Tribun Logo

تصورِ ثباتِ جامعه، طیف‌های مختلفِ مرکزگرایی را، از اصلاح‌طلبان و محافظه‌کارانِ دولتی گرفته تا روشنفکرانِ سکولار و ناسیونالیست‌های تبارگرا، در یک چیز هم‌داستان می‌کند: هر آنچه موقعیتِ ذاتیِ مرکز را به چالش کشد ریشه در قابلیتِ قابل ندارد، بلکه عاملی است خارجی. یعنی هر تغییری به دست هر غیریتی به توطئه‌ای متصل است. این رویکرد یکی از خاستگاه‌های اتهامِ "تجزیه‌طلبی" است.

ممكن‌ است‌ نتيجه‌ بگيرند كه‌ توطئه‌ پديده‌ای‌ است‌ توهمی و يا دستِ كم‌ بی‌اهميت‌. به‌ هيچوجه‌ چنين‌ نيست‌. دسيسه‌ و توطئه‌ يكي‌ از پديده‌های‌ مهم‌ و جاری‌ در جامعه‌ است‌. توطئه‌ها وجود دارند و كشف‌ و شناختشان‌ به‌ منظور مبارزه‌ با آنها بسيار مهم‌ و برای‌ موجوديتِ‌ كنونی و سرنوشتِ‌ آيندهِ جوامع،‌ حياتی‌ است‌. ترديدی‌ نيست‌ كه‌ از سازمان‌های‌ جاسوسی‌ گرفته‌ تا گروه‌هاي‌ تروريستی‌، اغلب‌ در نوعی‌ توطئه‌ شريكند و يا برنامه‌ها و اقداماتِ‌ نهان‌ و آشكارشان‌ كمابيش‌ توطئه‌آميزند. می‌توان‌ گفت‌ كه‌ بسياری‌ از «شهريارانِ‌» دنيای‌ ما بيش‌ از «شهريارِ» ماكياولی نهانكار، رياپيشه‌ و دغل بازند.

توطئه مسئله‌ای وهمی نیست، از واقعیاتِ جاریِ زندگیِ روزمره است. لیکن این امر به معنای آن نیست که روندهای اجتماعی، تحولات سیاسی و دستاوردهای فکری، همه محصولِ توطئه هستند. توطئه‌بینی نگاهِ بیمارگونه‌ای است که به جای تحلیلِ منطقیِ امور، تمامِ رویدادهایِ نامطلوب را به نیروهای اهریمنی نسبت می‌دهد، مسئله این است. توطئه‌اندیشی دو نقصانِ ذاتی دارد: اولا ارزش‌داورانه است، حال آنکه مفاهیمِ موردِ نظر در تئوری توطئه، در علمِ سیاست نام‌های خنثایی چون رقابت، استراتژی‌های تأمین منافع ملی و غیره دارند. دوم اینکه توطئه‌اندیشان برایِ‌ تبيينِ‌ هر پديدهِ نامطلوبشان،‌ افراد يا گروه‌هايی‌ را تصور می‌کنند که به‌ وقوع‌ِ آن‌ علاقه‌ دارند و به‌ دليلِ‌ سود بردن‌ از آن،‌ توطئه‌ چيده‌اند. توطئه‌اندیشان معمولا در هیأت‌ راویِ‌ دانایِ‌ كّلِ‌ِ داستان‌ها ظاهر می‌شوند. اين‌ راوی‌ از همه یِ‌ نيّات‌ و انگيزه‌هایِ‌ نهانیِ قهرمانان‌ خبر می‌دهد و دسيسه‌هايی‌ را كه‌ ضدقهرمانان‌ بر سرِ راهِ‌ آنان‌ چيده‌اند، افشا می‌كند. وی‌ به‌ دليلِ‌ دركِ‌ شهودی‌ و ماقبل‌ تجربی‌ای‌ كه‌ از سيرِ حوادث‌ دارد، در ايفایِ‌ اين‌ وظيفه‌ با دشواری‌ مواجه‌ نمی‌شود و به‌ صورتِ‌ دلخواه،‌ هر آنچه‌ را كه‌ نپسنديد نامِ توطئه‌ می‌نهد. نظريه ی‌ توطئه‌ با ايجادِ حسِ دانایِ‌ كّل‌ بر گستره ی وسيعی‌ از كندوكاوهایِ تاريخي‌، روابط‌ِ اجتماعی‌ و كنش‌هایِ‌ سياسی‌ سيطره‌ دارد. البته چنين‌ سيطره‌ای‌ به‌ جایِ‌ آنكه‌ مايه ی قوت‌ باشد، نقطه‌ ضعفِ‌ اصلی‌ به‌ شمار می‌آيد. زيرا اين‌ نظريه‌ نه‌ از تنگیِ‌ دايره ی‌ شمول‌ بلكه‌ از عموميتِ‌ غيرعادیِ‌ خود رنج‌ می‌برد. زیرا گفتن‌ اينكه‌ «هر چيزِ نامطلوب‌ محصولِ‌ توطئه‌ است‌» می‌تواند به‌ اين‌ نتيجه‌ بينجامد كه‌ «هيچ‌ چيز نتيجه‌ی‌ توطئه‌ نيست‌.» زيرا اگر دسته‌ای‌ از انسان‌ها مجاز باشند كه‌ قضيه‌ ی نخست‌ را به‌ نحوِ مقدم‌ بر تجربه‌ صورت‌بندی‌ كنند، مانعی‌ نخواهد داشت‌ كه‌ انسان‌های‌ ديگر، درستیِ‌ قضيّه ی‌ دوّم‌ را مفروض‌ گيرند.

در اينجا دو گروه‌ در برابر هم‌ صف‌ می‌آرايند: توطئه‌گران‌ در يك‌ سو و توطئه‌نگران‌ در سویِ‌ ديگر. توطئه‌گر به‌ نيروی‌ استعدادِ خيره‌كننده‌ و تحت‌ تأثير علايق‌ و منافعش‌ نقشه‌ می‌كشد و توطئه‌نگر با اين‌ پيش‌فرض‌ كه‌ هيچ‌ بدی‌ و شری‌ بدون‌ طرح‌ توطئه‌آميز روی‌ نمی‌دهد آن‌ گروه‌ها و منافع‌ را شناسايی‌ می‌كند. غافل‌ از اينكه‌ اگر عموميتِ مطلقِ اين‌ نظريه‌ را بپذيريم‌ ناگزير خودِ توطئه‌انگاری‌ را نيز محصولِ‌ توطئه‌ خواهيم‌ انگاشت‌. توطئه‌انگاران‌ با هيجان‌ و ناشكيباییِ وصف‌ناپذير می‌كوشند پديده‌هایِ زشتی‌ چون‌ آشوب‌، فقر، قحطی و جنگ‌ را به توطئه‌ نسبت‌ دهند، غافل‌ از اينكه‌ بر اساسِ‌ منطق‌ خود آنها ممكن‌ است‌ همين‌ اقدامِ هيجان‌آلود، توطئه‌آميز تلقی‌ شود. در اينجاست‌ كه‌ نظريه مذكور به‌ يك‌ پارادوكسِ خودستيز تبديل‌ می‌شود.

در آنچه به تجزیه‌هراسی مربوط است توطئه‌اندیشی سابقه‌ی یکصدساله دارد. در همین مقطعِ زمانی هرگونه انعطاف در برابر چالش‌ها علیه دولت-ملتِ یک‌زبانه، به منزله‌ی کمک به فروپاشیِ وحدتِ ملی و تمامیتِ ارضی، تلقی شده است. شکی نیست که جریانِ گریز از مرکز، آن اندازه نیرومند است که مایه‌ی سوءظن و نگرانیِ مرکزگرایان شود اما چنانکه گفتیم مرکزگریزی بیشِ از هرچیز معلولِ قابلیتِ داخلی است تا توطئه‌ی فاعلِ خارجی. این فاعل‌گراییِ افراطی، اساسِ توطئه‌اندیشیِ مرکزگرایان را تشکیل می‌دهد. هر گاه‌ فاعليتِ فاعل‌ به‌ تنهايی مبنایِ‌ تبيينِ‌ رويدادها واقع‌ شود، واقعيت‌ از دسترس خارج می‌شود و رئال پولیتیک جایِ خود را به رمانتسیمِ تبارگرا می دهد.

سخن‌ در اين‌ نيست‌ كه‌ فاعل‌هایِ‌ بيرونی‌ نمی‌توانند تمدنی‌ را نابود كنند و يا دولتی‌ را براندازند، بلكه‌ سخن‌ در سهمِ‌ قابليتِ قابل‌، يعنی سهمِ‌ پذيرنده ی‌ شكست، در اين‌ زوال‌ و نابودی‌ است‌. در حمله‌ی‌ عرب‌ها‌ به‌ امپراتوری ساسانی‌، در حمله‌ی مغولان‌ به‌ سرزمين‌های‌ خلافت‌ شرقی و در حمله ی مسيحيان‌ِ اروپا به‌ اندلس‌، مهاجمان‌ پيروز شدند. با اين‌ همه‌، تنها علتِ‌ آن‌ پيروزی‌ها، دلاوریِ‌ بی‌نظير و اراده ی‌ آهنين‌ و بسیاریِ مهاجمان‌ نبود، شكست‌‌ها علت‌هایِ‌ ديگری‌ نيز داشتند‌. اگر ساسانیان مقارنِ ظهورِ اسلام‌ گرفتارِ اختلافات‌ و فروپاشی‌ داخلی‌ نبودند، مسلمانان‌ نمی‌توانستند به‌ آن‌ آسانی،‌ مدائن‌ را بگشايند. اگر بوميانِ‌ اندلس از نهادهایِ‌ دينی‌ و دنيوی،‌ آزرده‌ خاطر نبودند، طارقِ بن‌ زياد با آن‌ سپاهِ‌ اندك‌ به‌ زحمت‌ می‌توانست‌ شبه‌ جزيره ی‌ ايبری‌ را تا رشته‌ كوههایِ‌ پيرنه‌ به‌ تصرف‌ درآورد و اگر حكومتِ‌ مسلمانان‌ اندلس‌ از اوج‌ِ دورانِ‌ عبدالرحمنِ‌ سوم به‌ سراشيبیِ واپسين‌ روزهایِ‌ 1492 ميلادی‌ نرسيده‌ بود، فرديناند پادشاهِ‌ كاستيل‌ نمی‌توانست‌ آخرين‌ بقايایِ‌ آن‌ حكومت‌ را تارومار كند. همچنين‌ آغازِ انحطاط‌ امپراتوریِ عثمانی،‌ روزی‌ نبود كه‌ غرشِ‌ توپ‌هایِ‌ آنها در پشت‌ِ دروازه‌هایِ‌ وين‌ خاموش‌ شد، بلكه‌ انحطاط‌ِ امپراتوری، سبب‌ خاموشیِ‌ آن‌ غرش‌ها بود. زيرا آن‌ خاموشی نشان‌ می‌داد حكومتی‌ كه‌ از سال‌ 1453م‌. با فتحِ‌ درخشانِ‌ قسطنطنيه‌ در صحنه ی جغرافيای‌ سياسی‌ ظاهر شده‌ و در برهه‌هايی‌ يكی‌ از چند امپراتوری‌هایِ‌ بزرگِ‌ جهان‌ به‌ شمار می‌آمده‌، به‌ افولِ‌ كامل‌ گراييده‌ است‌.

آویختن به توطئه‌اندیشی، محملی فراهم می‌کند تا اینان یا مشکلاتِ مربوط به کثیرالمله‌گیِ کشور را انکار ‌کنند و یا با وجودِ اعتراف به آن، همچنان مدافعِ وضعِ موجود باشند. چنان که گفتیم بسیاری از تجزیه‌هراسان با چشم‌پوشی از قابلیتِ قابل، هر غیریت و هر خواسته‌ای مبتنی بر کثرت‌گرایی را به توطئه منسوب می‌کنند تا سرکوب را مشروعیت بخشند. چنین انتسابی، تنها زمینه‌ی سرکوبِ غیریت را فراهم نمی‌کند بلکه از طریقِ بازتولیدِ سرسام‌آورِ فکرِ توطئه، خودِ اتهام‌زننده را نیز دچار پارانویا می‌کند.

غیریت‌ها محصولِ توطئه نیستند، بازتابی هستند از سانترالیسمی که ناهنجاری‌هایش را به نیروهایِ گریز از مرکز، فرافکنی می‌کند. نیروهایی که خود به میزانِ زیادی، محصولِ همین سانترالیسم هستند.

لینک بخش اول