یكی از آسیبهایی كه در جامعه ما رواج یافته است اغراق و غلوگرایی میباشد یا به عبارتی تقدسگرایی و قدیسسازی به شكلی غمانگیز در جامعه نهادینه شده است. تقدسگرایی امری مذموم بوده كه متاسفانه اكثر ایرانیان به نوعی درگیر آن شدهاند.
به نظر میرسد تقدس گرایی در زندگی افراد مختلف در سطح جامعه با غلظتهای متفاوت در موضوعات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... جریان دارد. این تعبیر مبتنی بر واقعیت است كه قدیس سازی هویت انسان را در معرض نابودی قرار خواهد داد.
هویتی كه نه یكباره و اتفاقی، بلكه در طول تاریخ و در سیر تحولات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی و... به وجود آمده است. نكته بسیار مهمی كه در این بحث وجود دارد این است كه اسطورهها كه برای رفع نیاز انسان به الگو توسط خود انسانها خلق میشوند مطلق اند. اما و اگر ندارند. پس غیرقابل نقد هستند. هرچه اسطوره گفت همان حرف حساب است. حالا فكر كنید یك شخصیت حقیقی در اثر تقدسبخشی ما به او، اسطوره میشود. همه این ویژگی بر وی سوار میشود. در نتیجه انسان خطاكاری كه مجموع خوبی و بدیاست مقدس شده و دیگر نمیتوان حتی به او گفت بالای چشمت ابرو است.
در طول تاریخ بعضیها سعی كردند كه از خودشان اسطوره بسازند. بعضی دیگر هم كه منافعشان در گرو اسطوره شدن دیگری بود از آن دیگری و دیگران در طی فرآیند قدیس سازی، اسطوره ساختند. این قضیه تا حدی جلو رفت كه برخی از افراد باورشان شده بود كه هرچه آنها بگویند حرف حساب است و هرچه آنها انجام بدهند كار درست.
به طور كلی تقدس گرایی در جوامعی بیمار رشد میكند و باید گفت این یك جامعه و اجتماع بیمار است كه مولد قدیس سازی در بین افراد جامعه خود خواهد شد.
تقدسگرایی اشكال گوناگونی دارد؛ از جمله تقدس زبانی، قومی، شخصیتی، مذهبی، فرقهای، تاریخی، سیاسی، سرزمینی، مكتبی و مانند آنها و متاسفانه اكثریت ما ایرانیان هم مبتلا به این آفت هستیم. اما باید در نظر داشت كه از آفتهای بارز تقدس گرایی این است كه موجب گسترش خرافه، تحجر، جهل، تعصب، سوءاستفاده و... در میان مردم میشود و از میزان نیروی اندیشه، داوری، آزاداندیشی و نقد اشخاص میكاهد.
همچنین، به تابوشدن، خامی، تعصب، سختگیری و... دامن میزند و البته كه در فضای تقدسگرایی امكان رشد و بالندگی اوصافی؛ چون استقلال فكری، دادگری، مدارا، گذشت، عزت نفس، اتكاء به نفس، راستی، دگرپذیری، روشنفكری و... ضعیفتر میشود.