Tribun Logo

محتمل است آمدن مسعود پزشکیان به خیزش پیرامون کمک کند. این بدان معنا نیست که او قدمی در این مسیر بردارد یا سیاست‌های نظام در این خصوص تغییری پیدا کند. این انتخابات فی‌نفسه واجد شرایطی بود که به شکل غیرمستقیم می‌تواند به این بحث دامن بزند و طرح مسئله کند، به ویژه آنکه پیرامون نیز رشد کرده است. این فرصت را هم باید دموکراسی‌خواهان مرکز جدی بگیرند و هم نیروهای پیرامون و مخاطب این متن نیروهای پیرامون است.

باید بدانیم اگر مسیر و فضایی ساخته شود این مسیر پر مخاطره است. میدان مین است که ایمن‌تر قدم گذاشتن در آن نیازمند یک شرط جدی و حیاتی است، گفتگو! بدون گفتگو هر فرصت تاریخی ممکن از دست برود و به عقب برگردیم. اما این گفتگو چند مانع جدی دارد: اول و مهمتر از همه تمامیت ارضی!

بسیاری از دموکراسی‌خواهان مرکز این دغدغه را دارند که مبادا مطالبات پیرامون خطری برای تمامیت ارضی ایران باشند. شاید بگویید این مدعا بهانه‌ای برای به حاشیه راندن مطالبات پیرامون است، می پذیرم. بخشی از آن تلاشی برای ممتنع کردن گفتگو  است. قبلا درباره آن نوشته‌ام. اما این تمام ماجرا نیست.

در جهانی احاطه شده با کشورهای استعماری این خطر جدی است. باید به یاد آوریم ناسیونالیسم، حداقل در کشورهای جنوب، پاسخی بود به خطر استعمار. راهی برای مهار قدرت‌های استعماری و دست درازی‌های آنان. بسیاری از این پروژه‌های ناسیونالیستی ضداستعماری در مرحله بعد، متاسفانه، خود به پروژه‌های سرکوبگر بدل شدند و از دل آن، استعمارهای درونی متولد شد. با این همه هنوز ناسیونالیسم یکی از تنها راه‌های موجود برای  مقابله با آن استعمار بیرونی است. البته در اینجا صحبت از ناسیونالیسم مدنی در برابر ناسیونالیسم قومی است. بدون توجه به این نکته رفتن به مبارزه با استعمار درونی نمی‌تواند فی نفسه رهایی بخش باشد.

علاوه بر دغدغه «تمامیت ارضی» ما با یک سکوت صدساله در باره مسئله قومیت‌ها روبرو هستیم. این عامل دوم است که گفتگو را دشوار می‌کند. مسئله پیرامون در دل شکل‌گیری دولت مدرن در ایران قرار دارد. در عین حال آن سکوت به تدریج باعث شده است شکاف و دره‌ای عمیق، مرکز و پیرامون را جدا کند و دیوار بی‌اعتمادی سخت‌تر و بلندتر شود. دموکراسی‌خواهان مرکز قادر به دیدن جهان پیرامون نیستند. درک اندکی از آن دارند. اما همه این را نمی‌توان به پای ساخت قدرت گذاشت.

دموکراسی‌خواهان مرکز، مشکلی در دفاع از حقوق زنان ندارند، مشکلی در دفاع از اقلیت‌های دینی ندارند، مشکلی در دفاع از حقوق بهایی‌ها ندارند. اما به پیرامون که می‌رسند سکته می‌کنند. تمام نیروی وجودشان را به کار می‌گیرند تا این بحث باز نشود، تا گفتگویی رخ ندهد. چرا؟ یک بخش همان خطر تمامیت ارضی است و بخش دیگر همان سکوت یکصدساله است که به  نوعی استثناگرایی منجر شده است که ملت ایران را ازلی تصور می‌کند. بسیاری از ایرانیان با این تصویر ازلی و «طبیعی شده» زیسته‌اند. زمینی کردن این تصویر ازلی و طبیعی شده، اگر نه غیر ممکن، که بسیار سخت است.

مهمتر آنکه، ما باید بدانیم راه حل ساده‌ای نیز وجود ندارد. ناسیونالیسم قومی در طی یکصدساله اخیر با هدف ادغام پیرامون و به تدریج مضمحل کردن آن در یک دولت-ملت پارسی شکل گرفته است. این پروژه ناسیونالیسم قومی، بنیانی را فراهم آورده که دولت-ملت مدرن ایران بر آن بنا شده است. اما  پیرامون ادغام و مضمحل نشد و اکنون سوالات جدی بر بسیاری از مفروضات آن پروژه ناسیونالیسم قومی مطرح شده است. پیرامون نیز آمده است و به صراحت می‌گوید ایرانی که شما ساخته‌اید نمی‌تواند برای همه ایرانیان باشد. ما هم هستیم!

بنابراین لاجرم تنش و اصطکاک در راه است، گریزی نیست. و این نیروهای پیرامون هستند که باید تلاش کنند در میان این تنش و اصطکاک‌ها این نهال بازتعریف ایران زنده بماند و تداوم پیدا کند.

نیروهای پیرامون می‌توانند بخشی از پروژه دموکراتیزاسیون شوند و به پیشبرد آن کمک کنند اگر خود بتوانند از پروژه‌های ناسیونالیسم قومی فراتر بروند و شرایط فوق را درک کنند. آنها باید این پیام مستقیم و روشن را بدهند که برای همان آروزی «ایران برای همه ایرانیان» آمده‌اند. شعاری که در آن «ایران» نه برای یک گروه که برای همه «ما» تعریف شود: فارس، ترک، کرد، عرب، بلوچ، گیلک و دیگر گروه های به حاشیه رفته.

پیرامون باید با صدای بلند بگوید که ما برای بازتعریف ایران، استعمارزدایی از ایران و حفظ ایران آمده‌ایم: برای ایرانی دموکراتیک که سعادت همه ایرانیان را تضمین کند. این مهمترین رسالت پیرامون است و باید متوجه بود که راه حلی وجود ندارد. راه حل‌ها متولد خواهند شد از همین کشاکش‌ها و تضادها و اصطکاک‌های روزانه و مستمر.