Tribun Logo

در فضای مجازی، ویدیوی کوتاهی از لیلا حسین‌زاده منتشر شده که بدون حجاب، با لباسی که بدوا شبیه به لباس گریلای کردی تصور شد (اما بعدا در تصاویر منتشر شده واضح بعدی مشخص شد که یک پیراهن ساده بلند بوده است)، در جلسه‌ا‌ی از پایان‌نامه‌ای که مرتبط با وضعیت چندفرهنگی شهر ترکی-کردی نقده است، دفاع می‌کند. اینکه حسین‌زاده در آغاز سخنانش از قاضی محمد و سید جعفر پیشه‌وری، در کنار هم، به نیکی یاد می‌کند، موجب شد ناسیونالیست‌های افراطی در فضای مجازی علیه او ایجاد هیاهو کنند و با القاب ناروایی همچون حامی «متجاسرین فرقه پیشه‌وری و قاضی محمد» و تجزیه‌طلب، اعلام جرم کنند. با فشار این جریانات، دانشگاه تهران که تکلیفش به عنوان نماد دانشگاه ایران در دوران ریاست‌جمهوری ابراهیم رئیسی روشن‌تر از قبل شده است، اطلاعیه رسمی صادر کرد و اعلام کرد که لیلا حسین‌زاده پیش از این بر اساس رأی کمیسیون موارد خاص دانشگاه تهران، شرایط ادامه تحصیل را نداشته است. مطابق اعلامیه حکومتی دانشگاه تهران، اعضای هیأت علمی حاضر در این جلسه غیررسمی، «کنترل لازم متناسب با ارزش‌های اسلامی، ایرانی» و ضوابط دانشگاهی نداشته‌اند و تا زمان صدور حکم توسط «هیأت انتظامی دانشگاه تهران»، دو نفر از اعضای هیأت علمی حاضر در جلسه به حالت تعلیق درآمده‌اند. این برخورد دانشگاه تهران بار دیگر فقدان آزادی بیان دانشگاهی را به موضوع روز فضای توییتر فارسی بدل کرد.

خود حسین‌زاده در توضیحی که در کانال تلگرامی‌اش در مورد جلسه‌ی دفاعش آورده می‌نویسد: وضعیت، به‌نحو تراژیکی کمیک است. اگر می‌خواهید بدانید چرا آغاز دفاع از این پایان‌نامه با یاد پیشه‌وری و قاضی‌محمد بود، بهترین راه این است که پایان‌نامه را بخوانید.

این پایان‌نامه به بررسی سه گفتمان ناسیونالیسم ایرانی، ناسیونالیسم تورک و ناسیونالیسم کورد در ایران معاصر می‌پردازد. پایان‌نامه به یاد سید جعفر پیشه‌وری و قاضی محمد، به «مردم نقده و خواست‌شان برای زندگی» تقدیم شده است.

حسین‌زاده در بخشی از سنوات دوران دانشجویی‌اش، به سبب فعالیت‌هایش درهمراهی با «قیام تشنگان در تاریخ معاصر ایران» به زندان افتاده بود و امروز با قید وثیقه آزاد است. حالا در معرفی پایان‌نامه توضیح داده چون دوران زندان او را به‌صورت غیرقانونی ذیل سنواتش آورده بودند، فقط تا ۳۰ شهریور فرصت دفاع داشت و برای همین، با همکاری اساتید، سریع جلسه دفاع تشکیل داده. اینکه دانشگاه تهران می‌گوید حسین‌زاده به دو علت «اتمام سنوات مجاز تحصیل» و «عدم ثبت‌نام در نیمسال دوم سال تحصیلی ۱۴۰۲ – ۱۴۰۱» از تحصیل محروم شده است، یک کلاه شرعی دروغین است.

ولی چرا این اتفاقات در دانشگاه تهران رخ می‌دهد؟ بخشی از امر را می‌شود به سبب فضای امنیتی حاکم بر این دانشگاه فهمید. در همین دانشگاه اساتیدی مشغول به کار هستند که برای مجازات فعالین هویت‌طلب آذربایجانی، مقام‌های امنیتی و قضایی ازایشان خواستند جزوه‌ای با ارجاع به آثار اساتید مزبور تهیه کنند.

چنانکه محمدرضا نیکفر در یادداشتی خاطر نشان می‌کند، واکنش‌های هیستریک به پایان‌نامه‌ی لیلا حسین‌زاده وجود یک جبهه‌ی متحد حول ارتجاعِ سلطانی−ولایی را یادآور می‌شود: جبهه‌‌‌ای که یک سویش فعالان رسانه‌ای شاه‌پرست‌ قرار دارند که ظاهرا مخالف جمهوری اسلامی هستند، سوی دیگرش رسانه‌‌های امنیتی فارس، تسنیم و یا "آذریها". تمام این گروه‌ها، که اقتدارگرایی ایشان را که در ظاهر مخالف هم‌اند به هم پیوند می‌دهد، خواهان پاکسازی در نهاد علم در ایران هستند، برای اینکه در دانشگاه به موضوع‌هایی مرتبط با تبعیض پرداخته نشود. این نگاه گاهی در پس نام مستعارنظریه‌ی ایرانشهر جواد طباطبایی خود را مخفی می‌کند.

پایان‌نامه لیلا حسین‌زاده با تکیه بر مجموعه‌ای از مصاحبه‌های میدانی انسان‌شناختی، و یا منابع نظری (همچون کتاب «بازنگری تجدد ایرانی»، ۲۰۱۳، به قلم کامران متین) نوشته شده است. نکات جالبی در مشاهدات حسین‌زاده هست که به بخشی از آنها در ادامه اشاره می‌کنیم.

نتیجه تحقیقات او نشان می‌دهد که در دوران پهلوی، همزمان با بالا رفتن درآمد نفتی و صنعتی‌سازی بیشتر تهران و مرکز، مهاجرت تورک‌های آذربایجان به پایتخت شتاب می‌گیرد. این توسعه‌ی ناموزون همراه بود با سیطره هویتی فارسی و تحقیر شغلی-هویتی برای تورک‌های آذربایجانی. آذربایجانی‌ها طی اواسط دهه‌ی ۱۹۷۰، در قیاس با فارس‌ها شرایط استاندارد معیشتی نداشتند، گرچه در قیاس با کردها و بلوچ‌ها وضعیت بهتری داشتند. مثلا نسبت تعداد دکتر یا دندانپزشک ویا پرستار یا کارگر شاغل در بخش صنعت (در برابر کارگران کشاورز) در ازای کل جمعیت، در تهران چندین برابر استان‌های آذربایجان بود. وجود این شکاف‌ها، در کنار سنت تاریخی آذربایجان در سازماندهی و مشارکت در سیاست، در کنار اختناق حاکم دوران پهلوی، منجر به بروز واکنش سیاسی علیه حکومت پهلوی شد. در سال ۵۶ اعتراضات دانشگاهی تبریز در ۲۱ آذرماه، سالگرد تاسیس و شکست فرقه دموکرات، واکنش و هراس حکومت را برانگیخت و سرکوب شد. در ۲۹ بهمن ۵۶، یکی از مهم‌ترین قیام‌های مختوم به شرایط تنش انقلابی ۱۳۵۷ رخ داد.

در ادامه حسین‌زاده به موضوع فرهنگ‌گرایی ترکی در ایران پس از انقلاب می‌پردازد. او این بخش را با روایت اتفاقات مربوط به حزب خلق مسلمان در آذربایجان، حول شخصیت آیت‌الله شریعتمداری در سال ۱۳۵۸ آغاز می‌کند. متاسفانه در مورد جریان خلق مسلمان تبریز تحقیقات آکادمیک بسیار اندکی شده است، و عمده‌ترین منبع حسین‌زاده هم در اینجا اثر برندا شیفر، در کنار اشاراتی بسیار گذرا به کتاب ماشاالله رزمی (نشر مجله‌ي ترکی-فارسی تریبون، استکهلم، سال ۲۰۰۰) است، که کافی نیست. او به نقل از ماشاالله رزمی می‌نویسد با اینکه در آغاز خواست عدم تمرکز دولت و اختیارات محلی به صورت نامنسجم در حاشیه‌ی اهداف حزب خلق مسلمان بود، در عمل این موضوع به یکی از خواست‌های مرکزی حزب بدل شد. یعنی حزب خلق مسلمان به حزب ترک‌ها تبدیل شد و عملا «مجبور شد خواسته‌های تاریخی و ملی مردم آذربایجان را در سرلوحه‌ی تبلیغات خود قرار دهد.»

فرهنگ‌گرایی تورک پس از سرکوب ۱۳۵۸ حزب خلق مسلمان به لحاظ سیاسی دوره‌ای سکوت و خاموشی را تجربه کرد. یکی از دلایل این خاموشی اشتراک هویتی‌ ترک‌ها با اکثریت ایران در مذهب شیعه، و امکان مشارکت ایشان در سازوکارهای حکمرانی حکومت مرکزی بود.

با این حال، فروپاشی شوروی و شکل گیری جمهوری جدید التاسیس آذربایجان، موجب تغییر رابطه‌ی میان حکومت مرکزی و تورک‌های ایران شد و نهایتا به تکوین «حرکت ملی آذربایجان» انجامید. در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ شمسی دانشجویان تورک به ویژه در زنجان و تبریز نقش به‌سزایی در انسجام اعتراض به تبعیض‌هایی که علیه زبان تورکی و هویت تورکی جریان داشت، داشتند. از سال ۸۸ که تیم فوتبال تراکتور به لیگ برتر راه یافت، فرهنگ‌گرایی تورک همچنین در ورزشگاه‌های فوتبال رخ‌نمایی کرد. حسین‌زاده توضیح می‌دهد حرکت ملی نام جنبشی است که مجموعه‌ای از کنش‌ها و اعتراضات را مبتنی بر فرهنگ‌گرایی تورک دربرگرفته. مجموعه کنش‌های ذیل حرکت ملی آذربایجان سکولار بوده و با تاکید بر هویت تورکی و زبان تورکی ذیل شعارهایی چون «هارای هارای من تورکم» چارچوب‌بندی شده است. طی سال‌های گذشته شعار «ئازادلیق، عدالت، میللی حکومت» در برخی تجمعات حرکت ملی سرداده شده که اصطلاح «میللی حکومت» در این شعار به حکومت ملی آذربایجان در دوره‌ی پیشه‌وری ارجاع دارد. این شعار حامل خواست خودمختاری است. طی این سال‌ها بسیاری از کنشگران تورک بازداشت شده‌اند و احزاب منسوب به ایشان مانند گاموح یا ینی گاموح غیرقانونی اعلام شده است.

در مورد رابطه‌ی ناسیونالیسم تورک و کرد هم نویسنده می‌نویسد رابطه‌ی ایندو بارها با نزاع یا اتحاد گره خورده است. شیخ عبدالله و سمکو، با هدف دستیابی به کردستان یکپارچه، تورک‌های منطقه، و البته ارمنی‌ها و آشوری‌ها را، سرکوب کردند، در حالی که هردو در دوره‌هایی همینطور با پشتیبانی و همکاری دولت ترکیه عمل می‌کردند. با اینکه فرقه‌ی دموکرات آذربایجان و جمهوری مهاباد بنوعی در ائتلاف با یکدیگر شکل گرفتند، خصوصا در استان آذربایجان غربی با اختلاط جمعیتی که بین ترک و کرد وجود داشت، نزاع ارضی بین دو دولت خودگردان یا هوادارانشان جریان داشت.

پس از تأسیس جمهوری اسلامی، کوردها و تورک‌ها تقلاهایی برای ایجاد ائتلاف کرده‌اند که به نتیجه نرسیده. بی‌شک نمی‌توان اثرات رابطه‌ی بین جنبش‌های ترکی و کردی در ترکیه را بر روابط بین دو ملت یا قومیت در ایران نادیده گرفت، گرچه حسین‌زاده بر این موضوع متمرکز نمی‌شود. او همچنین به درستی توجه کرده است که پس از شکست فرقه‌ی دموکرات و بی پاسخ ماندن مسئله‌ی زبان‌های غیرفارسی و نوعی از حکمرانی (که مولد تبعیض علیه ملل مختلف نباشد) در بین نیروهای سیاسی مرکزی، به تدریج سیاست‌ورزی هویت‌گرای تورک از تعامل با نیروهای سراسری فاصله گرفته است، امری که تبعاتش تا امروز ادامه دارد.

بخش‌های بعدی پایان نامه مبتنی بر «مصاحبه‌های عمیق، گفتگوهای دوستانه و نظرسنجی‌های شفاهی» فضای هویتی و روابط بین تورک و کورد در شهر چندفرهنگی نقده را بررسی می‌کند. شهر نقده در جنوب استان آذربایجان غربی، دارای جمعیت مختلط تورک و مورد با اکثریت تورک است. تورک‌های شهر شیعه‌ تبار و کوردها سنی هستند.

حسین‌زاده توضیح می‌دهد که وقتی در ماشین از مهاباد به سمت نقده برای انجام تحقیق میدانی در حال حرکت بود، همراه محلی از او می‌پرسد: «توی گوشیت چیزی نداری؟ شال سرت باشه. حرفی نزنی حساس بشن، اگر پرسیدن برای چی به نقده می‌رید چی بگیم؟» برای او که پیشتر در شهرهای مرکزی ایران زندگی کرده بود، این سئوال مطرح بوده که چرا ممکن است در ایست بازرسی بپرسند: برای چه به این شهر می‌روی؟ بعدها نویسنده روایت‌های زیادی در مورد کسانی می‌شنود که ساعت‌ها در ایست بازرسی‌های آذربایجان غربی و کردستان بازجویی شده‌اند. امری که برخورد شدیدا امنیتی حکومت با منطقه را هم نشان می‌دهد.

نویسنده می‌نویسد شاید مهم‌ترین نقطه‌ی بروز نزاع که به صورت شکاف پرنشدنی هویتی بین تورک‌ها و کوردها خودش را نشان می‌دهد، تصویر «تورک حکومتی» در برابر «کورد حزبی تروریست» باشد. کوردها به او می‌گویند دولت در آذربایجان غربی تورک است؛ نه فقط مسئولان دولتی و مدیران شهری بیشتر تورک هستند، تورک‌ها در سیستم قضایی-امنیتی و نظامی هم دارای مسئولیت هستند. این در حالی است که برخی کردها افتخارشان این است که در عمرشان به یک نفر سپاهی هم روی خوش نشان نداده‌اند. در یک سو تورک‌ها می‌گویند کوردها تحت نفوذ احزاب مسلح کورد هستند که در بسیاری موارد در عملیات‌ افراد بی‌گناه را کشته‌اند. در سوی دیگر کوردها می‌گویند تورک‌ها به عنوان بخشی از حکومت مرکزی ما را سرکوب می‌کنند. کوردها اِشکال می‌کنند که تورک‌ها هیچ تشکیلات مستقلی از حکومت شکل نداده‌اند و تورک‌ها می‌گویند در غیاب امکان تشکل‌یابی آزاد، آنها بدون دولت مرکزی در مقابل احزاب کورد بی‌دفاعند.

حسین‌زاده می‌افزاید: جنگ‌ها و قتل‌عام‌ها در نقده، از جانب هرکدام از طرفین دست‌نخورده و بدون تحلیل انتقادی از خود باقی مانده‌اند. این زخم‌ها مورد هیچ معاینه و جراحی‌ای قرار نگرفته‌اند و هنوز از آنها خون می‌چکد....در بستری از شکاف و نزاع پایدار، تحلیل سرد و منصفانه‌ی تاریخ نزاع‌ها بسیار دشوار شده، عمومی نبودن اسناد این وقایع بر بغرنجی وضعیت افزوده.

هنوز هراس تورک از قاچاقچی همچون دوره سمکو پایدار است، گرچه کوردها تاکید می‌کنند او خود کوردها را هم کشت. کوردها نمی‌توانند به لحاظ تاریخی هم فاصله‌ای بین حکومت مرکزی و تورک‌ها ببینند، چرا که در نظر ایشان تبار تورک‌ها طی هزار سال در ایران با حکومت مرکزی گره خورده است. نکته دیگر آنکه حزب دموکرات کردستان پس از شکست مهاباد و اعدام قاضی محمد به سازماندهی خود دست زد، اما شکست خونین فرقه‌ی دموکرات آذربایجان همزمان با نزاعی درونی در بین روشنفکران ترک بر سر اینکه «که آیا باید سازماندهی محلی بین تورک‌ها داشت یا به نیروی سراسری ایران پیوست؟ » منجر به انقطاع سازمان‌یابی تورک‌ها شد.