Tribun Logo

در چهل و چهارمین سال‌گرد انقلاب ۵۷ قرار داریم. ایران تنها کشور منطقه است که تاکنون دو انقلاب به خود دیده است؛ انقلاب مشروطه و انقلاب ۵۷. من به‌عنوان یک محقق جامعه‌شناسی مناسب می‌دانم نظر خود را در باره‌ی انقلاب به‌اجمال برای مخاطبان گرامی بنویسم و امیدوار ام این نوشته بهانه‌ای بشود تا مخاطبان محترم در باره‌ی انقلاب به متون تخصصی مراجعه کنند و سخنان عوامانه را جدی نگیرند. شاید بعداً مجالی پیدا کنم و این‌ها را بیش‌تر توضیح بدهم:

۱. معمولاً وقتی تحولی اساسی و بزرگ در حوزه‌ای از حوزه‌ها رخ می‌دهد، واژه‌ی انقلاب (revolution) برای بیان آن به‌کار می‌رود. انقلاب سیاسی (تغییر خشونت‌بار و رادیکال نظام سیاسی‌ی مستقر توسط نیروهای انقلابی) با حدی از انقلاب اجتماعی هم‌راه است. انقلاب اجتماعی را در این‌جا در معنای تغییر در نگرش مردم نسبت به عالم و آدم و و تغییر در مناسبات اجتماعی و سیاسی به‌کار می‌برم.

۲. نقش اصلی‌‌ای که روشن‌فکران در انقلابات ایفا می‌کنند، گسترش و تعمیق انقلاب اجتماعی است. هر انقلاب سیاسی‌ای که پیش از آن انقلاب اجتماعی‌ی همه‌جانبه‌تری رخ داده باشد، انقلاب موفق‌تری خواهد بود. انقلاب اجتماعی مقدم بر انقلاب سیاسی است.

۳. معمولاً گفته می‌شود پدیده‌های اجتماعی چندعلتی هستند. انقلاب نه تنها چندعلتی است بل‌که چندفرآیندی است. دست‌کم سه فرآیند تحول می‌بایست به ترتیب در درون نظام سیاسی، محیط اجتماعی‌ی بلافصل آن، و محیط ژئوپولیتیک آن رخ دهد تا انقلاب شکل بگیرد. انقلاب محصول شکل‌گیری‌ی یک جنبش سازش‌ناپذیر در محیط بلافصل نظام سیاسی است.

۴. انقلاب آسیب‌زاترین و خسارت‌بارترین شکل تحول اجتماعی است، زیرا انبوهی نتایج ناخواسته دارد که انقلابیون نه بدان‌ها اندیشیده اند و نه بخشی از این نتایج اصلاً اندیشیدنی اند. به قول مارکس تاریخ را انسان‌ها می‌سازند، اما نه آن‌طور که می‌خواهند.

۵. پی‌آمدهای ناخواسته‌ی نیاندیشیدنی‌ی انقلاب را چه مثبت باشند چه منفی، نمی‌توان به پای انقلابیون نوشت. خواسته‌های انقلابیون با نتایج انقلاب همیشه واگرایی‌هایی دارد.

۶. به‌رغم مورد چهارم، گاهی هیچ راهی برای تحول اجتماعی باقی نمی‌ماند و انقلاب یک گزینه‌ی ناگزیر می‌شود. وقتی با در بسته مواجه می‌شوید و کلید هم ندارید، به بالا رفتن از دیوار می‌اندیشید. انقلاب همیشه وقتی رخ می‌دهد که فرآیندی طولانی از تلاش برای اصلاح طی شده باشد و به در بسته خورده باشد. تمامی‌ی نیروهای اجتماعی‌ی تحول‌خواه به‌ویژه‌ نیروهای اصلاح‌طلب در شکل‌گیری‌ی این بستر انقلابی دخیل اند. وقتی کوشش‌های طولانی‌ی اصلاح‌طلبان به شکست می‌انجامد، این باور عمومی شکل می‌گیرد که انقلاب یک گزینه‌ی ناگزیر است. بنابراین، اصلاح‌طلبان بی‌آن‌که بخواهند، بستر را برای انقلاب فراهم می‌سازند. وجود جریان اصلاحی از لوازم انقلاب است. با شکست جریان اصلاحی است که انقلاب ناگزیر می شود.

۷. از این رو، انقلاب دو نوع ره‌بری دارد: ره‌بری‌ی سلبی و ایجابی (یکی از سخنان درست بازرگان در کتاب انقلاب در دو حرکت). حکومت موجود و مسوولین اصلی‌ی آن با اقدامات خود و با مقاومت در برابر خواست اصلاح نظام، شرایط را به سوی انقلاب هدایت می‌کنند. اما انقلاب به ره‌بری‌ی ایجابی نیز نیاز دارد تا چشم‌اندازی از فردا برای مردم ارائه کند.

۸. انقلاب امری انتخابی- غیرانتخابی است. معنای این جمله این است که برای این‌که انقلاب رخ بدهد، عده‌ای باید آن را قصد کنند و اقدامات انقلابی انجام بدهند، اما قصد آن‌ها کافی نیست و برای تحقق انقلاب عوامل گوناگونی دخیل اند.

۹. انقلاب برای توسعه‌ی سیاسی صورت می‌گیرد. وقتی نظام سیاسی در مدتی طولانی تحولات اجتماعی را در نظام سیاسی درونی نمی‌کند، انقلاب یک گزینه می‌شود:

"انقلاب‌ يك‌ جنبه‌ از نوسازي‌ به‌شمار مي‌آيد. انقلاب‌ پديده‌اي‌ نيست‌ كه‌ در هر جامعه‌ و در هر دوره‌اي‌ از تاريخ‌ آن‌، رخ‌ دهد. انقلاب‌ يك‌ مقولة‌ كلي‌ نيست‌، بلكه‌ يك‌ پديدة‌ تاريخي‌ محدود است‌. انقلاب‌ در يك‌ جامعة‌ بسيار سنتي‌ و در سطح‌ پاييني‌ از پيچيدگي‌ اجتماعي‌ و اقتصادي‌ روي‌ نمي‌دهد و در جوامع‌ بسيار نوين‌ نيز پيش‌ نمي‌آيد. انقلاب‌ نيز مانند صورت‌هاي‌ ديگر خشونت‌ و نااستواري‌، بيشتر در جوامعي‌ رخ‌ مي‌دهد كه‌ نوعي‌ تحول‌ اجتماعي‌ و اقتصادي‌ را تجربه‌ كرده‌ باشند و فراگردهاي ‌نوسازي‌ و تحول‌ سياسي‌ آن‌ها از فراگردهاي‌ دگرگوني‌ اجتماعي‌ و اقتصادي‌شان‌ واپس‌ مانده‌ باشند» (هانتينگتون‌، ۱۳۷۵: ۳۸۸-۳۸۷).

۱۰. انقلاب پدیده‌ای مدرن است و در جهان مدرن رخ می‌دهد. در جهان ماقبل مدرن چیزی به نام انقلاب وجود ندارد. عاملیت آحاد جامعه برای شکل دادن نظام سیاسی پدیده‌ای مدرن است.

۱۱. انقلاب محصول انباشت نارضایتی و وضعیت نارضایتی‌ی انفجاری است. بنابراین، فرآیندی طولانی طی می‌شود تا این وضعیت پدید آید و بستر انقلابی تدارک دیده شود.

۱۲. انقلاب را می‌بایست از حکومتی که پس از آن تشکیل می‌شود به‌طور نسبی جدا کرد. نحوه‌ی عمل‌کرد و ره‌بری‌ی انقلابیون در پس از پیروزی، مسیر بعدی‌ی حرکت را مشخص می‌کند. در این‌جا اراده‌ی کنش‌گران سهم بیش‌تری دارد. اما اگر تحلیل درستی از پتانسیل نیروها داشته باشیم، کم و بیش می‌توانیم حدس بزنیم که انقلاب چه مسیری را طی خواهد کرد.

۱۳. انقلاب محصول جدایی‌ی نظام سیاسی از جامعه و از دست رفتن تدریجی‌ی نیروهای حیاتی‌ی نظام سیاسی است. فقدان چرخش نخبه‌گان و تضعیف توانش تدبیر عامل مهمی در سقوط یک نظام سیاسی است. نظام سیاسی طی‌ی روندی طولانی و تدریجی به لحظه‌ای می‌رسد که در آن بسیار از جامعه‌اش بیگانه شده است و دیگر ادامه‌ی حیات‌اش ممکن نیست.

۱۴. معمولاً نیروی انقلابی می‌کوشد از تمام نیروهای اجتماعی‌ی جامعه برای پیروزی‌ی خود بهره بگیرد، اما خطرات عمده‌ای در همین نیروگیری از بافت‌های اجتماعی‌ی مختلف، آینده‌ی انقلاب را تهدید می‌کند. از این رو، انقلاب موفق انقلابی است که در آن هم وحدت سلبی و هم وحدت ایجابی وجود داشته باشد و انقلابیون برای آینده پیشاپیش نهادسازی کرده باشند.