اگر بگوییم که ریشههای مشروطه در خاک آذربایجان بود و ترکها بیشترین سهم را در آن انقلاب مترقی داشتند، گزافه نگفتهایم. مشروطه همچنین مقدمه و پیش زمینه جنبش استقلال طلبانه شیخ محمد خیابانی و حکومت هویت طلبانه میرجعفر پیشهوری نیز بوده است ولی تاریخ نگاری ایرانی به مجاهدان مشروطه آفرین گفته و فداییان فرقه دموکرات را نفرین میکند تا برگ زرینی از تاریخ آذربایجان را مصادره به مطلوب کرده و برگ دیگر تاریخ ما را بیریشه و تازه به دوران رسیده جلوه دهد، در حالیکه اصل ماجرا چنین نیست.
همه مجاهدان مشروطه در قیام استقلال طلبانه شیخ محمد خیابانی مشارکت کردند. احمد کسروی دلایل زیادی در این زمینه نوشته و نیازی به توضیح نیست و ما در اینجا نشان خواهیم داد که همه بازماندگان مشروطه، در سال ۱۳۲۴ عضو فرقه دموکرات آذربایجان شده و در کنار دولت خودمختار پیشهوری قرار گرفتند و در این میان خانواده سردار ملی مشروطه را نیز بصورت ویژه بررسی خواهیم کرد.
اول دفتر را با نام نورالله خان یکانی باز میکنیم که هم از یاران ستارخان و هم از یاران خیابانی بود و در قیام کلنل پسیان نیز شرکت کرده بود. او در دوره پیشهوری، نماینده مجلس ملی آذربایجان، صدر کمیته خوی و رئیس نظمیه اورمیه بود و جان شیرین خود را در راه آرمانهای حکومت ملی فدا کرده و توسط قوای شاهنشاهی به دار آویخته شد.
خاندان احمدی ماکویی از پیشگامان مشروطه بودند و عبدالحسین نیز در آن جنبش مترقی شرکت کرده بود. پدر و عموی عبدالحسین به عنوان مدافعین مشروطه اعدام شدند و خود او در دوره پیشهوری نماینده مجلس ملی آذربایجان و مسئول فرقه در خوی بود که توسط دادگاه نظامی پهلوی اعدام شد.
شیخ پولاد احمدی مشکینی از یاران خیابانی بود و در دوره پیشهوری رئیس کمیته محلی مشکین بود و بخاطر خدماتش مدال ۲۱ آذر دریافت کرد تا همگان بدانند که یاران خیابانی در کنار قیام پیشهوری هستند و این قیام نیز در تداوم قیامهای پیشین است. شیخ پولاد بعد از شکست فرقه اعدام شد و شرح صحنه اعدام او در کتابها و رمانها آمده است.
جعفر محمدزاده ممقانی شاعری با تخلص کاشف بود که در قیام خیابانی شرکت کرد و در دوره پیشهوری عضو جمعیت شعرای آذربایجان شد. کاشف با آنکه فدایی یا نیروی مسلح نبود ولی بعد از اشغال آذربایجان بخاطر اشعاری که برای آذربایجان سروده بود، کشته شد. علی فطرت نیز شاعر دیگری بود که هم در قیام خیابانی و هم در حکومت ملی مشارکت داشت و دیوان اشعارش باقیمانده است. فطرت بعد از شکست فرقه دو سال زندان و شکنجه جلادان را تحمل کرده و بدست عوامل حکومت پهلوی کشته شد.
عبدالصمد عمرانی اهری نیز از یاران ستارخان و خیابانی بود که بعد از شکست حکومت پیشهوری اعدام شد. محمدرضا خادمی نیز در قیام خیابانی شرکت کرده بود و بعد از شکست حکومت پیشهوری اعدام گردید. محمد آقا مظلومی از تحصیلکردگان آن دوره و از مجاهدان مشروطه و عضو فرقه اجتماعیون عامیون بود که در اردبیل اعدام شد و این لیست چنان طویل است که تلاش تاریخ نویسی ایرانی برای جدا کردن مجاهدان مشروطه و فداییان دوره پیشهوری را غیر ممکن میکند و نباید در دام آنها افتاده و زنجیره مبارزات خلق آذربایجان را تکه تکه کنیم که در آن صورت هر بخش از تاریخ ما، مانند واقعهای بیریشه خواهد بوده و در برابر تندبادها نابود میشود.
تاریخ نگاری ایرانی بیشترین تلاش خود را صرف مصادره ستارخان میکند تا بلکه او را در برابر پیشهوری قرار داده و یکی را خادم و دیگری را خائن قلمداد کند و دوستانی نیز در این تله افتاده و جنگ خادم و خائن به راه میاندازند. در حالیکه این دو شخصیت و این دو قیام در تداوم یکدیگر بودند و شاید محکمترین دلیل و جذابترین بخش ماجرا حضور حداکثری خانواده ستارخان در قیام ۱۳۲۴ میباشد.
ستارخان سه برادر به نامهای اسماعیل، غفار و عظیم داشت. همان ابتدا، اسماعیل به گروه قاچاق نبی ملحق شد و بعدها با توصیه دولت روسیه توسط نیروهای محلی دستگیر و اعدام شد. سرنوشت غفار نیز به چوبه اعدام منتج شد و بعد از شکست مشروطه و اشغال آذربایجان توسط روسیه، غفار در عاشورای خونین آذربایجان و به همراه ثقهالاسلام و پسران علی موسیو اعدام شد و تنها عظیم خان تا دوره پیشهوری زنده ماند تا با خدمت به دولت خودمختار آذربایجان، ستارخان را به پیشهوری گره بزند. او با آنکه بیش از هشتاد سال داشت، به میدان آمد و عضو فرقه دموکرات شد. کنگره خلق آذربایجان بدستان او افتتاح شد و او ریاست آن کنگره و سخنرانی روز اول را نیز برعهده گرفت تا دوستداران ستارخان با دیدن او گرد پیشهوری حلقه زنند.
ستارخان سه فرزند با نامهای سلطان خانیم، معصومه خانیم و یدالله خان داشت که هر سه در حکومت خودمختار آذربایجان مشارکت کردند. مجلس ملی آذربایجان توسط معصومه افتتاح شد و او مقابل درب مجلس به تک تک نمایندگان حاضر خیر مقدم گفته و انتخابشان به عنوان نماینده مردم را تبریک گفت. معصومه همچنین ریاست کنگره زنان آذربایجان با حضور ششصد زن فعال فرقه دموکرات آذربایجان را نیز برعهده گرفت.
یدالله خان در آن روزگار مردی ۴۱ ساله و با کوله باری از علم و تجربه بود که تحصیلات خود را در فرانسه تمام کرده بود. او در فرانسه ابتدا پزشکی خواند و با دکتر نخجوانی هم اتاق بود. ولی شجاعت و علاقه او به فنون نظامی باعث شد تا در ادامه به دانشکده افسری رفته و در بازگشت به ایران وارد ارتش شود. او سروان ارتش بود که به فرقه دموکرات آذربایجان ملحق و آموزش فداییان فرقه را برعهده گرفت تا یاد ستارخان در خاطرهها زنده شود.
بعد از شکست فرقه، دادگاه نظامی شاهنشاهی یدالله خان را دستگیر و به اعدام محکوم کرد و او را برای اجرای حکم به تهران برده و نزدیک چهار سال تحت شکنجه نگهداشتند. دختران ستارخان سراغ دوست قدیمی خود یعنی دختر باقرخان رفتند که حالا همسر تیمسار هاشمی بود و خود تیمسار زمانی از دوستان یدالله خان بود. بخت هم یار شد و رزمآرا نخست وزیر شد که از دوستان تیمسار هاشمی بود. رزمآرا وساطت یدالله خان را پیش شاه کرد و بازاریان و مردم تبریز به حمایت از خان تلگرافهای فراوانی به تهران مخابره کردند و رزمآرا به شاه گفت که اگر پسر ستارخان را اعدام کنند، همه تبریز به شورش در خواهد آمد و شاه از دستور اعدام یدالله خان عقب نشینی کرد.
این تمام ماجرا نبود و خانم نگار عذاری (همسر یدالله خان) در گفتگو با حسن علیزاد پروین میگوید که با وجود آزادی، یدالله خان تا پایان عمر تحت نظر نگهداشته شد. هنگام آزادی و بازگشت یدالله خان، عظیم خان به پیشواز او رفت و مراسم استقبالی برگزار کرد. عظیم خان چند ماه بعد درگذشت که علایمی مانند خفگی در او نمایان بود و برخیها علت آن را آسم شدید گفتهاند. حکومت پهلوی همواره از دیدار بزرگان آذربایجان با یدالله خان واهمه داشت و حتی زمانی که او میخواست به قرهداغ برگشته و آنجا زراعت کند، حکومت از ترس اینکه وی در آنجا فعالیت سیاسی کرده و برای خود لشگری جمع کند، چنین اجازهای به او نداد.
یدالله خان سال ۵۷ در بیمارستانی در لندن درگذشت و او را طبق وصیت، در قبرستان امامیه تبریز دفن کردند. گرامی باد یاد و نام او و همه مجاهدان مشروطه، نهضت خیابانی و حکومت پیشهوری در این سالروز صدور فرمان مشروطیت.
