1.شما بعنوان فعال سیاسی در مجموعهای از پروژههای همکاری جریانات سیاسی مخالف تبعیض اتنیکی و فرهنگی در ایران، شرکت داشتهاید که "کنگره ملل ایران فدرال" نمونه بارز آنهاست. بجز دورانی که شما شخصا در ایران فعالیتها سهیم بودهاید، از تاریخچه این روابط نیز آگاهی کافی دارید. ابتدائا به نقش خود در این همکاریها و میزان اشراف خود بر روندهای مشابه، اشاره بکنید.
من به عنوان عضو حزب دمکرات در این سازمان فعال هستم، اصل پروژه بر اساس اتحاد ملتهای ایران بنیاد شده است، تا باهمدیگر بتوانند هم از شکلگیری دیکتاتوری در مرکز جلوگیری کنند و هم ساختار حکومتی و قانونی را بصورتی تغییر بدهند که تبعیضهای موجود رفع شود. واقعیت این است که چون نگاه حکومت و اپوزیسیون به حقوق ملتهای غیرفارس یک نگاه امنیتی است، این نگاه امنیتی خود یکی از دلایل شکلگیری دیکتاتوریت در مرکز است بر همین اساس مهم حقوق ملتهای غیرفارس در یک ساختار دمکراتیک محقق میشود و هم تغییر حکومت و قانون بر اساس احقاق حقوق ملتهای غیرفارس مسبب ایجاد دمکراسی در ایران و پایداری این دمکراسی خواهد شد.
2.هدف غائی این همکاریها در جنبه سلبی امر، چه بوده است؟ این نیروهای برای مبارزه با چه چیزهایی در ایران امروز اراده مشترک داشتند و دارند؟
ببیند همکاری صرفا سلبی نیست، یا بهترە بگم همکاری از دید من اصلا سلبی نیست، ما ملتهای که در کنگره جمع شدیم به ایران کثیرالملله معتقدیم، به این مسئله معتقدیم که باید این ملتهای از حقوق برابر و یکسان برخوردار باشند، به این معتقدیم که باید تبعیض کنونی براساس سازوکار حکومتی و قانونی رفع شود، خوب این مسائل هیچ کدام سلبی نیست، به این هم اعتقاد داریم اگر حقوق ملتهای جغرافیای ایران براساس سازوکار قانونی برابر و یکسان باشد و در یک سیستم حکومترانی اجرا شود، مردم ایران میتوانند یک حکومت دمکراتیک که براساس حق حاکمیت مردم و قرارداد اجتماعی روسو کار میکند، داشته باشند، بیاد داشته باشید در ١٠٠ سال گذشته ملت فارس از حقوق ویژه برخوردار بودند، اما هرگز از حکومتی که بتواند در زمینه اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و توسعهآی حقوق اكثریت آنها را تامین کند، برخوردار نبودند، بلکه از حکومتی برخوردار بودند که براساس ایدلوژی ناسیونالیزم ایرانی حالا از نوع شیعه یا نیمه شیعهاش با مردم رفتار کرده است و حکومتی که فساد را برای ترویج ایدلوژی خود بکار گرفته است و دمکراسی ، توسعه، حقوق فردی و حتی اقتصاد را در برابر امنیت قرار داده و همیشه این حکومت در پی دوگانه سازی بود اقتصاد یا امنیت، توسعه یا امنیت اصولا دلیل اینکه حکومت ایرانی در ١٠٠ سال گذشته با مقوله تامین امنیت روبرو بوده تهدید خارجی نبوده ، بلکه نگاه حاکمان به مردمان غیرفارس بوده است که مقوله امنیت را به ابربحران حکومت تهران تبدیل کرده است، در صورتی که حقوق ملتهای غیرفارس از نگاه امنیتی خارج شود و در چارچوبی حقوقی قرار بگیرد، ملت فارس شاید ویژهخواری را از دست بدهند، اما به حکومتی دمکراتیک که مسئول تامین حقوق مردم ایران است، دست مییابند و از شر حکومتی فاسد، دیکتاتور، ناکارآمد و سرکوبگر نجات پیدا میکنند، پس اگر منطقی به مسائل نگاه کنیم در ١٠٠ سال گذشته اقلیتی یک یا دو درصدی از ملت فارس ویژخوار بوده و اكثریت این ملت نە بە دلایل قانونی ، بلکه بە دلایل فساد، ناکارآمدی و غیردمکراتیک از حکومت خود ضررمند بودند، حالا من و شما غیرفارس قانونا حقوقمان پایمال شده، آنها از لحاظ قانونی از حقوقی برخوردارند، اما در عمل اكثریت آنها حقوقشان به دلیل فساد و ناکارآمدی محقق نشده است.
3.این نیروها برای یک ایران دمکراتیک فرضی در فردای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، چه طرحهای مشترکی دارند؟
اگر بخواهم بیشتر توضیح بدهم باید بگویم وقتی ما همدیگر را به رسمیت بشناسیم و برای حقوق هم دیگر احترام قائل باشیم مسلما راه حل مشکلات را پیدا میکنیم، شما در همین حال کشورهای مانند هند، بریتانیا، بلژیک، کانادا و حتی آلمان را دارید که مشکلاتی شبیه وضعیت کنونی ایران را داشتند، اما با تدابیری آن را حل کردەاند، ما میتوانیم از تجربه کشورهای دیگر استفاده کنیم و همچنین ما سرمایه انسانی فراوانی داریم که این سرمایه انسانی میتواند راهکارهای مناسبی را برای مشکلات کنونی بیابد، پس فلسفه وجودی ائتلافهای مانند کنگره ملیتهای ایران فدرال احترام به حقوق دیگران و تلاش برای پیداکردن راهکارهای مناسب که در آن همه برنده باشند، هست.
4.آیا شکاف عمده یا تفاوت مهمی از نظر طرحهای اثباتی برای رفع تبعیض اتنیکی در ایران فردا، در میان نیروهای سیاسی نامبرده وجود دارد؟
نه شکاف، اما تنوع وجود دارد و این امری عادی است.
5.نگاه نیروهای سیاسی و فعالین سیاسی متعلق به فرهنگ حاکم در ایران و نیروهای مرکزگرا به این قبیل فعالیتها چه بوده است؟ آیا مواردی از همدلی آنان یا شرکت آنان در این مبارزات واقع شده است؟
نگاه آنها به این چنین فعالیتهای نگاه امنیتی بوده است، واقعیت این است که هم حکومت و هم اپوزیسیون مرکزگرا دنبال این هستند که سیستم فارسسالار کنونی را حفظ کنند، چه بسا کسانی در اپوزیسیون هستند که برای حفظ سیستم موجود جمهوری اسلامی را ترجیح میدهند، این حرف را بارها صادق زیباکلام ، استاد سابق دانشگاه تهران گفته است، اما بین ایدەآل و واقعیت فاصله فراوانی هست، بر همین اساس اگر به سوال شما جواب بدهم باید بگویم ما ملتهای غیرفارس در بین ملت فارس دوستان بسیار محدودی داریم که شاید تعداد آنها به انگشتان دو دست نرسد، بر همین اساس هم نگاه جریانات مرکزگرا به فعالیتهای ما بیشتر امنیتی است و بر همین نگاه هم با فعالیتهای ما برخورد میکنند، سانسور که در رسانههای فارسی علیه ما غیرفارسها وجود دارد شاهدی بر این گفته من است.
6.مهمترین موانع بسط همکاری احزاب و سازمانهای مخالف تبعیض اتنیکی و فرهنگی چه بوده است؟
عدم تجربه کارگروهی و عدم رواداری
7.نگاه متخصصین و سیاسیون کشورهای دیگر به این قبیل فعالیتهای متحدانه نیروهای متعلق به اقلیتهای تحت تبعیض در ایران چه بوده است؟
من اطلاع خاصی در این زمینه ندارم ، اما ما ملتهای غیرفارس در زمینه تبلیغ راهکارهای خودمان برای ایران آینده چه در سطح ایران و چه در سطح خارج از ایران بسیار ناموفق بودەایم و این عاملی اساسی است که دوستانی در خارج از ایران نداشته باشیم.
8.وجود سایه سوءظنها و بیاعتمادیها در روابط نیروهای سیاسی و اجتماعی جوامع محروم از دمکراسی خاص ایران نیست. بیاعتمادیها و سوءظنهایی که مانع نزدیکی بیشتر نیروهای سیاسی مخالف مرکزگرایی و یکسان سازی فرهنگی در ایران کدامها هستند؟ چه راههایی برای غلبه بر این بیاعتمادیها و تشکیل یک جبهه مؤثر از این نیروها در مقابل رژیم جمهوری اسلامی ایران میبینید؟
ببینید راهکار ساده است، بجای رابطه دنبال ضابطه باشیم، طرحهای جامع مشترک تهیه کنیم و با همدیگر هم به آنها پایبند باشیم هم آن را اجرا کنیم و ما ملتهای غیرفارس بصورت روزانه هزینه میدهیم بر همین اساس زمان برای ما نقش یک تهدید را دارد، تهدیدی که میتواند کلیه سرمایه فکری، فرهنگی و سیاسی ما را نابود کند. پس با درنظر گرفتن زمان با همدیگر به استخر بیاعتمادی بپریم ، بهتر است به دلیل بیاعتمادی از هم فاصله بگیریم!
9.سوءظن و بیاعتمادی مابین نیروهای مرکزگرا (با تبدیل شعار "تمامیت ارضی" به پرچمی ایدئولوژیک) و نیروهای مخالف مرکزگرایی (با شعار فدرالیسم) یک شکاف عمده در میدان سیاسی مربوط به سرنوشت ایران است. (اگر با این گزاره موافق نیستید آنرا اصلاح کنید.) اگر با این گزاره موافقید، توضیح دهید که طرفین این شکاف عمده برای غلبه بر این سوءظن و بیاعتمادی چه گامهای را باید بردارند؟
ببیند، نقش اصلی در رفع سوء ظن در بین مرکزگراهای و احزابی که بر حقوق ملی ملت خود پافشاری میکنند، بر عهده مرکزگراها است آنها دانسته یا نادانسته از سیستمی دفاع میکند که در آن سیستم من غیرفارس تهدید امنیتی محسوب میشوم، فرق نمیکند چه خواسته دارم حتی اگر خواستهام دو ساعت تدریس زبان مادری در دبیرستان باشد، من یک تهدید امنیتی هستم! نگاه امنیتی که امر ذهنی است، من نمیتوانم این امر ذهنی را در ذهن ملت بالادست یا فارس تغییر دهم ، بلکه خود آنها باید این تغییر را انجام بدهند، که تاحال انجام ندادند.
10.اگر حذف دیوار بیاعتمادی از میان نیروهای طرفدار و مخالف مرکزگرایی را ممکن میدانید، بنظر شما در صورت همکاری این نیروها برای عبور از رژیم اسلامی امروزی و ساختن فردایی بهتر، چه پتانسیلهایی آزاد خواهند شد؟
در افق کوتاه مدت چون بخشی ازنیروهای مرکزگرا هویت خود را در دیگری تعریف کردند ملتهای غیرفارس ایران تعریف میکنند، من بر این باور نیستم که این دیوار بیاعتمادی فروبریزد، مسلما فروریختن این دیوار مرگ جمهوری اسلامی را بسیار نزدیکتر خواهد کرد، اما در حال هیچ نشانهای از آن دیده نمیشود که مرکزگراها آماده باشند این دیوار را فروبریزند!