نوشتن این بحث بلند و طولانی را در بحبوجه یک جنبش اجتماعی سراسری و از ۲۸ مهر ۱۴۰۱ آغاز کردهام و در ۱۱ آذر به پایان رساندهام. الان که این نوشته را برای بازنشر کامل آن ویرایش میکنم ،۱۷ آذر ۱۴۰۱ است و جنبش همچنان ادامه دارد. نوشتن در بحبوحه یک جنبش همراه با پیگیری اخبار هر روزهی آن و نیز همراه با مطالعه دیگر خیزشهای اجتماعی و جنبشهای اجتماعی در دهههای اخیر در ایران، به من این امکان را داده است که به زمینه اجتماعی بروز آنها بیشتر توجّه کنم. کوشیدم تا جایی که ممکن است در عین مفهومسازی لازم برای تبیین و توضیح این پدیده، مفاهیمی قابل فهم برای مخاطب عام را به کار بگیرم و تا جایی که ممکن است دقیق سخن بگویم و از کلیگویی پرهیز کنم. امیدوارم این نوشته مورد توجّه مخاطبان ارجمند قرار گیرد. انتشار عمومی آن به من فرصت دریافت نقدهای صاحب نظران ارجمند و آموختن بیشتر را میدهد .
تعریف خیزش اجتماعی
خیزش اجتماعی چیست؟ برای پاسخ به چنین پرسشی میبایست مفهوم خیزش اجتماعی را تعریف کنیم و مشخصّههای آن را بشناسیم. مراد من از خیزش اجتماعی هر نوع حرکت جمعی است که منتهی به بروز شکلی از نارضایتی در محیط اجتماعی میشود و در آن افراد ناراضی متعددّی شرکت میکنند. اما نارضایتی چیست؟ نارضایتی محصول سه چیز است:
۱. عدم پاسخگویی به نیازهای فردی و فرافردی
۲. یجاد اَشَکالی از خسارت مادی و غیرمادی
۳. عدم برآوردن توقّعات و چشمداشتها
عدم پاسخگویی به نیازهای فردی و ایجاد خسارت برای فرد و عدم برآوردن چشمداشتهای فردی، نارضایتی فردی پدید میآورد و عدم پاسخگویی به نیازهای فرافردی (مثلاً نیازهای گروه و سازمان و محلّه و غیره) و ایجاد خسارت در سطح فرافردی و عدم برآوردن چشمداشتهای یک جمع یا گروه اجتماعی، نارضایتی جمعی پدید میآورد. در این معنا، نارضایتی یعنی ناخشنودی از سه وضع پیش گفته.
خیزشهای اجتماعی ممکن است شکل مسالمت آمیز داشته باشند یا وجهی مخرب و حتی غارتگرانه پیدا بکنند و بدل به شورش اجتماعی بشوند. یک خیزش اجتماعی ممکن است بدل به جنبش اجتماعی بشود و مدتّ مدیدی حیات داشته باشد و حتی بدل به یک انقلاب اجتماعی بشود یا عمر بسیار کوتاهی داشته باشد. بنابراین، خیزش اجتماعی عنوان عامی است که انواعی از کنش جمعی را در بر میگیرد. دامنه و برد خیزشهای اجتماعی میتواند محدود یا بسیار وسیع باشد. مثلاً یک خیزش اجتماعی میتواند در میان کارخانهای که هزار عضو دارد، علیه کارفرما رخ بدهد و از قلمروی همان کارخانه هم فراتر نرود و ممکن است کل کشور را درگیر سازد.
با این حال، خیزشهای اجتماعی پدیدههایی خودانگیختهاند. افراد برای خیزش برنامهریزی نمیکنند بلکه در آن درگیر میشوند. بنابراین، میتوان گفت که تظاهرات اعتراضی برنامهریزی شده با خیزش اجتماعی فرق دارد .خیزشها هم به صورت تظاهرات بروز مییابند اما هر تظاهرات اعتراضیای خیزش اجتماعی نیست. مثلاً به تحصنّ برنامهریزی شده یک گروه اجتماعی کوچک یا بزرگ نمیتوان خیزش اجتماعی گفت. وقتی خیزشهای اجتماعی تا مدتّی دوام پیدا کنند، بدل به جنبش اجتماعی میشوند و برنامهریزی و شکلی از اَشکال رهبری و مدیریت حرکت نیز در آن پدید میآید.
بنابراین، میتوان تعریف خیزش اجتماعی را چنین خلاصه کرد: کنشهای جمعی خودانگیختهای که ناشی از نارضایتی اجتماعیاند و در آن نارضایتی گروهی از افراد به نحو جمعی امکان بروز مییابد.
انواع نارضایتی
پیش از این خیزش اجتماعی را بر حسب متغیرّ نارضایتی اجتماعی تعریف کردم. مفهوم متغیّر حاکی از آن است که یک پدیده میتواند شدّت و ضعف داشته باشد. نارضایتی اجتماعی میتواند کم یا بسیار زیاد و انفجاری باشد. اما قبل از اینکه از مفهوم انباشت نارضایتی سخن بگویم، نخست لازم است از انواع نارضایتی بحث کنم. نارضایتی انواع و اقسامی دارد و برای یک نظام اجتماعی نظیر یک کارخانه یا یک حزب سیاسی یا یک باشگاه فوتبال یا یک رژیم سیاسی، همه نارضایتیها به یک اندازه تهدید کننده نیستند و به یک اندازه نیز مستعد ایجاد تغییر و تحول نیستند.
در تعریف نارضایتی گفتم که نارضایتی حاکی از ناخشنودی است. نکته مهم این است که در ناخشنودی، خواست تغییر نهفته است. به محض اینکه ما از چیزی ناخشنود میشویم، این معنا در ما زاده می شود که کاش وضع اینگونه نبود و امر ناخشنود کننده تغییر مییافت. بنابراین، در تجربه روانشناختی ناخشنودی، خواست تغییر نهفته است. این نکته بسیار مهمی در تعریف نارضایتی است.
اما ما از چه چیزهایی ناخشنود میشویم؟ برای پاسخگویی به این پرسش لزوم بحث از انواع نارضایتی مطرح میشود. نارضایتی میتواند فردی و از نوع شخصی باشد: نارضایتی فردی/شخصی. نارضایتی فردی شخصی حاکی از ناخشنودیای است که به نحو اختصاصی مربوط به خود شخص است و ربطی به جهان اجتماعی ندارد. مثلاً اگر کسی از چهره خود ناراضی باشد چون آن را زیبا نمیداند، این الزاماً هیچ ربط مستقیمی به جهان اجتماعیای که او در آن زیست میکند، ندارد. به این نوع نارضایتی نارضایتی فردی شخصی میگویم. این نارضایتی بطور مستقیم ریشه در جهان اجتماعی ندارد؛ اگرچه باز هم به نحو غیرمستقیم به جهان اجتماعی مربوط است زیرا این جهان اجتماعی است که درکی از زیبایی را در ما پدید آورده است. اما اگر همین نارضایتی از چهره خود، ناشی از نگاه ملامت بار یا تحقیرآمیز و توهین آمیز مردم محلّه باشد، آنگاه این یک نارضایتی فردی اجتماعی است؛ زیرا به طور مستقیم ریشه در حیات اجتماعی و جهان اجتماعی دارد.
نارضایتی اجتماعی را هم به دو نوع نارضایتی اجتماعی فردی و جمعی تقسیم کردم. مثال نارضایتی اجتماعی جمعی این است: مردمان یک محلّه در شهر فلان نیاز مبرم به احداث پل بر روی رودخانه جاری در محل را احساس میکنند و بارها این خواست را گزارش کردهاند، اما بدان پاسخ داده نشده است. در اینجا نه با یک نارضایتی اجتماعی فردی بلکه با یک نارضایتی اجتماعی جمعی مواجهایم. اگر مثلاً حادثهای رخ دهد و در آن کودکان دو خانواده به رودخانه بیافتند و یکی غرق شود و دیگری مجروح گردد، این ممکن است به یک خیزش اجتماعی علیه شهردار یا فرماندار منطقه بدل شود .فرض کنیم نفر اوّل بر اثر خشم زیاد اقدام به خرد کردن شیشه های فرمانداری بکند و غلیان احساسات سبب شود که دیگران نیز به او بپیوندند و یک خیزش اجتماعی کوچک مقیاس و محلّی پدیدار شود؛ مثل آنچه اخیراً در چابهار در اثر انتشار خبر تجاوز یک افسر نیروی انتظامی به یک دختر رخ داد.
پس درمییابیم که نارضایتی اجتماعی فردی در مقایسه با نارضایتی اجتماعی جمعی کمتر برای نظام اجتماعی تهدید کننده است و نیز کمتر مستعد ایجاد تغییر است. اما نارضایتی، چه فردی باشد چه جمعی، میتواند جزءنگر باشد یا کلنگر. نارضایتی اجتماعی جزءنگر آن نوع نارضایتی است که کنشگران فردی یا جمعی، تقصیر و قصور و کاستی و نارسایی را در عنصر یا جزئی از حیات اجتماعی میبینند و در ذهن خود فقط همان جز را مشکلدار میبینند و متهم و مقصر میسازند. مثلاً کارگر کارخانه از رفتار و طرز مدیریت مدیر بخش ناراضی است. اما گاهی هست که نارضایتی اجتماعی، کلنگر است. در این حالت، کنشگران فردی یا جمعی، یک امر اجتماعی کلی و فراگیر را مقصر میبینند و متّهم میسازند. مثلاً کارگر از کل سیستم و شرایط و قواعد کار در کارخانهاش ناراضی است. یا وقتی کسی میگوید: «این چه جامعهای است که من در آن زندگی میکنم» یا «این چه فرهنگی است که باید تحمل یا مراعاتش کنم»، نارضایتیاش کلنگر است. در این مورد کل جهان اجتماعی در ذهن او مشکلدار است و اسباب ناخشنودی است. روشن است که وقتی نارضایتی اجتماعی از نوع کل نگر باشد، بیشتر تهدید کننده وضع موجود است و بیشتر مستعد ایجاد تغییر است.
به همین ترتیب، نارضایتی اجتماعی میتواند معطوف به بخشی از نظام اجتماعی (مثلاً کارخانه، حزب، رژیم سیاسی یا حکومت) باشد یا معطوف به کل این نظام و اساس و سرشت آن باشد. اگر نارضایتی اجتماعی معطوف به کل نظام اجتماعی مورد نظر باشد، تهدید کنندهتر و چنانچه نیروی کافی داشته باشد، مستعد ایجاد تغییرات ریشهای یا رادیکال است.