«ساختن تاریخ در ایران: آموزش، ملیگرایی و فرهنگ چاپ» کتابی است که فرزین وجدانی استاد تاریخ در دانشگاه ریرسون در کانادا نوشته و مورد توجه پژوهشگران مسایل ایران و خاورمیانه قرار گرفته است.
«شکلگیری تاریخ در ایران» دو روند را به موازات یکدیگر دنبال میکند: اول این که سازمان یافته شدن مطالعه تاریخ در دربار قاجار، همزمان با گسترش توجه روشنفکران، نخبگان، روزنامهنگاران و نویسندگان ایرانی به مطالعه تاریخ ایران و موقعیت ایران در میان قدرتهای جهانی در آن دوران، یکی از عوامل شکلگیری هویت مدرن ایرانی، شهروندگرایی، ملیگرایی ایرانی و سیاست مدرن در ایران بوده است. اگرچه بر اساس مطالعه فرزین وجدانی قدرتگیری دولت مرکزی در دهه ۲۰ و ۳۰ در قرن بیستم سیر تاریخ نگاری ایران را با محدودیتهای ناشی از سانسور دولتی و اهمیت یافتن ایدئولوژی رسمی در دولت رضاشاه روبرو میکند.
روند دوم، مطالعه تحول تاریخنگاری در ایران از تاریخنگاری مبتنی بر تلاش شاهان قاجار برای تحکیم مشروعیت رژیم به تاریخنگاری پیشرویی است که ملت و خواست شهروندان و خواستهای نخبگان در استانهای ایران و حرکتهای اجتماعی مانند جنبش زنان و نوزایی ادبی در ایران را مورد توجه قرار میدهد. روندی که جنبههای نهادی و روششناختی و زمینههای اجتماعی موثر در تلاشهای بخش وسیعی از روشنفکران ایرانی و نه فقط پژوهشگران حرفهای تاریخ برای فهم دوباره تاریخ ایران را نشان میدهد.
مطالعه فرزین وجدانی همچنین نگاه دوبارهای است به ویژگیها و پیامدهای شکلگیری نهادهای آموزشی مدرن در ایران و سهم گسترش صنعت چاپ در تحولات فرهنگی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در ایران. نگاهی که نخستین گامها برای روایت کردن تاریخ فرهنگی ایران به گونهای دیگر است.
دیوید یعقوبیان که مولف اثر مهمی در مطالعه هویت و ملیگرایی ایرانی است، در شماره تابستان فصلنامه امریکایی مرور تاریخ، مطالعه فرزین وجدانی را تحقیقی دقیق، بحثی قانع کننده و گامی مهم در مطالعه تاریخنگاری ایرانی و ملیگرایی ایرانی توصیف کرده است.
میکیا کویاگی استاد مطالعات اسلامی و خاورمیانه در دانشگاه نیویورک در مجله مطالعات بین المللی خاورمیانه میگوید مطالعه وجدانی نگاه روشنگری است به سهم تلاشهای بخش مهمی از جامعه ایران در شکلگیری ایران مدرن. به عقیده کویاگی، کتاب شکلگیری تاریخ در ایران، به خاطر مطالعه تطبیقی آن با دیگر کشورهای خاورمیانه، نه فقط برای علاقهمندان تاریخنگاری و مساله ناسیونالیسم در ایران که در سطحی وسیعتر، برای پژوهشگران دیگر مناطق جغرافیایی نیز مفید است.
چنان که یعقوبیان نیز تاکید کرده است، اثر وجدانی به دلیل تکیه نظری بر رهیافتهای پییر بوردیو و یورگن هابرماس میتواند به مثابه مطالعه موردی در باره دیدگاههایی به حساب آید که مساله تاثیر آموزش و شکل دادن به عرصه عمومی در تحولات اجتماعی را بررسی میکند.
یعقوبیان همچنین تحقیق وجدانی را مطالعهای موردی در باره دیدگاههای ارنست گلنر، نظریه پرداز انگلیسی ناسیونالیسم، در باره اثر و کارکرد ناسیونالیسم به مثابه عاملی برای شکلگیری دولتهای مدرن میداند.
مطالعه وجدانی، فراتر از دوره بندیهای متداول درباره تاریخ ایران که بر دوره بندی بر اساس تغییر رژیمها و رخدادهای مهم سیاسی استوار است، تحولات فرهنگی و تحول در تاریخنگاری در ایران را در دوره ۸۰ ساله از ۱۸۶۰ میلادی تا ۱۹۴۰ را در دوره دو رژیم قاجار و پهلوی بررسی میکند. راه اندازی دستگاهی نطاممند در دربار ناصرالدین شاه و نگارش و ترجمه سازمان یافته متون تاریخی در باره ایران و جهان، آغاز این دوره و پایان گرفتن سلطنت رضاشاه با آغاز جنگ جهانی دوم، فرجام این دوره است. این چارچوب تاریخی فرصتی را برای شرح تاریخ فرهنگی ایران در دوره معاصر از منظر تحول در نهادهای آموزشی و فرم و محتوای صنعت نشر و کتاب و مطبوعات ایران و به ویژه تاریخ ادبیات ایران فراهم میکند.
از دید وجدانی تاریخنگاری ایرانی یک نهاد فرهنگی است که بر زمینههای مشخص اجتماعی و سیاسی در جامعه ایران استوار است و نمیتوان آن را در چارچوب نفوذ فرهنگی غرب و یا روندهایی مانند غلبه مستشرقین در پرتو شرقگرایی توضیح داد.
از دید وجدانی تاریخنگاری ایرانی حاصل تلاش نخبگان فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایران برای فهم دوباره ایران نه به مثابه سرزمین شاهان که سرزمین مردم ایرانی و مقابله با استبداد و بیقانونی در سطح داخلی و مقاصد استعماری برای تصرف ایران ( توسط انگلستان و روسیه) و توجه به الزامات توسعه و پیشرفت ملی است. نتیجه این تلاشهای فردی و گروهی برساختههای فکری متنوعی در باره تاریخ و سرشت مردم ایران است اما وجه غالب این تلاش و جست و جو رسیدن به توضیح نظری همگرایی میان اقوامی است که در استانهای ایران، با وجود تفاوتهای قومی و مذهبی، قلمرو ایران را به عنوان مرزی سیاسی و فرهنگی در برابر دیگران تعریف میکنند. درک این همگرایی زمینههای ذهنی تثبیت دولت/ ملتی مدرن و متمرکز را میسازند.
وجدانی نشان میدهد که یکی از مهمترین عوامل در این تحول فرهنگی یعنی درک تاریخی پدیدهای به نام «ملت ایران» بازسازی نوعی «گذشته قابل بهرهبرداری» در تاریخنگاری ایرانی و «تقدس بخشی به چهرههای برجسته در تاریخ ادبیات» به مثابه تاریخ زبان مشترک ایرانیان است.
وجدانی نشان میدهد که گزینش آثار اروپایی در باره تاریخ جهان و تاریخ ایران برای ترجمه چه از طرف تاریخنگاران دولتی و چه از طرف چهرهها و نهادهای غیردولتی بر اساس معیارهای دقیق و به تناسب انتظار روشنفکران و آکادمسینهای ایرانی برای پاسخ دادن به نیازهای تحول فرهنگی در ایران و بر اساس شرایط سیاسی ایران صورت میگرفته است. نتیجه این فرآیند شکلگیری نوعی گفت و گوی فرهنگی سنجیده میان روشنفکران ایرانی و روشنفکران اروپایی و به ویژه سنت تاریخی/ پوزیتیویستی در فرانسه بوده است. این نظریه وجدانی دیدگاه مرسوم درباره تحول فرهنگی در دوره تجدد در ایران بر اساس نظریه نفوذ فرهنگی غرب را رد میکند. بر اساس مطالعه وجدانی روشنفکران ایرانی دست به گزینش آثاری در غرب میزنند که انتشار آن در ایران را برای اهداف فرهنگی و سیاسی خود مفید میدانستند.
وجدانی نشان داده است که تاریخنگاران ایرانی نه فقط از طریق تالیف و ترجمه بلکه از طریق مشارکت در سیاست کوشیدهاند تا اندیشههای خود را در ساختن ایران مدرن و شهروندانی مدرن برای ایران به کار گیرند. از این منظر نزدیکی خیره کنندهای بین سازندگان فرهنگ معاصر ایران و پایه گذاران دولت مدرن در ایران در فاصله نیمه دوم قرن نوزدهم تا پایان حکومت رضاشاه وجود دارد. روایت وجدانی نشان میدهد که محمدعلی فروغی (به عنوان عامل نشاندن سه شاه یعنی احمدشاه، رضاشاه و محمدرضاشاه به تخت پادشاهی) فقط یکی از نمونههای پیوند نزدیک میان مطالعات تاریخی در ایران و تاملات و تحولات سیاسی در بالاترین سطوح است. و به طور خاص این رابطه نزدیک میان مطالعات در باره تاریخ ادبیات فارسی و برساختن ناسیونالیزم در سطح سیاسی است. به این دلیل کتاب وجدانی امکانی برای یافتن چشم اندازهای تازه نه فقط در باره محمدعلی فروغی بلکه در باره شخصیتهایی مانند محمد قزوینی، ملک الشعرای بهار، ادوارد براون، عیسی صدیق، عباس اقبال و حسن تقیزاده و بسیاری شخصیتهای کمتر شناخته شده فراهم میکند.
شاید ترجمه عنوان کتاب وجدانی به «ساختن تاریخ ایران» یک ترجمه تحتالفظی باشد اما این ترجمه به خوبی بازتاب دهنده پروژه تاریخی و فرهنگیای ست که تاریخنگاران در ایران به انجام رساندهاند. پروژهای که میتوانیم در فرهنگ و سیاست امروز ایران پیامدهای آن را ببینیم. شرح وجدانی از تاثیر نویسندگان روایتهای تاریخ ایران در گسترش آموزش مدرن در سالهای پیش و پس از جنبش مشروطیت ریشههای تحولات را در نظام آموزشی ایران نشان میدهد که اثرات آن همچنان باقی است. وجدانی نشان میدهد که چگونه تاریخنگارانی مانند عباس اقبال درک رایج در باره قائل بودن نوعی برتری نژادی برای ایرانیان ناب در قبال زردپوستان و اعراب و ترکان را شکل دادند. او همچنین نشان میدهد که چگونه تاریخنگاران استانهای ایرانی ویژگیهای متفاوت اقوام غیرفارسیزبان و مناطق مختلف ایران را در برابر هدف همگرایی نادیده گرفتند و به نوعی مصالحه تاریخی با سازندگان دولت مدرن متمرکز در تهران تن دادند. مصالحهای که زمینههای نوعی تاریخنگاری سانسور شده درباره ایران را در سالهای بعد فراهم ساخت.
وجدانی نشان داده است که چگونه ما ایرانیان بسیاری از خوب و بدهایی که امروز در دهه دوم قرن بیست و یکم هنوز با ماست را در تاریخی آفریدهایم که در فاصله نیمه دوم قرن نوزدهم تا نیمه اول قرن بیستم نوشتهایم.