران شود. تا جمع کثیری تماشاگر علاقهمند را اسیر خود سازد. پول و مافیا و سیاست و قدرت و گاوبندی، معضلات زشت فوتبال باشگاهی مدرن جهان هم هست، اما آن فوتبال دهها ویژگی مثبت دیگر نیز دارد. فوتبال حرفهای ما فقط جذب بازیکن میلیاردی و مربی مدعی و باندبازی و شرطبندی را از جهان یاد گرفت. آن هم در شرایطی که خیلی از این باشگاهها حتی یک زمین تمرین درست و حسابی هم ندارند. با مبلغ قرارداد بعضی بازیکنان، حتی میتوان یک زمین تمرین مناسب در مناطق نه چندان دور تهران خرید. گردانندگان چنین فوتبالی باید شرمسار میلیونها علاقهمند مشتاق این ورزش حرفهای باشند.
این نوع پول خرج کردنهای بیحساب و کتاب، ایرونیبازی بینظیری است که در کل عالم دشوار بتوان نظیری برای آن یافت. رسیدن به استانداردهای فوتبال باشگاهی استونی و لتونی هم با این شرایط آرزوئی دست نیافتنی است، آلمان و فرانسه و اسپانبا که جای خود دارد. فوتبالفارسی، بهترین توصیفی است که با اقتباسی طنزگونه از فیلمفارسی، برای این نوع فوتبال به کار میبرند.
ریشههای مردمی و پایگاه اجتماعی در تمام کشورهای دارای لیگ معتبر، اصلیترین سرمایه فوتبال باشگاهی است، که آن هم مبتنی بر یک احساس کاملاً شناخته شده منطقهای، قومی و یا حتی مذهبی است. در ایران مضحکترین افزدونی بومی به فوتبال باشگاهی، نبرد حیدری نعمتی سرخابیها بود، که به ظن قوی در جهان نظیر ندارد. در کشوری با این همه تنوع، ابومسلم خراسان در زمین خود و در شهر مشهد، مقابل پرسپولیس عملاً غریب است. اگر هم تماشاگری داشته باشد، عموماً طرفداران استقلال تهران هستند که برای کم کردن روی حریف به استادیوم میروند.
ابومسلم در بازیهای خانگی که میزبان تیمهای مثل مس کرمان است، بعضاً به تعداد کادر و بازیکنان دو تیم هم تماشاگر ندارد. از یک مشهدی اصیل که طرفدار پروپاقرص پرسپولس است، طوری که برای بعضی از بازیهای آن به تهران نیز میآید، پرسیدم : «ابومسلم برای تو هیچ اهمیتی ندارد؟» جوابی داد که برای من تاریخی شد. او گفت : «ابومسلم همینقدر برای من اهمیت دارد که در لیگ بماند تا پرسپولیس به مشهد بیاید!» این تقسیمبندی دوگانه، برای کشوری است که به تنوع گسترده قومی و زبانی و مذهبی شهره است. و تقریباً در تمام نقاط آن فوتبال طرفداران بسیار زیادی دارد.
تبریز به شهر اولینها معروف است. البته در خصوص فوتبال به چنین عنوانی اشتهار نداشت. گویا این شهر تاریخی از تعلل خود غمگین است که چرا در گذشته چنین پدیدهی مهمی را به پایتخت سپرد. و بنا دارد فوتبال باشگاهی واقعی را با یک قرن تاخیر به سراسر ایران معرفی کند. پدیده جدیدی به نام تراکتورسازی از آذربایجان ظهور کرده، که دیر یا زود هویت را به فوتبال بیهویت باشگاهی کشور باز خواهد گرداند. تراکتور گرچه ریشه دیرینه دارد، اما موفقیتهای چند سال اخیر آن زمین بیحاصل فوتبالفارسی را عملاً شخم کرده و وادار به عکسالعمل میکند. تراکتور موج نوی فوتبال این کشور است، تراکتور به فوتبال باشگاهی، شخصیت باشگاهی و تناسب باشگاه و هوادار را یاد میدهد.
پرسپولیس و استقلال میلیونها هوادار مشتاق دارند. ولی شاید جزو معدود باشگاههائی در جهان باشند که پایگاه اجتماعی آنها عملاً شیر یا خطی است. پیشینه شاهین و تاج این دو تیم، نماد هویتی خوبی بود. اما اکنون هیچ نشانی از آن دو باشگاه ندارند. اگر دهها ساعت پای صحبت یک طرفدار بسیار باسواد استقلال و یا پرسپولیس بنشینید، و مستقماً در خصوص فوتبال با ایشان گفتگو کنید، بیآنکه از این دو تیم نام ببرید، هرگز تشخیص نخواهید داد که طرف گفتگوی شما استقلالی است یا پرسپولیسی. جز این چارهای نخواهیم داشت که فرض کنیم ایشان باشگاه مورد علاقه خود را منوط به نتیجه شیر یا خط کردهاند. اما اگر از آدمی مثل من که خیلی اهل فوتبال نیست، در خصوص شیوه اندازهگیری قطر کهکشان راه شیری هم سوال کنید، بلافاصله به شما جواب خواهم داد : «گرچه اظهار نظر در حوزه طب تا نجوم حق مسلم هر شهروند ایرانی است، اما من از نجوم هیچ نمیدانم. جز اینکه کهکشان دیگری در کائنات به نام تراختور وجود دارد، که هیچ کارشناسی را یارای اندازهگیری عرض و طول عظمت آن نیست».
تراکتور بذری را در این فوتبال میکارد که در آینده رقابت را برای خود او هم دشوارتر خواهد کرد. رقیب او در آینده فوتبال ریشهدار و با هویت ابومسلم خراسان و ملوان بندرانزلی خواهد بود. و یا مثلاً یک باشگاه هویتدار کرمانشاهی با نام فرضی بیستون، در صدر جدول عرصه رقابت را برای تراکتور سخت خواهد کرد. سپاهان و بندر و خوزستان و چابهار و مازندران، باشگاههای مدرن و پرطرفدار خود را خواهند داشت. تراختور فوتبال باشگاهی ایران را به سمتی هدایت خواهد کرد، که هر باشگاهی نماینده واقعی بخشی از جامعه خود باشد. دقیقاً مانند آنچه که در انگلیس و ترکیه و فرانسه و ایتالیا و اسپانیا و آلمان، بعضاً بیش از یک قرن سابقه دارد.
تهران که ترکیب جمعیتی همه ایران در آن ساکن است و فوتبالدوستان بسیار مشتاقی دارد، دیر یا زود متوجه خواهد شد که فوتبالفارسی در دنیای مدرن فوتبال باشگاهی، محلی از اعراب ندارد. فوتبالی که در آن یکی امپراتور و دیگری سلطان است. آن دیگری فکر میکند به جای کار تیمی و دانش فوتبال، باید "مؤتلف" بود تا بتوان زیرآب دیگران را زد و نهایتاً به جائی رسید. الفاظ رکیک، روکمکنی به هر طریقی، تئوری توطئه فوتبالی، حاشیهسازیهای ابتدائی، مهمترین صادرات این نوع فوتبال به همه ایران طی این سالیان بوده است.
وقتی علی دائی در اوج بود، برای او آرزو میکردم که در این زمینه پیشگام شود و پتانسیل بالای خود را اسیر فوتبالفارسی نکند، و به مغازهداری و تجارت صرف نپردازد. اما او اکنون ستارهای است که غروب کرده و عملاً در زمین سرخابی مشغول استفاده از مزایای بیکران مادی است. و با خرجی پرخرج در هر محرم، خودی به جامعه نشان میدهد. همان شگردی که سلطان و امپراتور هم میداند.
اما منتقدین تراختور میگویند که این باشگاه هم با قرمز و آبی پایتخت فرق چندانی ندارد. حامیان مالی و شیوه جذب بازیکن و مربی و کُری طرفداران هم به نوعی صادره از پایتخت است. با این مدعا تراختور را هم ادامه فوتبالفارسی میدانند. منتقدان میگویند نهادهای قدرت همان نفوذی را در تراکتور دارند که در دو تیم پایتخت از سالها پیش داشتند. تراختور نیز از همان پول یامفت و میلیاردی که پای بازیکنان و مربیان استقلال و پرسپولیس ریخته میشود، نصیب میبرد.
اغلب این انتقادات درست است. با کمال تاسف، این وضع مسخره فوتبال باشگاهی، امر فراگیری است. اما نتیجهای که از آن میگیرند، به غایت خطاست. چون فوتبال باشگاهی را هویت و پایگاه اجتماعی تماشاگران و علاقهمندان آن میسازد. در چنین شرایطی و با چنین بستری، اگر لازم باشد پول و سرمایهگذاری از ثریا هم سرازیر خواهد شد. و صد البته هوادار چنین فوتبالی، علائق خود را با شیر یا خط انتخاب نمیکند. باشگاه مورد علاقه، بخشی از هویت اوست.
لازم است در اینجا یک نکته را یادآوری کنم. نظر به اهمیت موضوع، از طریق چندین فنپیچ مربوط به تراختور، سعی میکردم تحولات جزئیتر این باشگاه را دنبال کنم. در آنها مطالب خوبی هم منتشر میشد، اما با کمال تاسف سرشار از الفاظ بسیار رکیک نسبت به حریف بود. این فرهنگ حقیقتاً و با کمال تاسف، ادامه فوتبالفارسی است. چون موضوع برای من اهمیت داشت، مدتی تحمل میکردم. اما اکنون اخبار این تیم را از این منظر دنبال نمیکنم. حتی از اسم بازیکنان نیز بیاطلاع هستم. اما نگاه من از منظری دیگری است که چندان نیازی به اینگونه جزئیات ندارد.
تراختور پایگاه اجتماعی بسیار مشخص و قدرتمند و پر تعدادی دارد. نهادهای قدرت که استقلال و پرسپولیس را حمایت میکنند، و به فوتبالفارسی دامن میزنند، از این موضوع به خوبی مطلع هستند. و تمام سعی خود را میکنند که نهایتاً تراختور قطب سوم همین فوتبال باشد. چون میدانند تحقق چنین امری محال است، تصمیم به کنترل باشگاه دارند، که بیتاثیر هم نیست. مدیران این نهادها که پول میلیاردی پای بازیکنان و مربیان پایتخت میریزند، این امید را هم دارند که بر محبوبیت خود میان طرفداران این دو تیم بیفزایند. و حتی به خود اجازه میدهند به کاندیداتوری پستهای سیاسی هم فکر کنند. آنها میدانند که اگر نفوذ و حمایت کسانی مثل خودشان نصیب این دو تیم نشود، با سرعت برق و باد از هم خواهند پاشید. خصوصا که قرمز و آبی پایتخت معتاد پول یامفت نفتی هم شدهاند.
ولی همان نهادها بخوبی میدانند که اگر تراختور را به حال خود بگذارند، این تیم با تکیه بر پایگاه اجتماعی باهویت خویش، بلافاصله به استقلال مالی خواهد رسید. آنها به خوبی میدانند که اگر تراکتور مستقل شود، بلافاصله خود را از چنبره مافیائی و نفتی فوتبالفارسی نجات خواهد داد. از تجربه گرانقدر باشگاههای صد ساله همسایه، با تکیه بر اشتراکات زبانی و فرهنگی بهره خواهد برد، و به یک باشگاه قدرتمند و با کیفیت کشور تبدیل خواهد شد. آنها به خوبی میدانند که طرفداران تراختور، علاقه خود را طی یک شیر یا خط بدست نیاوردهاند. این طرفداران درگیر نبرد حیدری نعمتی شش تاییها و چند تاییها نیستند. برای آنها تراختور بارسلونای آسیاست. نماد هویت است. به قعر جدول هم سقوط کند، یکصدا فریاد خواهند زد : «عیبی یوخ!» پس بهتر است با پول، چنین طرفیتی را کنترل کرد. تا درگیر حاشیهسازیهای کودکانه از جنس پایتخت باقی بماند.
حمایت مالی از استقلال و پرسپولیس برای حامیان، پیش هواداران این دو تیم اعتبار میآورد، و نوعی بازی قدرت هم هست. اما حمایت از تراکتور جنبه بازدارنده دارد. حال که هیچ نفوذی میان هواداران این باشگاه مردمی ندارند، و خوب میدانند که با سرعتی باور نکردنی تراختور قادر است خود را جمع و جور کند، ترجیح میدهند به لحاظ مالی همچنان زیر بلیط خودشان باشد.
موضوع مهم دیگری هم در حاشیه فوتبال وجود دارد. شکاف تلویزیونی و رسانهای را شاید بتوان مهمترین شکاف فراگیر تودهای آذربایجان با سایر نقاط ایران نامید. زمانی که در مدارس مشهد و شیراز، دختران و پسران مو به مو اتفاقات آکادمی موسیقی گوگوش را دنبال میکردند، و تقلید از کاراکترهای آن به بازی جذاب بچهها تبدیل شده بود، در آذربایجان و در شهری مثل اورمیه، عملاً بخش عمده مردم از این برنامه هیچ اطلاعی نداشتند. این مردم سالهاست اؤسِس را که کیفیت به مراتب بهتری دارد، دنبال میکنند. سلیقه آنها به حدی ارتقاء یافته که شبکهای مانند منوتو جوابگوی نیازشان نیست. کانالهای تلویزیونی بیشمار صدا و سیما هم سالهاست از چنین عرصههای سرگرمکنندهای برکنار ماندهاند. بر همین قیاس، اگر در لیگ فوتبال ایران تراختور حضور فعالی نداشته باشد، و یا تعمداً حذف شود تا در موقعیت یک از نمادهای هویت قرار نگیرد، جوانان آذربایجانی قطعاً پیگیر فوتبالفارسی نخواهند بود. و عطای لیگ را کُلّهم به لقای آن خواهند بخشید. با این توضیح که فوتبال همسایه از اؤسِس هم جذابتر و جهانیتر است. این هم موضوعی است که احتمالاً در محاسبات لحاظ میشود.
تراختور شخصیت دارد ، رنگ دارد، تماشاچی دارد، شور دارد، عشق دارد، زبان دارد، شهر و روستا دارد. تراختور هویت دارد. و با هیچ ضرب و زوری نمیتوان آن را در ردیف فوتبالفارسی دستهبندی کرد. بزرگانی چون بهرام بیضائی و عباس کیارستمی، سینمای این کشور را از فیلمفارسی نجات دادند. این موج نوی فوتبال باهویت، نهال فوتبالی از جنس اسپانیا و بریتانیا را در ایران خواهد کاشت. البته کسانی که هنوز گرفتار الگوی فوتبالفارسی "قرمزته و آبیته" هستند، دشوار بتوانند عظمت تراختور را درک کنند. و دشوارتر خواهند پذیرفت که هر نقطه از ایران با خیل هواداران، برای تراختور زمین خودی است. در آینده تاریخ شروع فوتبال باهویت حرفهای و باشگاهی کشور، از شهر اولینها نوشته خواهد شد.