تجربه بیش از چهار دهه حاکمیت جمهوری اسلامی ایران ثابت کرده که توهم مهار قدرت رهبر یا تغییر سیاستهای کلان نظام از طریق صندوقهای رای، تناسبی با واقعیت نداشته است.
در عین حال اما باید توجه داشت که بی ارتباط بودن انتخابات با تغییرات ساختاری در ایران، اصلی است که ظاهرا حامیان براندازی و حامیان اصلاحات، توامان تمایل به نادیده گرفتن آن داشتهاند. به بیان دیگر تصور تغییر بنیادین وضعیت ایران با تحریم انتخابات نیز -مانند تصور تغییرات بنیادین با انتخابات- از ساده گرفتن فرایند پیچیده تغییرات در کشور نشات گرفته است.
اگرچه مشروعیت نظامهای سیاسی لزوما -و بهتنهایی- وابسته به انتخابات نیست، تحریم موفق انتخابات حتما از موثرترین روشهای مشروعیت زدایی از حکومت تلقی می شود. در عین حال، این انتظار که گویی مشروعیت زدایی از حکومتها، و به ویژه نظامهای بهشدت سرکوبگر، به طور خودکار باعث سقوط آنها خواهد شد، تناسبی با تجربیات جهانی ندارد.
واقعیت آن است که سلب مشروعیت از حکومتها، تنها یکی از پیششرط های گسترش یک جنبش براندازانه خواهد بود. جنبشی که به نتیجه رسیدن آن، بیش از هر چیز نیازمند تشکیلات قوی، معتبر و منسجم اپوزیسیون است.
در غیاب تشکیلاتی با این ویژگیها، نظامهای سرکوبگر میتوانند علیرغم برگزاری بیاعتبارترین رایگیریهای قابل تصور، یا اساسا بدون برگزاری انتخابات، برای زمانهایی بسیار طولانی به عمر خود ادامه دهند.
از سوی دیگر اما گره زدن فرایند تغییر رژیم به تحریمهای انتخاباتی، ممکن است بهراحتی نیروهای اپوزیسیون برانداز را، مانند اصلاح طلبان، به فعالانی «همیشه منتظر انتخابات» تبدیل کند.
این فعالان، البته در واکنش به وقایع پیش بینی نشده -مانند اعتراضات خودجوش مردمی- به موضعگیریهای خلقالساعه میپردازند. ولی مهمترین اقدامی که با پیشبینی قبلی و طبق جدول زمانی معلوم انجام میدهند، نه برنامهریزی برای کنشهای مستقل از حکومت، که انتظار همیشگی برای موعد انتخابات حکومتی و «کنشگری» در فضای آن است.
اگر قرار باشد که این، درواقع همان کاری باشد که مدعیان سرنگونی نظام هم انجام میدهند، معنی اجتنابناپذیری دارد: اینکه جریانهای «اپوزیسیون برانداز»، علیرغم شعارهای سازشناپذیر در موضوع انتخابات، در عمل به بازیگرانی از جنس «اصلاحطلبان حکومتی» تبدیل شدهاند.