Tribun Logo

Serrafiحجاب در لباس‌های سنتی آذربایجان کامل‌تر از لباس‌های امروزی جامعه ماست/ کجاست دانشگاه فولکلور در ایران؟/ لازمه‌های تبریزِ 2018 و اقداماتی که باید انجام شود.

علیرضا صرافی گفت : آموزه‌هایی که ما از خود جامعه و از پدر و مادر و نسل های پیشین می‌آموزیم درس‌های خاکی‌ای هستند که از مسیر کتاب و مدرسه و دانشگاه به ما نرسیده‌اند، بلکه محل ثبت و ضبط این دروس سینه پیشینیان است.

گروه فرهنگی آناج: فرهنگ هر منطقه، شناسنامه مردمان همان محل می‌باشد که تک تک افراد ناخودآگاه از نیاکان و پدران خود به ارث می‌برند. ایران نیز به لحاظ قدمت تاریخی دارای تنوع آداب و رسوم و عقاید گوناگونی است و به همین دلیل دارای فولکلوری غنی نیز می‌باشد. غنی بودن فرهنگ از هر جنبه در منطقه چند هزار ساله آذربایجان از دیرباز تا کنون به مراتب بیشترین توجهات را به خود اختصاص داده است. این توجهات چه در زمینه معرفی و آشنایی با مبانی و چه در پیشگیری از تحریفات امروزه در بخش های مختلف فولکلور آذربایجان، تلاش زیادی را می‌طلبد.



پایگاه خبری آناج، به منظور بررسی اهمیت فرهنگ بومی منطقه آذربایجان در ایران که اشتراکاتی نیز با فرهنگ تاریخی و مدنی و حتی دینی با آن سوی ارس دارد، گفت‌وگوی صمیمانه خود با «علیرضا صرافی، فولکلور شناس تبریزی» که خود متولی فرهنگ بومی منطقه زیبای آذربایجان می‌باشد و در این راه فعالیت‌های ارزشمندی به جای آورده است را، تقدیم مخاطبان گرامی می‌کند.



آناج : لطفا خودتان را معرفی کنید و در مورد فعالیت‌ها و بیوگرافی‌تان بفرمایید

صرافی : بنده اصالتا اهل تبریزم و در ارومیه به دنیا آمده‌ام. از دانشگاه صنعتی شریف در رشته مهندسی عمران فارغ‌التحصیل شده‌ام و در همین رشته ساختمان فعالیت دارم.

قبل از ورود به دانشگاه به ادبیات زبان مادری علاقمند بودم و کمابیش مطالعاتی داشتم، از زمان ورود به دانشگاه به فعالیت فرهنگیم را شروع کرده و به تدریج آنرا گسترش دادم که این دوران مصادف با اواخر زمان شاه بود. گروهی بنام گروه پروژه‌های فرهنگی تشکیل دادیم. در اواسط دهه پنجاه عاشیق‌ها را از آذربایجان، (تبریز و خوی) دعوت کردیم و بعد از این کار، یک موج بزرگی به راه افتاد و بیشتر دانشگاه‌ها از جمله دانشگاه‌های تهران و امیرکبیر و علم وصنعت این کار تکرار کردند و آنها نیز از عاشیق‌ها دعوت کردند. از آن زمان موسیقی عاشیقی در جامعه در سطح دانشگاهی مطرح شد. کلاس‌های فولکلور تشکیل دادیم و از اساتید فولکلور دعوت می‌کردیم و سخنرانی‌هایی در این زمینه ترتیب می‌دادیم که در آن اساتید بزرگی صحبت کردند. این موارد فعالیت‌های قبل از انقلاب بنده بود.

بعد از انقلاب نیز همچنان کارهای فرهنگی انجام می‌دادم. در نشریه وزین "وارلیق" فعال بودم و افتخار شاگردی دکتر نطقی و آقای دکتر فرزانه و دکتر هیئت را داشته‌ام و از راهنمایی‌های مشفقانه‌ و سخنان پرمغزشان بهره‌ها برده‌ام. مقاله‌هایم از سال 1359 در نشریه وارلیق چاپ شد. (آن زمان دانشجو بودم و هنوز فارغ‌التحصیل نشده بودم) بعدها نیز فعالیت‌های فرهنگیم علاوه بر "وارلیق" بانشریه‌های دیگر از جمله نشریه "آذری" که مرحوم آقای بهزاد بهزادی، مسئول آن بودند در جریان بود، قبل از انتشار آذری نیز ایشان یک کتاب ادواری بنام"ائل دیلی و ادبیاتی" داشتند که هر سه ماه یک بار چاپ می‌شد. من در هیئت تحریریه این مجموعه مسئولیت داشتم. بعد از مدتی مجوز نشریه‌ای بنام دیلماج بنام من صادر شد که در طول سه سال و در 36 شماره نشر شد و بعد از در مهر 1386 بنا به دلایلی که جزئیات آنرا هم نگفتند، جلوی انتشار این نشریه گرفته شد.

سال بعد یعنی 1387 ثبت مقدماتی موسسه غیرانتفاعی "آذربایجان ائل بیلیمی" را شروع کردیم و همزمان یک بولتن داخلی تهیه کردیم. مجوز رسمی این موسسه در اردیبهشت سال 1388 صادر شد. یک دفتر برای این کار داریم و از آن زمان تا کنون 78 شماره نشریه اختصاصی در موضوعات فولکلور (یا ائل بیلیمی) و مردمشناسی و لغات محلی (یئرل سؤزلر) چاپ شده است.

همچنین تعدادی کتاب تخصصی در زمینه فولکلور نیز به چاپ رساندیم و تهیه و نشر یک سری کتاب‌های ادواری نیز باعنوان "ائلدن" در این همین زمینه شروع کرده‌ایم که اکنون شماره 3 آن نیز در آستانه چاپ است.

تا کنون به بیش از 10 کنگره فرهنگی در کشورهای خارجی دعوت شده‌ و در سوئد، آلمان، ترکیه و آذربایجان در همین زمینه فولکلور و مسائل فرهنگی سخنرانی‌هایی داشتم. از سال 1377 تا 1384 داوطلبانه در دانشگاه‌های مختلف ایران مثل دانشگاه تهران، امیرکبیر، علم و صنعت،خواجه نصیر‌الدین طوسی و تربیت‌ مدرس و... تدریس کرده‌ام. در دانشگاه آزاد تبریز همیک دوره پودمانی 4 واحدی پیش‌بینی شده بود که بنده و 3 تن از دیگر از اساتید زبان و ادبیات ترکی در این درس 4 واحدی را تدریس کردیم که دانشجویان به‌صورت یک درس اختیاری این واحد را گذراندند. البته در سطح ایران نیز بیش از 50 بار در دانشگاه مختلف تهران، تبریز و ارومیه و فرهنگ‌سراهای مختلف سخنرانی داشتم و مقاله‌هایم در تعداد زیادی از نشریات منتشر شده است.

کتابی در زمینه فولکلور هم نوشته‌ام که تا به امروز سه بار (البته دوبار اول آن به‌صورت جزوه درسی در دانشگاهها بوده) چاپ شده است.

آناج : اسم کتاب چیست؟

صرافی : اسم کتاب "فولکلور ترکان ایران" است. در این کتاب ضمن اینکه فولکلور را به صورت کلی معرفی کرده‌ و شاخه‌های آن را نیز توضیح داده‌ام، سعی داشته‌ام که مثالی‌های به‌کار رفته در آن را از فولکلور کل ترک‌زبانان ایران انتخاب کنم، اعم از فولکلور ترک‌زبان‌های آذربایجانی و خراسانی و قشقایی.

آناج : بفرمایید تعریف فولکلور چیست و چه چیزهایی را شامل می‌شود؟

صرافی: معنای لغوی فولکلور دانش مردم، فرهنگ مردم یا فرهنگ توده است. معادل ترکی فولکلور "ائل بیلیمی" یا "خلق بیلیمی" می‌باشد. چون کلمه خلق بار معنایی دیگری نیز دارد، لذا ما ترجیح دادیم از کلمه "ائل" استفاده کنیم.

معرفت و دانستنی‌های هر شخص یا جامعه را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد:

یکی آن آموزه‌هایی که به‌صورت آکادمیک در آموزشگاه‌ها و دانشگاه‌ها تدریس می‌شود و عموما یک سری علومی هستند که منشاء غربی دارند.

یکی هم آموزه‌هایی است که ما از خود جامعه و پدر و مادر و نسل‌های پیشین می‌آموزیم، این دسته اخیر عموما در مقوله دانش مردم یا فولکلور جای می‌گیرد.

در یکی از اشعار ناظم حکمت بنام تورک کویلوسو، (کندلیسی‌) مصرع‌هایی وجود دارد که در آن روستایی را این چنین وصف می‌کند: "او توپراقدان اؤیرنیب... کیتاب‌سیز بیلن‌دیر!" یعنی او "از خاک آموخته، دانای بی‌کتابست". خود خاک خیلی چیزها به انسان یاد می‌دهد و چیزهایی که گاه از کتاب نمی‌توان آنها را آموخت.

این درس‌های خاکی، یا درسی که انسان‌ها از خاک و نیابوم خود می‌آموزد و از مسیر کتاب و مدرسه و دانشگاه به انسان نمی‌رسد، دانش مردم یا فولکلور شمرده می‌شوند. محل ثبت و ضبط این دروس سینه پیشینیان است، تجارب و آموخته‌های زندگی طی قرون متمادی در سینه مردم حک شده و سینه به سینه منتقل می‌شود. در کتاب‌های معمولی نمی‌توانید این موارد را پیدا کنید ولی وقتی کتاب سینه پدر و مادر خود را می‌گشایید چیزهای زیادی از آن یاد می‌گیرید. به همین دلیل در آذربایجان اصطلاحأ به برخی دانایان قوم "سینه دفتر" می‌گویند. این افراد دفتر بزرگی در سینه خویش دارند، یا به عبارت دیگر معلومات شفاهی بسیار بالایی دارند. آنها وارثین ادبیات شفاهی و علوم شفاهی مردمند.

آناج: می‌توانید چند مثال از این دانش مردم یا فولکلور بزنید؟

صرافی: مثلا طب سنتی یکی از همین علوم شفاهی‌ست، بیشتر ما کمابیش چیزهایی از آن می‌دانیم و اغلب نوعی معالجه قبل از مراجعه به پزشک وجود دارد که در بسیاری موارد هم جواب داده، ما این علم شفاهی طب سنتی را در مکتب و مدرسه نیاموخته‌ایم بلکه از مادران و پدران و بزرگترهای خود سینه به سینه شنیده‌ایم.

فولکلور مجموعه ادبیات و هنرها و آداب و رسوم و باورها و علوم سنتی و... را که منتسب به مردم است را در بر می‌گیرد. در کنار این‌ها که همگی بخشی از معنویات یا فرهنگ معنوی مردم را تشکیل می‌دهند، ما فرهنگ مادی هم داریم این فرهنگ نیز مشخصه‌هایی دارد که با تولیدات تکنولوژیک متفاوت است.

ببینید الان در این اتاقی که ما هستیم همه چیز مربوط به تکنولوژی غربی است و هیچ کدام از این وسائل، فرهنگ بومی را تداعی نمی‌کند. از میز و صندلی و میکروفون و دستگاه ضبط صوت حتی عینک و کت و شلوار بنده همه پیشاپیش در غرب ابداع و اختراع و متداول شده و بعدها وارد جامعه ما گردیده است.

اما در بخش‌های سنتی‌تر جامعه ما مثلا در روستاها و ایلات و شاغلین حرفه‌های سنتی و خانواده‌های سنتی شهری، برخی لباس‌ها و وسایل کار و....هم استفاده می‌شود که ادامه همان فرهنگ مادی بومی مردم ماست.

این وسایل و ابزارآلات که معمولا تولید دستی دارند اگر با نیازهای روز مطابقت نیابند و یا راحتی و راندمان مناسبی نداشته باشند، به تدریج از میدان زندگی خارج می‌شوند و می‌توان آنها را برای نمایش در موزه‌ها گذاشت. البته نه در موزه‌های آثار باستانی، بلکه در موزه‌های مردم‌شناسی. این موارد نیز کار دست مردم، کار خود مردم بومی است.

همانطور که ادبیات و هنرهای بومی، در امواج تهاجمات فرهنگی غرب تحت فشار قرار می‌گیرند، این فرهنگ مادی مردم نیز تحت فشار تهاجمات تکنولوژیک غرب قرار دارد.

فرهنگ مادی نیز بخشی از میراث پدران ماست و بدان فولکلور مادی نیز می‌گویند. پس فولکلور شامل کلیه مولفه‌های معنوی و مادی فرهنگ مردم است.

آناج: فرهنگ مادی شامل چه مواردی می‌شود لطفا توضیح بیشتر بدهید؟

صرافی: مثلا لباس‌ها و ظروف سنتی آشپزخانه، وسایل بازی‌های سنتی، وسایل کار در حرفه‌های مختلف سنتی اعم از حرفه‌های شهری، روستایی و عشایری، آلات موسیقی سنتی، المان‌های به‌ کار رفته در معماری سنتی و... همه جزو این فرهنگ مادی مردم محسوب می‌شود. کف‌فرش خانه‌ها (اعم از فرش و گلیم جاجیم و ورنی و گبه و... ) همچنین نقش و نگار بدیع آن‌ها و وسایل کار مربوط به این تولیدات، وسایل سنتی کشاورزی (که بعد از آمدن تراکتور این وسائل اغلب کنار گذاشته شدند)، همگی فرهنگ به ارث رسیده از گذشتگان و کاملا بومی بوده، بخشی از فرهنگ مادی مردم ماست. ‌

این مجموعه فرهنگ مادی، بخشی از علم مردم‌شناسی‌ست و در حیطه فولکلور مورد مطالعه قرار می‌گیرد. همه این موارد به‌همراه جزئیات مادی و معنوی‌اش را به عنوان فرهنگ مردم یا فولکلور می‌شناسیم.

فرهنگ مادی شامل چیزهایی است که اصطلاحا در ترکی می‌گوییم "گؤره‌نک" یا آنچه که جلوه مادی دارد و با چشم دیده می‌شود.

فرهنگ معنوی یا "گله‌نک" شامل باورها، مراسم‌ها و عادات‌ها و آداب و رسوم و ادبیات شفاهی و... است که جلوه مادی ندارند و با چشم دیده نمی‌شود و فولکلور به معنای عام خود اعم از مادی یا معنوی مجموعه‌ای از عناصر فرهنگی جامعه است که منشا خارجی ندارد و ریشه در زاد و بوم و پیشینه تاریخی خود مردم دارد.

آناج: آیا این‌ها که شمردید، همه به درد می‌خورد؟

صرافی: اینکه فولکلور تا چه حد لازم است و آیا همه اجزای آن به درد می‌خورد موضوع بحث من نیست، مسلما بخشی از آنها حیطه کارائی خود را از دست داده‌اند، اما حتی همان‌ها هم بخشی از دارایی و ارثیه ماست، حتی اگر از آن بهره‌مند هم نشویم، حفظ و حراست آن بر ما فرض است. ضمن اینکه اگر ارزش‌ها و پتانسیل‌های موجود در فولکلور را شناسایی کنیم خواهیم دید که می‌توانیم از طریق توجه و برنامه‌ریزی روی همین ارثیه پدران خود، دروازه‌های اشتغال و تولید ثروت را به روی فرزندانمان باز کنیم.

آناج: اعتقادات مذهبی و دینی چه رد پایی در فولکلور آذربایجان دارند؟

صرافی: بسیار زیاد. مذهب یک سری اعتقادات و باورها و الگوهای رفتاری است. با این تعریف بخش وسیعی از فولکلور معنوی مردم در چارچوب مذهب قرار دارد.

البته می‌دانید از هر مقوله‌ای و از جمله از دین و مذهب چندین روایت و قرائت وجود دارد، طبعا در حیطه‌ی فولکلور نباید انتظار داشته باشیم که افراد عامی قرائتی آکادمیک یا حوزه‌وی‌ از دین و مذهب ارائه دهند. بلکه ما در فولکلور، یک قرائت عامیانه و مردمی از دین و مذهب داریم.

مذهبی که در کتاب‌ها وجود دارد و دقایق آنرا فقهای دین می‌دانند، مذهبی مدون و رسمی است. توده مردم نیز همه مسلمانند اما عموما مذهبی غیرمدون و شفاهی دارند که از پدران و مادران خود آموخته‌اند، این قرائتی از دین است که در همه جوامع جهانی بدان برمی‌خوریم.

مثلا مادربزرگ خود را در نظر بگیریم که چگونه خدا را پرستش می‌کند؟ این پرستش از روی عادت و عرفی است که از نسل‌های پیش بدو رسیده نه الزاما از روی مطالعه کتب دینی. قرائت مادربزرگ از دین مسلما با قرائت یک عالم دینی تفاوت‌هایی دارد. داستان شبان و موسی در مثنوی را حتما می‌دانید که چوپانی با سادگی تمام خداوند را مدح و تعریف می‌گفت و موسی چون شنید بر وی عتاب کرد، اما از سوی خداوند وحی آمد که او بنده ماست و تو نباید او را از ما دور کنی. در این داستان شاهد برخورد دو قرائت از دین هستیم، که خداوند هر دو را پذیراست.

در سرتاسر فولکلور گویی حس و حال و روحی حاکم است، ما روح توده مردم را در آن حس می‌کنیم. هیچ دوبیتی و یا ضرب‌المثل نیست که نشانی از بی‌دینی داشته باشد. مذهب آشکار یا پنهان در بطن و اعماق آن موجود است.بخش مهمی از فولکلور اعتقادات و مراسمات و اساطیر که در تمامی مذاهب نیز وجود دارد.

آناج: آیا برخوردحکومت‌ها با مذهب می‌تواند به فولکلور مردم نیز لطمه بزند؟

صرافی: بله چنانکه مراسم‌ محرم و عاشورا در آنسوی ارس نیز نظیر این سوی ارس عینا رایج بود، اماچون این‌ها مراسمی مذهبی شمرده می‌شدند، حکومت کمونیستی سابق که در راستای مذهب‌زدایی حرکت می‌کرد، این مراسم را ممنوع کرد. در حالی این مراسم ها شکل بومی شده و فولکلوریک مذهب ما هستند که بعدها در طی صدها سال به‌تدریج تکوین یافته و طی نسل‌های مختلف به ما رسیده است.

آناج: این موارد را چگونه می‌توانیم از هم جدا کنیم؟ یا چگونه و تا چه حدی می‌توانیم این موارد را کاملا مذهبی و یا کاملا فولکلور بدانیم؟

صرافی: در واقع خط و مرز روشنی این وسط وجود ندارد و بسته به خواست و اراده افراد یا حکومت‌ها این حد و مرز تغییر می‌کند.

چنانچه در آنسوی ارس حکومت‌های سابق تمام مراسم محرم و سفره‌های نذری را به حساب مذهب گذاشته و در راستای امحای آن پیش رفته‌اند، اما در این‌سوی ارس چون مخالفتی صورت نگرفته، همچنان در فرهنگمان پابرجا مانده است.

فولکلور و مذهب چنان به هم تنیده شده‌اند که نمی‌توان آن‌ها را از هم جدا کرد

آناج : در باره سفره‌های نذری توضیح بیشتری بدهید؟

صرافی: نذر یک آرزو و خواسته‌ای است که بنده با خدای خود عهد می‌بندد که اگر خواسته‌اش برآورده شود در راه خوشنودی او خیرات دهد. یکی از شیوه‌های این خیرات سفره‌های نذری است که بیشتر در میان خانم‌ها معمول است. این سفره‌ها که بنام‌های سفره حضرت ابوالفضل یا سفره حضرت علی‌اصغر و سفره حضرت رقیه و... نامیده می‌شوند هر کدام اسلوبی دارند، هر کدام خوردنی‌های خاص خود را دارند و حتی کسانی که برای این مهمانی دعوت می‌شوند نیز متفاوت‌اند. در برخی سفره‌ها فقط بچه‌ها را دعوت می‌کنند و در صدر می‌نشانند و به آنان ارج می‌نهند، در برخی بزرگ‌ترها را. بعضی از سفره‌ها ساده و ماحضری‌ست برخی بسیار مجلل و باشکوه، بعضی‌ از سفره‌های نذری در ایام خاصی و بامناسبتی گشوده می‌شود، اما بعضی‌ها به محض بر آورده شدن حاجت، همه‌ اینها برای خود شان و مقامی دارند و هر یک نیز داستانی که شان آن سفره را بیان دارند.

مجموعه آداب و رسوم سفره، اعتقادات و داستان‌های سفره بر پایه ایمان و اعتقاد مردمی است که در راه خوشنودی خداوند بخشش می‌کنند، یعنی یک پشتوانه مذهبی قوی دارد و در عین حال همه این‌ها عین فولکلور مردم ما محسوب می‌شوند.

آناج : آیا به نظر شما فولکلور آذربایجان در زمینه‌های فرهنگ و موسیقی در سال‌های اخیر مسیر اصلی خود را طی کرده و یا طی می‌کند؟ یا از مسیر واقعی و اصلی خود منحرف شده‌است؟

صرافی: چون شما روی موسیقی تاکید کردید، من هم پاسخ این سوال را با تاکید روی موسیقی می‌دهم. در آذربایجان متاسفانه یک خلاء بزرگ فرهنگی وجود دارد، می‌دانید بخش اعظم فولکلور را‌ ادبیات شفاهی‌ تشکیل می‌دهد، وقتی می‌گوییم "ادبیات" و "شفاهی"،‌ هر دوی این‌ها بدین معناست که ابزار مورد استفاده ما در اینجا زبان است. اما یک سری محدودیت‌هایی در به ‌کارگیری‌ زبان ما وجود داشته و در زمان رژیم پهلوی شدیدا با آن مخالفت شده‌، این در ادبیات شفاهی ‌ما تاثیرات منفی به جای گذاشته است.

در آذربایجان هیچ نهاد دولتی که متولی فرهنگ ما باشد و در این مورد برنامه‌ریزی کند، وجود ندارد. کار الزاما به دست افرادی علاقه‌مند از خود مردم و با امکانات محدود شخصی پیگیری می‌شود. گاه به‌طور اتفاقی و مناسبتی مراسم‌هایی مثل همایش عاشیق‌ها و موسیقی و...اجرا می‌شود که متولی آن بیشتر «
NGO» ها و موسسات مردم نهاد است، در بسیاری از این موارد نهادهای دولتی عمدتا مجوز اجرای برنامه را با شرط و شروطی صادر می‌کنند، صدور مجوز به یک برنامه مقطعی پیشنهادی یک چیز است، اما برنامه‌ریزی هوشمند کوتاه مدت و دراز مدت فرهنگی و سرمایه‌گذاری و تربیت کادرهای حرفه‌ای و ایجاد رشته‌های دانشگاهی و... یک چیز دیگر است.

مثالی از پنجاه سال پیش بزنم. قبل از انقلاب یک سازمان دولتی بنام سازمان ملی فولکلور تشکیل شده بود،(به نظرم در‌سال 1346) و تا ده یا یازده سال فعالیت داشت. در این سازمان لباس‌ها و بسیاری از رقص‌های محلی را از نقاط مختلف ایران مثل بجنورد و آذربایجان و گیلان و جنوب خراسان و از اقوام مختلف قشقایی و کرد و لر و بلوچ و... جمع‌آوری کردند. (می‌دانید که ما‌ اقوام‌ زیادی در ایران داریم و زیبایی تمام این گلستان رنگارنگ اقوام ایران به همین تنوع خیره‌کننده و رنگ‌های چشم‌نواز و اشتراکات و تفاوت‌ آن‌ها، همه این فرهنگ‌ها جزو میراث فرهنگی مشترک ماست که باید از آن‌ها مراقبت کنیم).

در آن زمان گروهی از هنر‌مندان و فعالین فرهنگی به صورت آبرومند و با بودجه دولتی استخدام سازمان مزبور شدند تا رقص‌های مختلف محلی را اجرا کنند. در آن زمان این کار آنقدر آبرومند اجرا شد که کارهای این سازمان جنبه ملی و هویتی برای ایران پیدا کرد.‌ اگر یک هیأت خارجی به ایران می‌آمد برای خوش آمدگویی به آنان، در فرودگاه تعدادی با لباس‌های محلی به استقبال رفته با دادن گل و اجرای کوتاهی از رقص محلی در یک فضای بسیار شاد و صمیمی به آنان خوش آمدگویی‌می‌کردند.

تصور کنید وقتی میهمانی وارد یک شهر می‌شود در بدو ورود شناخت چندانی از آنجا ندارد. یک فرد خارجی در لحظه ورود به یک شهر غریب چنین احساسی دارد،‌ اگر در اولین برخورد دختر و پسری را بینند که با گشاده‌رویی و لباس‌های شاد محلی (که جلوه‌ای از هویت کشور یا منطقه‌اش‌ را نمایش می‌دهد)، به استقبالش آمده ‌و خوش آمدگویی کند، مطمئنا این در برداشت وی از مردم آن‌شهر و منطقه تاثیر مثبتی خواهد داشت.

همین سازمان بعدها در تالار رودکی نیز برنامه‌های متعددی برگزار کرد. شرایطی فراهم کرد تا از قسمت‌های مختلف ایرانبا فرهنگ‌ها و لباس‌ها و رقص‌ و موسیقی‌های متنوع دعوت کرده، برای میهمانان خارجی و داخلی کشور اجراکنند. خوب اکنون نیز می‌توان چنین اقداماتی کرد.

موسیقی آذربایجان، اگر متولیان فرهنگی استان‌های شمال غرب کشور بدان توجهی در خور نمایند، جذبه بزرگی دارد. اگر یک مسافر خارجی در بدو ورود به ایران ‌چهره‌های عبوس و پرخاشگری ببیند این تصور ذهنی برای مدت‌ها ملکه ذهن او می‌شود که ایرانی‌ها ذاتا خشن و عبوسند و در بازگشت به کشور یا منطقه خود همین دیدگاه منفی را به دوستانش نیز انتقا‌ل خواهد داد.‌حال آنکه ‌مردمی که در فرهنگ خود چنین موسیقی دارند نمی‌توانند‌ مهربان نباشند.

مسئولین،‌ نمایندگان مجلس و‌ سایر اولیای امور دیر یا زود به این پتانسیل توجه‌خواهند داشت. پوشیدگی و حجاب موجود‌ در لباس‌های سنتی ما مستورتر از نیمه‌حجاب های متداول کنونی است. لباس‌های محلی در عین اینکه‌ موهای سر یا قسمت‌هایی از صورت و دست‌ها را‌ می‌پوشانند، داری طرح‌ها و‌رنگ‌های زنده و شادی نیز هستند. استفاده از این پتانسیل‌های فرهنگی ضمن تلطیف و صمیمی کردن فضای شهرها، به علت تکیه بر زاد بوم خود مردم، باعث ایجاد حس غرور ملی می‌شود، متاسفانه بهره‌گیری از لباس‌های محلی موضوعی‌ست خیلی مظلوم و مغفول واقع شده است.

آناج: این سخنان شما بدین معنی است که شما در این مورد انتقاد دارید؟

صرافی: بله. اگر بخواهید انتقاد نکنم؟

آناج: هدف ما بهبود و پیشرفت فولکلور است. هدف ما انباشته شدن مکتوبات نیست بلکه می‌خواهیم با مطرح کردن این موضوعات ارزش داشته‌هایمان را که به فراموشی سپرده شده است مطرح سازیم و تلنگری به مسئولین زده باشیم تا راه چاره‌ای اندیشیده شود.

سوال بعدی من این است که به نظر شما جوانان و نوجوانان چرا با فرهنگ اصیل فولکلور آشنا نیستند و با این فرهنگ بیگانه‌اند؟ و آیا این روند در چند سال اخیر پیشرفت داشته است یا نه؟

صرافی: البته پیشرفت‌هایی انجام شده است ولی همان موضوع بیگانه ماندن را که فرمودید هنوز معضل مهمی است. ما با این معضل در خیلی جوامع هم درگیر هستیم. مسئله جهانی شدن همانطور که در مورد اقتصاد تحول بزرگی است فرهنگ جامعه را نیز متحول می‌کند. جهان به نوعی به سمت همسانی فرهنگی پیش می‌رود و این سمت و سو تغییرناپذیر است. لذا در صورتی که نهادهای اداری جامعه (اعم از دولتی یا مردمی) اراده‌ و برنامه آگاهانه‌ای در حفظ و احیای ارزش‌های فرهنگی بومی نداشته باشند، این روند با شتاب فراوان توسعه خواهد یافت.

برنامه‌ریزی لازمه‌ای برای مهندسی فولکلور

اینکه عرض کردم این مسائل باید مهندسی شود و نگاه ماکرو و جامع به آن‌ها داشته باشیم و طوری کار کنیم که گذشته‌ها از بین نرود و فراموش نشود، این مسئله به خودی خود امکان‌پذیر نیست. بلکه باید در این مورد برنامه‌ریزی انجام شود و هزینه‌‌هایی صرف شده و سیاست‌گذاری‌های صحیحی نیز انجام شود.

اکنون کجاست دانشگاه فولکلور ایران؟ در سرتاسر دنیا در این زمینه وسیع و حائر اهمیت، امکان آموزش عالی تا سطح دکترا وجود دارد. در این دانشکده‌ها پروفسورهایی به عنوان استاد در حال تدریس‌اند. ما در این زمینه حتی در سطح لیسانس و فوق دیپلم نیز کسی را آموزش نمی‌دهیم، حتی در سطح دبستان و دبیرستان نیز ادبیات شفاهی تدریس نمی‌شود. در کل ایران این فقر زیرساخت‌های فرهنگی مشهود است، برخی مناطق نیز مانند آذربایجان با مشکلی مضاعفی روبرو هستند.

ادبیات یک قوم که که صرفا ادبیات مکتوب کلاسیک او نیست. بسیاری از اقوام هستند که اصولا ادبیات کلاسیک مدونی ندارند. ادبیات شفاهی تاریخا مقدم بر ادبیات مکتوب است. این ادبیات نیمی از حجم ادبیات ما را تشکیل می‌دهد. اما نه تنها دانشکده مستقلی در این زمینه نداریم، حتی در دانشکده‌های ادبیات فارسی نیز ادبیات شفاهی تدریس نمی‌شود.

حال آنکه حداقل می‌تواند این ادبیات را به عنوان یک درس مستقل و چند واحدی تدریس کرد. چنانچه می‌بینیم در حوزه فرهنگ کشور ما مقوله فولکلور از قلم افتاده و جایگاهی برایش تعریف نشده است. در حالیکه برپایه همین فولکلور می‌توان بزرگ‌ترین و اصیل‌ترین کارهای هنری را انجام داد. مکتب پست مدرنیسم نیز در عرصه هنر از همین تطبیق دادن سنت‌ها با مدرنیته به وجود آمده است.

آناج : آیا می‌توانید مثالی از همین مکتب پست - مدرنیسم برایمان بزنید؟

صرافی: چند سال پیش در یکی از مزون‌های مد فرانسه یک دیزاینر یا طراح لباس با بهره‌گیری از طرح و نقش قالی "نقش ماهی" تبریز پارچه و لباس زیبایی طراحی کرد، این یکی از جلوه‌های همان مکتب پست مدرنیسم در هنر طراحی لباس است.

سوال من اینست که چرا طراحان فرانسوی این پتانسیل را نقوش و رنگ‌آمیزی سحرانگیز سنتی ما کشف کرده و میلیون‌ها درآمد کسب می‌کنند آما خود ما از این ثروتمان بی‌خبریم.

اکنون شما خانم خبرنگار در مقابل من با یک مانتو-روسری مشکی روی یک صندلی با روکش چرم مشکی رنگ نشسته‌اید، حتما خودتان متوجه هستید که این منظره چقدر خفه و دلگیر است، اینجا رنگ سیاه لباس شما در کنار رنگ سیاه صندلی، هر دو به یک میزان خشن، رسمی و عبوسند. این سیاهی هیچگاه روحیه شاد شما را انعکاس نمی‌دهند.

اما اگر روی همین مانتوی شما طرحی از یک قالیچه نقش بندد آنگاه ما با یک خلاقیت هنری روبرو می‌شویم که هم نشانی از هویت فرهنگی ما را دارد، هم چشم‌نواز و زیباست، هم به دلیل بهره‌گیری از نقوش آشنای فولکلوریک یک حس صمیمی و خودمانی القا می‌کند.

با اینکه فقط در قالیچه‌ها و گلیم‌هایمان هزاران موتیو متنوع با رنگ‌های زیبا و گرم داریم اما نمی‌دانم چرا از آن همه تنوع و شادابی و زیبایی هیچ استفاده‌ای نمی‌کنیم و فقط رنگ‌های سیاه و خاکستری و دلگیر را برای پوشش برازنده می‌دانیم؟

در مورد لباس اگر بتوانیم جلوه‌های بصری هنر بومی و فولکلوریک را به نوعی با لباس‌های عادی تلفیق کنیم، می‌توان گفت سبک طراحی ما متأثر از همین مکتب هنری‌ست.

آناج: آیا بر این باورید که با استفاده از رنگ‌های مختلف، جامعه نیز بشاش‌تر نشان داده می‌شود؟

صرافی: بله دقیقا. نه اینکه بشاش‌تر به نظر برسد، بلکه ذاتا بشاش‌تر و سرزنده‌تر می‌شود.

آناج: در صحبت‌های قبلی گفتید که فولکلور می‌تواند منبع اشتغال و درآمدزائی شود آیا می‌شود مثالی در این مورد ارائه کنید؟

صرافی: همین فرش را در نظر بگیرید. فرش بخش از فرهنگ مادی سنتی ماست، ما فرش را در مقوله "دؤشه‌مه‌لر" دسته‌بندی کرده‌ایم. می‌دانید یکی از بزرگ‌ترین صادرات ایران بعد از نفت، فرش دستباف است. قالیبافی یکی از حرفه‌های سنتی و فولکلوریک جامعه ماست در آذربایجان به‌خصوص فرش‌های تبریز و هریس و.. بسیار معروفند.

قبلا فرش را بیشتر برای مصارف خانگی و نه بازار می‌بافتند، در بسیاری از روستاها زنان اوقات بیکاری را صرف فرشبافی می‌نمودند و فرش دستباف خود را نیز در خانه خود استفاده می‌کردند. در دوره‌ قاجار عده‌ای تاجر تبریزی وارد این صنعت شدند و نه تنها بازارهای اروپا، بلکه سلایق و علایق مردم اروپا را نیز کشف کرده و یک سری سرمایه‌گذاری و برنامه‌ریز‌‌ی روی آن انجام دادند. به‌تدریج حوزه‌های تخصصی ایجاد شد، یک عده رنگرزی، عده‌ای بافندگی، گروهی طراحی و تعدادی نیز در بخش ترمیم و رفوگری و... مشغول به کارشدند. برخی از تجار به اطراف و اکناف ایران از اصفهان و کرمان و غیره سفر کرده و به بافندگان کم‌بضاعت هم مصالح اولیه، هم نقشه دادند و هم تعهد کردند دستمزد قالی سفارشی را به آنان پرداخت کنند. در نتیجه به‌تدریج یک هنر دستی سنتی و فولکلوریک ما تبدیل به محصولی برای صادرات گردید و تولید ارزش افزوده‌ای کرد که از قِبَل آن تاجر، رنگرز و طراح و رفوگر و بافنده و.. همه بهره‌مند شدند.

اکنون همین صنعت فرش به تنهایی ثروت زیادی به این منطقه می‌آورد، افراد زیادی را صاحب کار کرده و مانع بیکاری که خود منشا ترویج فساد و انحراف و اعتیاد افراد جامعه است می‌شود.

در واقع با ورود سرمایه داران و تاجران ملی این پتانسیل جامعه کشف شد و کسب در این رشته رونق گرفت و در کل ایران رواج داده شده است. تجار فرش نام فرش تبریز را به جهانیان شناسانده‌اند. هم اکنون نیز مشهورترین فرش جهان به این نام یا به طور کلی بنام فرش ایران شناخته می‌شود. فرش تبریز ممکن است در خوی یا مرند بافته شود اما به نام فرش تبریز خرید و فروش‌ می‌شود.

ما نظیر این کار را در مورد بسیاری از صنایع دستی و سنتی یا فولکلوریک کشور می‌توانیم انجام دهیم.

آناج: اکنون در چه زمینه دیگری غیر از فرش چنین پتانسیلی وجود دارد که ایجاد اشتغال و ثروت کند، اما هنوز ظرفیت‌های آن کشف و استفاده نشده است؟

صرافی: یکی دیگر از زمینه های بکر طب سنتی است.

اجازه دهید اول طب سوزنی چین را مقایسه کنم: شاید پنجاه سال پیش هیچ کس اطلاعی از چنین رشته ای در دنیا نداشت. آن زمان این یک روش کاملا سنتی و محلی در چین برای معالجه بود. بعد یک عده‌ای دانشمند چینی با حمایت دولتی آمدند و در این زمینه آزمایشات و مطالعاتی متعددی انجام دادند نهایتا علم شفاهی طب سوزنی را توسعه داده، مدون ساختند. اکنون شاهدیم که رشته جدیدی در پزشکی وارد شده بنام طب سوزنی که افراد برای تحصیل در این طب باید حتی به چین بروند، اکنون در خود چین و بسیاری از کشورهای جهان کلنیک‌ها و مطب‌هایی که خدمات طب سوزنی می‌دهند در حال گسترش‌اند. متخصصین طب سوزنی از این محل درآمد کلانی عاید خود و کشورشان می‌کنند.

ما نیز می‌توانیم چنین قدم‌هایی در زمینه طب سنتی خودمان برداریم. به علت تنوع آب و هوایی، داروهای گیاهی زیادی در سرزمین ایران وجود دارند، بسیاری از این گیاهان در کوه‌ و دشت به صورت وحشی رشد می‌کنند. به نظرم باید در این حوزه سرمایه‌گذاری همه جانبه کرد. لذا باید:

هم کلیه آموخته‌های طب سنتی را بی‌کم و کاست از زبان عطارها،شکسته‌بندان و معالجه‌گران سنتی در شهرها و روستاهای مختلف جمع‌آوری و دسته‌بندی کرد که این مرحله از کار در حیطه پژوهشی مردمشناسی قرار دارد و دقیق‌تر بگویم مرحله جمع‌آوری و ثبت طب عامیانه یا فولکلوریک میراث فرهنگی گذشتگان است.
هم روی گیاهان و روش‌های طب سنتی در دانشگاه‌ها، کارها و طرح‌های تحقیقاتی تعریف کرد که این نیز در حیطه کارهای پژوهشی و تحقیقاتی در سطح آکادمیک محسوب می‌شود.
هم به ایجاد مزارع گیاهان دارویی و پرورش آن پرداخت که این نیز در حوزه مهندسی کشاورزی‌ست و در بخش کشاورزی ایجاد اشتغال می‌کند.
هم صنایعی برای ساخت انواع قرص و شربت از گیاهان داروئی ایجاد کرد که این نیز در رشته صنعت داروسازی اشتغال زایی می‌کند.
هم رشته‌های تخصصی دانشگاهی در زمینه طب گیاهی و سنتی و... ایجاد کرد و...
می‌بینید که چه اشتغال‌زائی گسترده‌ای در این زمینه وجود دارد که متاسفانه مغفول مانده است.

برعکس در کشور ما برخورد معکوس می‌کنند و طبیبان سنتی را حتی تحت تعقیب و پیگرد قانونی قرار نیز می‌دهند. (فکر کنید اگر ابن سینا اکنون در ایران بود، وی را به جرم شیادی می‌گرفتند و جریمه می‌کردند و تعهدنامه می‌گرفتند که هرگز اجازه ندارد نسخه‌ای از داروهای گیاهی برای مریضی صادر کند).

در رشته طب سنتی ایران موارد بسیار مهم و زیادی وجود دارد که اگر حمایت از طرف دولت شود مانند طب سوزنی چین در دنیا مطرح خواهد شد.

با طب سوزنی، چین در دنیا مطرح شد، چینی که از چند هزار سال پیش صاحب این علم بود ولی آنرا مدون و فرموله نکرده بود، ولی بعدها توانست آنرا جهانی کند و تاریخ و تمدن خود را نیز به مردم جهان نشان دهد. مطمئنأ این رشته برای کشور چین هم عایدات مادی و هم عایدات معنوی فراوانی داشته است.

برای کار طب سنتی در ایران به سرمایه‌گذاری و متولی مخصوص این کار نیاز داریم و مشکل ما این است که متولی برای این کارها وجود ندارد. متاسفانه مسئولین ما برنامه خاصی در این مورد ندارند و زمان مسئولیت آنان و سمت سازمانی آنان نیز کوتاه و گذرا است درحالی که این موارد برنامه‌‌ریزی درازمدت می‌طلبد که فرصت رسیدن به اهداف و رفع موانع و اشتباهات اولیه را به برنامه‌ریز بدهد. این موارد جزء پروژه‌های ملی محسوب می‌شوند و دولت‌ها باید به این پروژه توجه درخوری داشته باشند.

ما از گیاهان دارویی خود می‌توانیم صدها داروی جدید به پزشکی جهان هدیه کنیم که در هیچ جای دنیا وجود ندارد و عرصه‌ای بی‌رقابت است.

آناج: چه مواردی دیگری از اشتغال‌زائی و کسب در آمد در تولیدات فولکلوریک وجود دارد؟

صرافی: توریستی که به یکی از شهرهای ما می‌آید دوست دارد چیزی به عنوان سوغاتی بخرد و با خود ببرد؟ هر چند ما انواع تولیدات سنتی داریم ولی متاسفانه فقط چند قلم آن در حد باکیفیت و توریست‌پسند در بازار ارائه می‌شود. اگر ده‌ها تیمچه و سرای فرش در بازار داریم باید مکان‌هایی نیز به سایر تولیدات سنتی اختصاص دهیم.

ما می‌توانیم محلی را به اجرای رقص‌های محلی اختصاص دهیم. که طی آن توریست‌ها با لباس‌های محلی و موسیقی و رقص‌های پرمحتوای ما آشنا شوند و حتی در رقص‌ها شرکت کند و همین لباس‌های محلی و سی دی آهنگ‌های شاد رقص را به عنوان سوغات به همراه خود ببرند.

لباس‌های محلی می‌تواند در سطح جامعه احیا شوند، بر روی لباس‌های محلی نیز می‌توانیم نوآوری وطراحی‌‌هایی انجام دهیم و آنرا با نیازهای امروزی منطبق سازیم. می‌توان لباس شهری پوشید و در آن لباس‌ها فقط از موتیف‌های معین فولکلور خودمان استفاده کنیم.

قشقایی‌ها و ترکمن‌ها و کردها در این بخش بسیار بهتر از سایر اقوام عمل کرده‌اند، قشقایی‌ها در سطح در شهر شیراز، فیروزآباد و سمیرم و.... در تمامی مراسم‌های عروسی خود لباس محلی قشقایی می‌پوشند، هیچ کس لباس غربی نمی‌پوشد. الزاما باید لباس محلی بپوشند، این یک رسم و سنت فراگیری شده‌است. الان مراکز بزرگی از تولید لباس سنتی و زیبای قشقایی در شهرهای مختلف استان‌های جنوبی وجود دارد، خوب این‌ها هم اشتغال‌زایی و درآمدزائی دارد، هم چهره شهرها را با هویت فرهنگی بومی آراسته می‌کند.

آناج: می‌توان این طور متوجه شد که شما فولکلور را تنها شعر و موسیقی و.. نمی‌دانید و طب سنتی را نیز بخشی از فولکلور می‌دانید؟

صرافی: بله گفتم که فولکلور یعنی دانش مردم. طب سنتی نیز در مقوله دانش مردم است. ما این نوع طبابت را از پدران خود و با استفاده از سنن شفاهی آموخته‌ایم و پدران ما نیز از نسل‌های پیشین آموخته‌اند، لذا در مقوله فولکلور جای می‌گیرند.

آناج: در آن صورت وطیفه یک دانش آموخته رشته پژشکی در زمینه طب سنتی چه می‌شود؟

صرافی: مثلا فردی که از دانشگاه مدرک دکتری اخذ کرده‌ و یا مهندس شیمی یا دکتر داروساز است اگر گرایشی به سوی تحقیقات علمی دارد، می‌تواند به عنوان یک پژوهشگر داروساز، طب سنتی را هم مطالعه کند. طبعا برخی داروها که از طبیعت بدست می‌اید می‌تواند جایگزین داروهای شیمیایی شود و در برخی موارد حتی بهتر از داروهای شیمایی جوابگوست. در مواردی نیز که اساسا داروی شیمیایی نداریم، داروی گیاهی تنها داروی ممکن خواهد بود. اگر این کشفیات مستند و مبتی بر آزمایشات متعدد باشد، در این صورت می‌توان طی کنفرانس‌های علمی به دنیا اعلام کرد که در ایران چندین داروی جدید کشف شده که چنین ویژگی های منحصر به فردی دارند.

نکته مهم دیگر اینکه چون این گیاهان داروئی احتمالا فقط در ایران آن‌هم در کوه و دره خاصی می‌روید لذا تا سال‌ها هیچ کشوری نمی‌تواند در این زمینه با ما رقابت کند. آن دارو بنام ایران ثبت می‌شود. صادرات دارو درآمد کلانی عاید کشور خواهد کرد. چرا که وزن کم و قیمت بالایی دارد.

در عین حال دنشمندان کشور من نیز زمینه جدیدی در علم پزشکی گشوده‌اند که افتخارش به همه ما می‌رسد.

آناج: پس به نظر شما زندگی جامعه ما فاصله زیادی با سنت پیدا کرده است؟

صرافی: متاسفانه بله

آناج: لطفا راهکارهای پیشنهادی و لازم را برای پرکردن این خلاء بیان کنید.

صرافی: وقتی شما می‌فرمایید فاصله زیادی بین زندگی ما و سنت ایجاد شده این نشان می‌دهد کارهای زیادی می‌توانستند انجام دهند که نکرده‌اند. توسعه توریسم کلیدی برای توجه جدی به فولکلور است. چون در دنیا یک رشته مهم صنعت توریسم، توریسم فولکلور و مردم‌شناسی است. توریست‌ها فقط برای دیدن آثار تاریخی به کشورهای مختلف نمی‌روند برخی از توریست‌ها برای شناخت مردم مناطق مختلف آن کشور بدان جا سفر می‌کنند و بعد از برگشتن به کشور خود آشنایی کاملی از فرهنگ و رقص و لباس و بازی و خوردنی‌ها و غذاها بدست می‌آوردند و از همین فرهنگ‌های بومی سوغاتی‌هایی نیز تهیه کرده به همراه می‌برند.

یک راهکار پیشنهادی برای پر کردن خلا موجود در فولکلور، توجه به توریسم مردم شناسی است.

آناج: احیای فولکلور آذربایجان چه نقشی می‌تواند در آماده سازی تبریز برای میزبانی سال 2018 داشته باشد؟

صرافی: شهر تبریز به عنوان پایتخت گردشگری کشورهای اسلامی در سال 2018 معرفی شده است. درخواست من از شما اینست که به مسئله توریست مردم شناسی توجه جدی داشته باشید، متاسفانه آثار تاریخی در آذربایجان اغلب در اثر زلزله یا سیاست‌های سوء توسعه شهری از بین رفته و مانند برخی شهرها مثل اصفهان جذبه بالایی برای جلب توریست ندارند. اما در توریسم مردم‌شناسی آذربایجان بی تردید حرف اول را در ایران میزند و در این مورد می‌تواند نقش بزرگی داشته باشد.

در آذربایجان سه نوع شیوه زندگی شهری و روستایی و عشایر هنوز هم به صورت موازی در کنار هم همزیستی می‌کنندو هر کدام از این‌ها، دارای خرده‌فرهنگ‌های خاص خود هستند. شناخت این فرهنگ‌ها از نظر یک توریست بسیار جذاب است.

اگر توریست‌ها موسیقی‌ و رقص‌های سنتی ما را در فضای آزاد یا در سالن‌های اختصاصی ببینند، پای ساز و صحبت عاشیق‌های ما بنشینند و هنر مجلس‌آرائی و داستان‌پردازی آنها را ببینند. از طرف دیگر لباس‌های محلی و صنایع دستی (که همگی جزو فرهنگ مادی و سنتی و بومی ماست) را مشاهده کنند. غذاهای بسیار متنوع و سنتی ما را بچشند، موزه‌های مردم شناسی ما را بازدید کنند، در این صورت توشه‌ی پرباری از سفر به آذربایجان خواهند بست.

باید فضای سنتی بازارهای ما عرصه‌ای برای فروش و تبلیغ محصولات سنتی و فولکلوریک برای توریست‌ها باشد.

رستوران‌های ما باید بتوانند تنوع غذاهای سفره آدربایجان را برتابد. تنوع رنگ و مدل در غذاهای ما به خودی خود جذبه دارند که باید از آن بهره برد.

بازار سنتی ما باید این چهره مردانه و زن‌ آزار خود را تغییر دهد، برای اشتغال زنان چه به صورت فروشنده، چه به صورت هنرمند و صنعت‌گر باید فضاهایی باز کرد. مثلا اگر تعدادی بانوی هنرمند در بخشی از دکانی در بازار سوزن‌دوزی کنند و در همان جا به فروش برسانند. یا گوشه‌ای از رستوران‌ها زنی با لباس محلی نان داغ بپزد و یا در بازار فرش فروشان یک چند زن و دختر قالیباف مشغول کار شوند که هم شیوه و زحمات بافندگی قالی را برای توریست به نمایش بگذاریم و هم به سئوالات او پاسخ داده و معلوماتش را تکمیل کنیم و هم همانجا قالی و گلیم و جاجیم و... بفروشند، این کمپلکس تولید و فروش کارائی بازارهای شرق را به اصالت اولیه خود را ( که بازار تنها محل فروش نبوده بلکه به در کنار آن کارگاه‌های تولید نیز حتما شامل می‌شده) بهتر نمایش داده می‌دهد.

می‌توان هنرمندانی از زنجان و اورمیه و لالجین همدان.... برای تهیه و فروش چاقو و صنایع دستی چوب و سفال.. به بازار بیاوریم و مستقر کنیم، آنوقت بازار ما جذبه بالایی برای توریست‌ها پیدا خواهد کرد.

بازار تاریخی تبریز پتانسیل تبدیل شدن به یک مرکز بزرگ جلب توریست در سطح جهانی را دارد.

می‌دانید بازار سنتی تبریز ما در یونسکو ثبت جهانی شده و بزرگ‌ترین سازه تاریخی سرپوشیده جهان است که در عین حال هنوز فعال است و بهره‌برداری می‌شود. یعنی اینجا کاربری موزه و آثار تاریخی صرف ندارد، بلکه محل زندگی و کسب و کار هزاران نفر است. مغازه‌دارها از صبح تا شب زندگی خود را در همان بازار می‌گذرانند. آنها در کنار کار خود به وقت اذان به همان مساجدی که داخل بازار است می‌روند و نمازشان را می‌خوانند. ناهارشان را آنجا میل می‌کنند دوباره به کار مشغول می‌شوند.

اگر به این بازار زیبا و تاریخی کاربری توریسم‌محور تعریف کنیم، آنگاه بازار تبریز بزرگترین قطب توریسم در کشور و شاید منطقه خواهد شد.

اگر چنین تحولی را بتوانیم به وجود بیاورم مطمئنا ثروت این منطقه و این شهر دو چندان شده و امید زندگانی در بین مردم نیز افزایش خواهد یافت و جوانان این مرز و بوم ترجیح خواهند داد تا در شهر خود بمانند و به شهرها و کشورهای دیگر مهاجرت نکنند.

آناج: آیا منظورتان از توریست، مهمان یا جهانگرد خارجی است؟

صرافی: منظورم از توریست هم توریست خارجی و هم توریست داخلی است. در واقع کسانی که از شهر‌های مختلف ایران برای گردش به آذربایجان می‌آیند نیز توریست محسوب می‌شوند، حتی اگر آنان اصالتا تبریزی باشند و خویشاوندان تبریزی داشته باشد ولی چون برای گردشگری به تبریز می‌آید توریست‌اند.

آناج: انس با فرهنگ بومی در بین ما در چه حدی است؟ مسئولین تا چه حدی در ایجاد علاقه به فرهنگ بومی موفق بوده‌اند.

صرافی: به نکته مهمی اشاره کردید، لازمست هر مردمی با خود و فرهنگ خود آشتی کنند و مانوس باشند لذا برای این کار باید برنامه‌ریزی کرد. متاسفانه در این حوزه بی‌برنامگی کامل مشهود است. در بین مسئولین افراد فهمیده و فکور بسیاری می‌شناسم که واقعا تمایل دارند در این زمینه کارهایی انجام دهند ولی متاسفانه عمر کوتاه مدیریتی آن‌ها این اجازه را به آن‌ها نمی‌دهد و اگر حتی کاری را اغاز کنند، مسئول بعد از او ممکن است کار او را ادامه ندهد و زحمات آن مدیر درد آشنا نیز نیمه‌کاره رها شود.

آناج: آیا مراکز فرهنگی مردمی در مورد شناخت فولکلور در استان‌های آذربایجان و تبریز وجود دارد؟

صرافی: بله، اطلاع دارم که گروه‌‌هایی در حوزه شعر و ادبیات تشکیل شده‌است. جلسه‌‌هایی با عناوین "شعر آخشامی" و یا نقد و بررسی شعر به صورت رسمی و یا به صورت محفلی و در خانه‌ها برگزار می‌شود. اهالی موسیقی نیز برای خود کانون‌‌هایی رسمی و محفلی دارند، که در کلاس‌های آزاد و کلاسهای رسمی به طور حرفه‌ای رقص و نوازندگی سازهای مختلف آموزش داده می‌شود. حجم فعالیت‌های فرهنگی که به همت مردم و به‌خصوص جوانان در تبریز و ارومیه و بسیاری از شهرها انجام می‌گیرد نسبت به بیست، سی سال پیش صدها برابر شده است، گروه‌های کودک نیز وجود دارند که به کودکان متون زبان مادری و دیکلمه شعر و رقص و موسیقی و غیره آموزش می‌دهند در همه‌ این فعالیت‌های فرهنگی، فولکلور یکی از قوی‌ترین مولفه‌ها را تشکیل می‌دهد...

اما در این میان مؤسسه ما (آذربایجان ائل بیلیمی) تنها مرکز جمع‌آوری و پژوهش در زمینه فولکلور است.

آناج: منابع مالی موسسه شما از کجا تامین می شود؟

صرافی: تمامی امکانات ثابت و هزینه‌های جاری موسسه توسط اعضای مؤسسه تامین شده و می‌شود. ما تا کنون هیچ کمک هزینه‌ای از دولت در مورد این فعالیت‌ها درخواست نکرده‌ایم، البته اگر درخواست کنیم به امید خدا کمک خواهند کرد. معهذا تا کنون ریالی وام نیز نخواسته و نگرفته‌ایم. ما بخشی از دارایی خود را در طبق اخلاص قرار داده‌ و صرف تشکیل و پیشرفت کارهای این مؤسسه کرده‌ایم. اینجا یک نهاد غیرانتفاعی است، درآمدی که ندارد، پس انداز خود را نیز در آنجا خرج می‌کنیم. هزینه‌ها را اعضاء و دوستان مؤسسه بر اساس توانایی خود تقبل کرده‌اند که ماهانه یا مقطعی پرداخت می‌کنند.

آناج: موسسه ائل بیلیمی چند سال است فعالیت می‌کند و اهم فعالیت‌هایش چه بوده است؟

صرافی: تقریبا بیش ازهفت سال از تاسیس این مؤسسه می‌گذرد. تلاش‌های مداوم و جدی زیادی در این زمینه انجام شده است. تا کنون کلی متون دست اول فولکلور و لغات محلی جمع‌آوری و به صورت بولتن داخلی بین اعضا و علاقه‌مندان به طور مجانی پخش کرده‌ایم. این مستمرترین و مهم‌ترین فعالیت ما بوده، قریب 80 شماره تا کنون منتشر شده یعنی هشتاد ماه کار. (البته در سال گذشته وقفه موقتی در انتشار آن به دلیل بروز مشغله‌های جدید پیش آمد.) ولی در نگاه کلی به هیچ وجه فعالیت‌هایمان کم‌تر نشده، بلکه مرتبا رو به پیشرفت بودهاست.

در سال‌های اخیر و به‌خصوص پارسال در فضای مجازی نیز در زمینه فولکلور فعالیت‌‌هایی انجام می‌دهیم. کانالی تحت عنوان ائل بیلیمی داریم هر چند این کانال الزاما توسط اشخاص مؤسسه مدیریت نمی‌شود ولی با سیاست ما کار می‌کنند. 

از جمله کارهای مهم سال گذشته در فضای واقعی روی داد. در سردرود برای تاسیس موزه مردمشناسی پیشنهادی دادیم و اعضای شورای شهر و شهرداری آنجا نیز قبول کرد. لوازم مورد نیاز برای تاسیس موزه را نداشتند و وسایل زیادی که از طرف مردم به مؤسسه ما اهدا شده بود را به مدت 6 ماه در اختیار آن موزه به عنوان امانت قرار دادیم. حدودا 250 یا 300 وسایل اتنولوژیک که در سال‌های بسیار دور توسط مردم استفاده می‌شد را برای راه‌اندازی در اختیار این موزه گذاشتیم. با آن‌ها قرارداد بستیم به مبلغ صفر ریال! تنها تعهد شهرداری امانتداری و حفاظت از اشیا در طول شش ماه و بازگرداندن سالم آنها به موسسه است.

پس از تاسیس این موزه مردم به طور خودجوش حدود 2000 وسیله و اشیا اتنوگرافیک یا مردمشناسی به موزه اهدا کردند. علت اهدای داوطلبانه وسایل توسط مردم این بود که در آنجا سنگ بنای موزه و راه‌اندازی آن به روش کاملا مردمی و مدنی و بی‌مزد و منت توسط موسسه ما صورت گرفت. اکنون حتی برخی از علاقه‌مندان سردرودی مبالغی از جیب خود خرج می‌کنند تا چیزهایی بخرند و به موزه بسپارند. ما افتخار می‌کنیم که در کنار شهرداری و مردم فهیم سردرود، شهر حسین‌خان باغبان را صاحب یک موزه مردم‌شناسی غنی کرده‌ایم.

آناج: این نوع حرکت در سایر شهرها نیز می‌تواند رخ دهد و جرقه‌ای برای شروع فعالیت گسترده در سراسر ایران باشد؟

صرافی: البته که می‌تواند، مهم‌ترین عامل برای موفقیت این نوع کار، مردمی بودن آن است. دولت در همه جای دنیا می‌تواند فقط این نوع کارها حمایت کند مانند کاری که شهرداری سردرود کرد.

زمین و امکانات به مردم داده شد و مردم در آن جا فعالیت کردند و با مدیریت ما صاحب یک موزه شدند با کمترین هزینه.

دوستان و همکاران موسسه ما محل را آماده‌سازی کرده، به چینش اشیا اتنوقرافیک و دکوراسیون داخلی موزه پرداختند، فضای موزه را مرتب و تمیز و.. کردند و ویترین‌ها را چیدند. ‌چون این اقدام کاری مخلصانه و خداجویانه بود، ادامه راه را نیز خود مردم سردرود طی کردند.

در شهرهای دیگر مثل تبریز یا سایر شهرها اگر مکانی برای این کار وجود داشته باشد می‌توان موزه مردم‌شناسی با مشارکت خود مردم افتتاح کرد. چون همه مردم در خانه خود لوازمی دارند که از زمان بسیار قدیم مانده است و علاقه خاصی به آنان دارند اما از پوسیدگی و زوال آن هراس دارند، این افراد وسایل خود را به موزه تحویل می‌دهد تا از آن محافظت شود ضمنا علاوه بر خود او دیگران نیز آنها را ببینند.

آناج: لباس‌ها و وسایلی که در خانه‌های مردم بدون استفاده و بی‌اهمیت است با نمایش آنها در موزه برای بازدید توریست و سایر مردم شاید در فرد بیننده یک فرهنگ خاصی را القا کند. به نظر شما چه مدت زمانی نیاز است تا فرهنگ فولکلور غنی آذربایجان به درجه قابل قبولی از احیاء برسد؟ و چه مقدار مدت زمان برای این کارنیاز است؟

صرافی: تا برنامه‌ریزی مدونی صورت نگرفته باشد نمی‌توان در مورد زمان انجام کاری، صحبت کرد. اصلی‌ترین مطلب این است که باید نهادهایی در این زمینه ایجاد شود که زیرساخت‌های لازم را ایجاد و اگر موجود است آنرا تصحیح کند. برای ایجاد زیرساخت، باید دانشگاهی به این زمینه اختصاص داده شود و مدارس مخصوصی در این رشته تاسیس شود و تعدادی افراد به‌طور حرفه‌ای آموزش ببینند و در این رشته مدرک تخصصی کسب کنند.

این ما هستیم که باید زمینه فعالیت را برای آن‌ها فراهم کنیم. بدون برنامه ‌مدون هزار سال هم بگذرد، اتفاق خاصی نخواهد افتاد. از طرفی عوامل و برنامه‌های مخربی نیز در کار است کهبه صورت سیستماتیک عمل می‌کند و فرهنگ ما را تخریب می‌کنند. پس بنابراین اگر از یک طرف تلاش ساختاری دراین زمینه می‌کنیم،‌ از طرف دیگر نیز نباید اجازه دهیم برنامه‌های مخرب این فرهنگسازی را تخریب کنند. برای مبارزه با عوامل مخرب فرهنگ (که در راس آن تهاجم فرهنگی غرب است) نیز برنامه و هدف‌گذاری لازمست. به‌ دلیل ابهام در وجود برنامه‌های مدون و دخالت عناصر ضد فرهنگی، نمی‌توان زمان دقیقی برای آنچه که شما احیای فرهنگ غنی آذربایجان می‌نامید تعیین کرد.

آناج: در بین صحبت‌های خود فرمودید که باید مدارس عالی، نهاد‌ها و دانشگاه‌‌هایی در این زمینه تشکیل و فعالیت کنند، ‌آیا این امکان وجود دارد که از همان مقطع قبل از دبستان و در مهد کودک‌ها در مورد فرهنگ بومی برنامه ریزی کرده و کودکان را آموزش داد؟

صرافی: طبعا می‌توان از این سن‌های کم نیز آغاز شود، از همان شعرها (قوشماجاهای کودکان) و... که به زبان ساده در فولکلور ما موجود است می‌توان در مهدکودک‌ها استفاده کرد. یاد گرفتن این اشعار برای بچه‌ها بسیار راحت‌تر و لذت‌بخش‌است مثلا شعر معروف «‌اوشودوم‌ها اوشودوم» را می‌توان به راحتی به کودک آموخت چون تکرار کلمات و قوافی ساده آن شعر را تا آخر و زنجیروار تداعی می‌کند لذا کودک به راحتی آنرا یاد می‌گیرد. مثلا این چند مصرع را می‌توان مورد بازبینی قرار داد:

اوشودوم آآ اوشودوم‌

داغدان آلما داشیدیم

آلماجیمی آلدیلار‌‌

منه ظولوم قیلدیلار

من ظولومدن بئزارام‌‌

درین قویو قازارام

درین قویو و....

در این شعر علاوه بر قافیه‌های (اوشودوم - داشیدیم، آلدیلار- قیلدیلار، بئزارام - قازارام) هر کلمه‌ای که در مثلا در مصرع دوم است، در مصرع سوم نیز همان به عنوان کلیدی برای تداعی معانی آمده است، (اوشودوم، آلما، من، ظولوم، درین قویو) تکرار شده‌اند. قانون‌مندی رفتار مغز به این صورت است که مطلبی که قبلا یاد گرفته‌ و احیانا فراموش کرده‌ایم با یادآوری کلمه کلیدی و آغازین بقیه جمله را به یاد می‌آوریم. این شعرها طوری‌ست که کودک به سادگی به ذهن می‌سپارد و با گفتن هر مصرع، همان مصرع در به یادآوری مصرع بعدی کمک کند. چه خوب است شاعرانی که برای کودک شعر می‌سرایند به موضوع مهم توجه کنند. در تمامی "قوشماجا"ها این نکته رعایت می‌شود کودک وقتی با سرعت تمام به شعری که می‌خواند مسلط می‌شود، اعتماد به نفس او نیز بالا خواهد رفت.

در شعرهای فولکلوریک کودکانه، کودک ناخودآگاه، برای به یادآوری مطالب و مصرع‌ها به خود کمک می‌کند

صرافی: در تمام شعرهای فولکلوریک کودکان این صنعت رعایت شده است. وقتی کودک می‌تواند به راحتی شعری را حفظ کند و بدان مسلط شود اعتماد به نفس بالایی نیز به دست می‌آورد این پارامتر مهمی در تربیت کودک نقش موثری خواهد داشت. ولی در شعرهای جدید و گاه ایدوئولوژیکی و شعرهایی بکه ه زبان ‌غیرمادری سروده می‌شود چنین مواردی کمتر رعایت می‌شود و کودک به خاطر اینکه دچار لکنت و مکث و فراموشی می‌شود اعتماد به نفس خود را از دست میدهد.

اختصاص دادن یک یا نیم ساعت تایم فولکلور و آذربایجان شناسی در متون درسی مدارس

صرافی: تمامی کتاب‌های درسی پر از شعرهایی از شعرای کلاسیک است و حتی متون آموزشی نیز پر ازلغات عربی و گاه لغات مهجور. برخی مواقع همان کلمات سخت، فقط در همان درس از کتاب مورد استفاده می‌باشد که در هیچ جا وهیچ زمان دیگری مورد استفاده قرار نمی‌گیرند. ولی ضرب‌المثل‌ها و اصطلاحات عامیانه فولکلوریک به طور مکرر در کوچه و بازار و محیط کار و میهمانی استفاده می‌شوند. چرا بایستی به کودکان لغات مهجور از متون قدیمی را آموخت، اما او را از آموختن اصطلاحات و ضرب‌المثل‌هایی که مرتبا در زندگیش به درد خواهد خورد محروم ساخت.

به نظر بنده در این زمینه در حق افراد فارسی‌زبان نیز ظلم شده است و این افراد نیز در طول تحصیلات دوازده ساله خود با فولکلور شهر‌های خود آشنا نمی‌شوند و توجهی به این امر مهم نمی‌شود.

آناج: آیا مسئولین استانی یا کشوری در زمینه فولکلور آذربایجان تا کنون اقدامی کرده اند؟

صرافی: بلی ظاهرا یک سری اقداماتی انجام شده است. اما به نظر من بیشتر به صورت گذرا و گاه انفعالی (یعنی بعضا به خاطر درخواست و فشار مردم، نه اینکه اثباتا خودشان برنامه‌ای داشته باشند) بوده است. کلا نوعی بی‌برنامگی و پراکنده کاری دیده می‌شود. بهتر است پیشاپیش کنگره و همایشی در مورد ضرورت احیای فولکلور انجام شود. روش‌های بهره‌گیری از فولکلور در بالا بردن اشتغال و تولید ملی بیان شود. من چنین اراده‌ای را در ارگان‌های مسئول نمی‌بینم، البته شاید برنامه‌هایی در جریان است که هنوز نمود خارجی پیدا نکرده است.

چه بودجه‌ای برای احیا فولکلور اختصاص داده شده؟ منظورم احیای فولکلور تمام مناطق و فرهنگ‌های ایرانی‌ست. اعم از خراسان و فارس و کرمان و بلوچستان و ترکمن صحرا و کردستان و لرستان و اعراب خوزستان و.... فولکلور همه آنها نیاز به توجه، سرمایه‌گذاری و توجه ویژه دارند.

چه پروژه‌‌هایی در رابطه با فولکلور تعریف شده؟ کدام گروه‌های خدمات مشورتی در زمینه فولکلور تشکیل شده؟ چند کارشناس ویژه در این رشته وجود دارد؟ کدام سازمان دولتی برای هدایت و راهگشائی در این امر تشکیل شده که در کنار آن ان. جی. او‌‌ ها باشد؟ این سئوالاتی است که بایستی از مسئولین کرد و وظیفه رسانه‌های ماست.

آناج: حداقل به عنوان اینکه این درخواست پررنگ‌تر شود و همانطور که تبریز درسال2018 پایتخت کشورهای اسلامی خواهد بود، ولی با یک نگاه عمیق و کلی به سطح شهر تبریز فعالیت خاصی که در این مورد جلب توجه کند را نمی‌یابیم. مخصوصا خلاءهای زیادی در حاشیه شهر بیداد می‌کند. بفرمایید یک سال آینده کدام کارهای لازم و مهم باید انجام شود؟

صرافی: من نیز مانند شما در این زمینه هیچ برنامه جدی ندیده‌ام. وضعیت ما شبیه محصلی است که به او گفته‌اند مثلا یک ماه دیگر امتحان دارد، اما او تا چند روز پیش از امتحان فقط دفع‌الوقت کرده، استراحت می‌کند و می‌خوابد. به خود می‌گوید که کاش الان فردای روز امتحان بود و خیالم راحت بود. من چنین حالت و روحیه‌ای را اینجا مشاهده می‌کنم، نوعی بی‌برنامگی و بی‌هدفی.

از کارهایی که می‌شود کرد اینکه همایشی در زمینه راهکارهای کوتاه‌مدت و درازمدت برای آماده‌سازی تبریز به عنوان پایتخت گردشگری جهان اسلام برگزار شود تا بدانیم چه پروژه‌هایی و با هدف رسیدن به چه مقاصدی باید در سطح شهری و منطقه‌ تعریف کرد.

نمایندگان مجلس بایستی وزرای ارشاد و کشور و نهادهای ذیربط را به چالش بکشند و از آنها بودجه و لایحه های اجرایی جدی طلب کنند.

اگر خود مسئولین در این مورد اطلاعاتی ندارد، لازمست از کسانی که در این زمینه فعالند دعوت کنند. اساتیدی در این زمینه از نقاط مختلف ایران، حتی از کشورهای پرسابقه‌ در امر توریسم را برای مشاوره دعوت کنند.

باید کتاب‌های ارزشمند و نفیسی در مورد آذربایجان و جاذبه‌های توریستی آن چاپ شود و به میهمانان به عنوان سوغات اهدا شود.

در مورد غذاها و سفره آذربایجانی تا به حال کتابی چاپ نشده، در حالی که تنوع غذا در مطبخ ما در ایران زبانزد است.

ما می‌خواهیم در این زمینه کتابی منتشر سازیم ولی اگر بخواهیم کتاب نفیس باشد و بتوان به میهمانان هدیه کرد حداقل صد میلیون تومان سرمایه اولیه نیاز دارد. این کارها بدون حمایت بخش دولتی امکان‌پذیر نیست.

ان. جی. او. ها نیز باید پروژه‌‌هایی را مطرح سازند تا بتوان بعد از دو سال از توریست‌ها پذیرایی آبرومندانه‌ای کرد. کم‌تر از چند ماه دیگر سال 2017 از راه می‌رسد. یعنی بیش از یک سال تا سال 2018 باقی نمانده است.

آناج: این وظیفه بیش‌تر بر عهده شهرداری است؟

صرافی: بله شهرداری، سازمان میراث فرهنگی و اداره ارشاد و جهانگردی بیشترین وظایف را بر عهده دارند. همچنین استانداری و نهادهای وابسته به آن که نسبت به سایر ادارات ارشدیت دارند مسئولند. این‌ها می‌توانند نشست‌های فکری برگزار کنند با مشاورانی که در این زمینه تجربه و مطالعه دارند مشورت کنند و اگر خود طرح‌ها و ایده‌‌هایی دارند برنامه ریزی کنند و تامین بودجه کرده اجرا کنند.

شاید سپردن این کار به چند شرکت ارگانیزاتور خارجی نتایج بهتری بدهد، آنان تجارب خوبی در این زمینه دارند.

آناج: رسانه‌ها چه وظیفه ای دارند؟

صرافی: در این ارتباط رسانه‌‌هایی چون شما باید همت مضاعف داشته باشید و همه را به چالش بکشید. ما می‌توانیم از فرصت طلائی سال 2018 حداکثر استفاده را بکنیم و چهره شهر را دگرگون سازیم. افراد زیاد و نمایندگانی از کشورهای مختلف در آن سال به اینجا خواهند آمد. باید کاری کنیم که پس از بازگشت، طوری کشور ما را به اطرافیان خود معرفی کنند که بقیه نیز علاقمند به مسافرت شوند و روند جذب توریست مرتبا شتاب بیشتری بگیرد.

آناج: حرف پایانی یا پیشنهاد و انتقاداتتان را می‌شنویم.

صرافی: شما به عنوان یک رسانه مخاطب‌‌هایی دارید رسالت‌‌ بزرگی بر گردنتان است. شما در حد وسع خود در زمینه احیاء و کشف پتانسیل‌های مربوط به فولکلور و توریسم مردمشناسی و... باید کارهایی انجام دهید. باید به طور جدی ضعف‌ها و نارسائی‌های موجود در این زمینه را کشف و کالبدشکافی کنید.

از طرف دیگر شما ارباب رسانه در جلب مشارکت مردمی نقش مهمی دارید. بنابراین جلب مشارکت عمومی و ترویج فرهنگ توریست‌پذیری بسیار حائز اهمیت است.

امیدوارم بتوانیم سال 2018 را آبرومندانه برگزار کنیم، کسانی که تبریز سفر می‌کنند خاطرات خوشی با خود به ارمغان ببرند.

در نهایت از توجه ویژه شما به فولکلور غنی آذربایجان و تلاش برای احیای فرهنگ اصیل و بومی منطقه‌مان نهایت تشکر و قدردانی را دارم.

 

گفت‌وگوی ویژه آناج با فولکلورشناس تبریزی؛مهندس صراف

حجاب در لباس‌های سنتی آذربایجان کامل‌تر از لباس‌های امروزی جامعه ماست/ کجاست دانشگاه فولکلور در ایران؟/ لازمه‌های تبریزِ 2018 و اقداماتی که باید انجام شود.

علیرضا صرافی گفت : آموزه‌هایی که ما از خود جامعه و از پدر و مادر و نسل های پیشین می‌آموزیم درس‌های خاکی‌ای هستند که از مسیر کتاب و مدرسه و دانشگاه به ما نرسیده‌اند، بلکه محل ثبت و ضبط این دروس سینه پیشینیان است.

گروه فرهنگی آناج: فرهنگ هر منطقه، شناسنامه مردمان همان محل می‌باشد که تک تک افراد ناخودآگاه از نیاکان و پدران خود به ارث می‌برند. ایران نیز به لحاظ قدمت تاریخی دارای تنوع آداب و رسوم و عقاید گوناگونی است و به همین دلیل دارای فولکلوری غنی نیز می‌باشد. غنی بودن فرهنگ از هر جنبه در منطقه چند هزار ساله آذربایجان از دیرباز تا کنون به مراتب بیشترین توجهات را به خود اختصاص داده است. این توجهات چه در زمینه معرفی و آشنایی با مبانی و چه در پیشگیری از تحریفات امروزه در بخش های مختلف فولکلور آذربایجان، تلاش زیادی را می‌طلبد.

پایگاه خبری آناج، به منظور بررسی اهمیت فرهنگ بومی منطقه آذربایجان در ایران که اشتراکاتی نیز با فرهنگ تاریخی و مدنی و حتی دینی با آن سوی ارس دارد، گفت‌وگوی صمیمانه خود با «علیرضا صرافی، فولکلور شناس تبریزی» که خود متولی فرهنگ بومی منطقه زیبای آذربایجان می‌باشد و در این راه فعالیت‌های ارزشمندی به جای آورده است را، تقدیم مخاطبان گرامی می‌کند.



آناج : لطفا خودتان را معرفی کنید و در مورد فعالیت‌ها و بیوگرافی‌تان بفرمایید

صرافی : بنده اصالتا اهل تبریزم و در ارومیه به دنیا آمده‌ام. از دانشگاه صنعتی شریف در رشته مهندسی عمران فارغ‌التحصیل شده‌ام و در همین رشته ساختمان فعالیت دارم.

قبل از ورود به دانشگاه به ادبیات زبان مادری علاقمند بودم و کمابیش مطالعاتی داشتم، از زمان ورود به دانشگاه به فعالیت فرهنگیم را شروع کرده و به تدریج آنرا گسترش دادم که این دوران مصادف با اواخر زمان شاه بود. گروهی بنام گروه پروژه‌های فرهنگی تشکیل دادیم. در اواسط دهه پنجاه عاشیق‌ها را از آذربایجان، (تبریز و خوی) دعوت کردیم و بعد از این کار، یک موج بزرگی به راه افتاد و بیشتر دانشگاه‌ها از جمله دانشگاه‌های تهران و امیرکبیر و علم وصنعت این کار تکرار کردند و آنها نیز از عاشیق‌ها دعوت کردند. از آن زمان موسیقی عاشیقی در جامعه در سطح دانشگاهی مطرح شد. کلاس‌های فولکلور تشکیل دادیم و از اساتید فولکلور دعوت می‌کردیم و سخنرانی‌هایی در این زمینه ترتیب می‌دادیم که در آن اساتید بزرگی صحبت کردند. این موارد فعالیت‌های قبل از انقلاب بنده بود.

بعد از انقلاب نیز همچنان کارهای فرهنگی انجام می‌دادم. در نشریه وزین "وارلیق" فعال بودم و افتخار شاگردی دکتر نطقی و آقای دکتر فرزانه و دکتر هیئت را داشته‌ام و از راهنمایی‌های مشفقانه‌ و سخنان پرمغزشان بهره‌ها برده‌ام. مقاله‌هایم از سال 1359 در نشریه وارلیق چاپ شد. (آن زمان دانشجو بودم و هنوز فارغ‌التحصیل نشده بودم) بعدها نیز فعالیت‌های فرهنگیم علاوه بر "وارلیق" بانشریه‌های دیگر از جمله نشریه "آذری" که مرحوم آقای بهزاد بهزادی، مسئول آن بودند در جریان بود، قبل از انتشار آذری نیز ایشان یک کتاب ادواری بنام"ائل دیلی و ادبیاتی" داشتند که هر سه ماه یک بار چاپ می‌شد. من در هیئت تحریریه این مجموعه مسئولیت داشتم. بعد از مدتی مجوز نشریه‌ای بنام دیلماج بنام من صادر شد که در طول سه سال و در 36 شماره نشر شد و بعد از در مهر 1386 بنا به دلایلی که جزئیات آنرا هم نگفتند، جلوی انتشار این نشریه گرفته شد.

سال بعد یعنی 1387 ثبت مقدماتی موسسه غیرانتفاعی "آذربایجان ائل بیلیمی" را شروع کردیم و همزمان یک بولتن داخلی تهیه کردیم. مجوز رسمی این موسسه در اردیبهشت سال 1388 صادر شد. یک دفتر برای این کار داریم و از آن زمان تا کنون 78 شماره نشریه اختصاصی در موضوعات فولکلور (یا ائل بیلیمی) و مردمشناسی و لغات محلی (یئرل سؤزلر) چاپ شده است.

همچنین تعدادی کتاب تخصصی در زمینه فولکلور نیز به چاپ رساندیم و تهیه و نشر یک سری کتاب‌های ادواری نیز باعنوان "ائلدن" در این همین زمینه شروع کرده‌ایم که اکنون شماره 3 آن نیز در آستانه چاپ است.

تا کنون به بیش از 10 کنگره فرهنگی در کشورهای خارجی دعوت شده‌ و در سوئد، آلمان، ترکیه و آذربایجان در همین زمینه فولکلور و مسائل فرهنگی سخنرانی‌هایی داشتم. از سال 1377 تا 1384 داوطلبانه در دانشگاه‌های مختلف ایران مثل دانشگاه تهران، امیرکبیر، علم و صنعت،خواجه نصیر‌الدین طوسی و تربیت‌ مدرس و... تدریس کرده‌ام. در دانشگاه آزاد تبریز همیک دوره پودمانی 4 واحدی پیش‌بینی شده بود که بنده و 3 تن از دیگر از اساتید زبان و ادبیات ترکی در این درس 4 واحدی را تدریس کردیم که دانشجویان به‌صورت یک درس اختیاری این واحد را گذراندند. البته در سطح ایران نیز بیش از 50 بار در دانشگاه مختلف تهران، تبریز و ارومیه و فرهنگ‌سراهای مختلف سخنرانی داشتم و مقاله‌هایم در تعداد زیادی از نشریات منتشر شده است.

کتابی در زمینه فولکلور هم نوشته‌ام که تا به امروز سه بار (البته دوبار اول آن به‌صورت جزوه درسی در دانشگاهها بوده) چاپ شده است.

آناج : اسم کتاب چیست؟

صرافی : اسم کتاب "فولکلور ترکان ایران" است. در این کتاب ضمن اینکه فولکلور را به صورت کلی معرفی کرده‌ و شاخه‌های آن را نیز توضیح داده‌ام، سعی داشته‌ام که مثالی‌های به‌کار رفته در آن را از فولکلور کل ترک‌زبانان ایران انتخاب کنم، اعم از فولکلور ترک‌زبان‌های آذربایجانی و خراسانی و قشقایی.

آناج : بفرمایید تعریف فولکلور چیست و چه چیزهایی را شامل می‌شود؟

صرافی: معنای لغوی فولکلور دانش مردم، فرهنگ مردم یا فرهنگ توده است. معادل ترکی فولکلور "ائل بیلیمی" یا "خلق بیلیمی" می‌باشد. چون کلمه خلق بار معنایی دیگری نیز دارد، لذا ما ترجیح دادیم از کلمه "ائل" استفاده کنیم.

معرفت و دانستنی‌های هر شخص یا جامعه را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد:

یکی آن آموزه‌هایی که به‌صورت آکادمیک در آموزشگاه‌ها و دانشگاه‌ها تدریس می‌شود و عموما یک سری علومی هستند که منشاء غربی دارند.

یکی هم آموزه‌هایی است که ما از خود جامعه و پدر و مادر و نسل‌های پیشین می‌آموزیم، این دسته اخیر عموما در مقوله دانش مردم یا فولکلور جای می‌گیرد.

در یکی از اشعار ناظم حکمت بنام تورک کویلوسو، (کندلیسی‌) مصرع‌هایی وجود دارد که در آن روستایی را این چنین وصف می‌کند: "او توپراقدان اؤیرنیب... کیتاب‌سیز بیلن‌دیر!" یعنی او "از خاک آموخته، دانای بی‌کتابست". خود خاک خیلی چیزها به انسان یاد می‌دهد و چیزهایی که گاه از کتاب نمی‌توان آنها را آموخت.

این درس‌های خاکی، یا درسی که انسان‌ها از خاک و نیابوم خود می‌آموزد و از مسیر کتاب و مدرسه و دانشگاه به انسان نمی‌رسد، دانش مردم یا فولکلور شمرده می‌شوند. محل ثبت و ضبط این دروس سینه پیشینیان است، تجارب و آموخته‌های زندگی طی قرون متمادی در سینه مردم حک شده و سینه به سینه منتقل می‌شود. در کتاب‌های معمولی نمی‌توانید این موارد را پیدا کنید ولی وقتی کتاب سینه پدر و مادر خود را می‌گشایید چیزهای زیادی از آن یاد می‌گیرید. به همین دلیل در آذربایجان اصطلاحأ به برخی دانایان قوم "سینه دفتر" می‌گویند. این افراد دفتر بزرگی در سینه خویش دارند، یا به عبارت دیگر معلومات شفاهی بسیار بالایی دارند. آنها وارثین ادبیات شفاهی و علوم شفاهی مردمند.

آناج: می‌توانید چند مثال از این دانش مردم یا فولکلور بزنید؟

صرافی: مثلا طب سنتی یکی از همین علوم شفاهی‌ست، بیشتر ما کمابیش چیزهایی از آن می‌دانیم و اغلب نوعی معالجه قبل از مراجعه به پزشک وجود دارد که در بسیاری موارد هم جواب داده، ما این علم شفاهی طب سنتی را در مکتب و مدرسه نیاموخته‌ایم بلکه از مادران و پدران و بزرگترهای خود سینه به سینه شنیده‌ایم.

فولکلور مجموعه ادبیات و هنرها و آداب و رسوم و باورها و علوم سنتی و... را که منتسب به مردم است را در بر می‌گیرد. در کنار این‌ها که همگی بخشی از معنویات یا فرهنگ معنوی مردم را تشکیل می‌دهند، ما فرهنگ مادی هم داریم این فرهنگ نیز مشخصه‌هایی دارد که با تولیدات تکنولوژیک متفاوت است.

ببینید الان در این اتاقی که ما هستیم همه چیز مربوط به تکنولوژی غربی است و هیچ کدام از این وسائل، فرهنگ بومی را تداعی نمی‌کند. از میز و صندلی و میکروفون و دستگاه ضبط صوت حتی عینک و کت و شلوار بنده همه پیشاپیش در غرب ابداع و اختراع و متداول شده و بعدها وارد جامعه ما گردیده است.

اما در بخش‌های سنتی‌تر جامعه ما مثلا در روستاها و ایلات و شاغلین حرفه‌های سنتی و خانواده‌های سنتی شهری، برخی لباس‌ها و وسایل کار و....هم استفاده می‌شود که ادامه همان فرهنگ مادی بومی مردم ماست.

این وسایل و ابزارآلات که معمولا تولید دستی دارند اگر با نیازهای روز مطابقت نیابند و یا راحتی و راندمان مناسبی نداشته باشند، به تدریج از میدان زندگی خارج می‌شوند و می‌توان آنها را برای نمایش در موزه‌ها گذاشت. البته نه در موزه‌های آثار باستانی، بلکه در موزه‌های مردم‌شناسی. این موارد نیز کار دست مردم، کار خود مردم بومی است.

همانطور که ادبیات و هنرهای بومی، در امواج تهاجمات فرهنگی غرب تحت فشار قرار می‌گیرند، این فرهنگ مادی مردم نیز تحت فشار تهاجمات تکنولوژیک غرب قرار دارد.

فرهنگ مادی نیز بخشی از میراث پدران ماست و بدان فولکلور مادی نیز می‌گویند. پس فولکلور شامل کلیه مولفه‌های معنوی و مادی فرهنگ مردم است.

آناج: فرهنگ مادی شامل چه مواردی می‌شود لطفا توضیح بیشتر بدهید؟

صرافی: مثلا لباس‌ها و ظروف سنتی آشپزخانه، وسایل بازی‌های سنتی، وسایل کار در حرفه‌های مختلف سنتی اعم از حرفه‌های شهری، روستایی و عشایری، آلات موسیقی سنتی، المان‌های به‌ کار رفته در معماری سنتی و... همه جزو این فرهنگ مادی مردم محسوب می‌شود. کف‌فرش خانه‌ها (اعم از فرش و گلیم جاجیم و ورنی و گبه و... ) همچنین نقش و نگار بدیع آن‌ها و وسایل کار مربوط به این تولیدات، وسایل سنتی کشاورزی (که بعد از آمدن تراکتور این وسائل اغلب کنار گذاشته شدند)، همگی فرهنگ به ارث رسیده از گذشتگان و کاملا بومی بوده، بخشی از فرهنگ مادی مردم ماست. ‌

این مجموعه فرهنگ مادی، بخشی از علم مردم‌شناسی‌ست و در حیطه فولکلور مورد مطالعه قرار می‌گیرد. همه این موارد به‌همراه جزئیات مادی و معنوی‌اش را به عنوان فرهنگ مردم یا فولکلور می‌شناسیم.

فرهنگ مادی شامل چیزهایی است که اصطلاحا در ترکی می‌گوییم "گؤره‌نک" یا آنچه که جلوه مادی دارد و با چشم دیده می‌شود.

فرهنگ معنوی یا "گله‌نک" شامل باورها، مراسم‌ها و عادات‌ها و آداب و رسوم و ادبیات شفاهی و... است که جلوه مادی ندارند و با چشم دیده نمی‌شود و فولکلور به معنای عام خود اعم از مادی یا معنوی مجموعه‌ای از عناصر فرهنگی جامعه است که منشا خارجی ندارد و ریشه در زاد و بوم و پیشینه تاریخی خود مردم دارد.

آناج: آیا این‌ها که شمردید، همه به درد می‌خورد؟

صرافی: اینکه فولکلور تا چه حد لازم است و آیا همه اجزای آن به درد می‌خورد موضوع بحث من نیست، مسلما بخشی از آنها حیطه کارائی خود را از دست داده‌اند، اما حتی همان‌ها هم بخشی از دارایی و ارثیه ماست، حتی اگر از آن بهره‌مند هم نشویم، حفظ و حراست آن بر ما فرض است. ضمن اینکه اگر ارزش‌ها و پتانسیل‌های موجود در فولکلور را شناسایی کنیم خواهیم دید که می‌توانیم از طریق توجه و برنامه‌ریزی روی همین ارثیه پدران خود، دروازه‌های اشتغال و تولید ثروت را به روی فرزندانمان باز کنیم.

آناج: اعتقادات مذهبی و دینی چه رد پایی در فولکلور آذربایجان دارند؟

صرافی: بسیار زیاد. مذهب یک سری اعتقادات و باورها و الگوهای رفتاری است. با این تعریف بخش وسیعی از فولکلور معنوی مردم در چارچوب مذهب قرار دارد.

البته می‌دانید از هر مقوله‌ای و از جمله از دین و مذهب چندین روایت و قرائت وجود دارد، طبعا در حیطه‌ی فولکلور نباید انتظار داشته باشیم که افراد عامی قرائتی آکادمیک یا حوزه‌وی‌ از دین و مذهب ارائه دهند. بلکه ما در فولکلور، یک قرائت عامیانه و مردمی از دین و مذهب داریم.

مذهبی که در کتاب‌ها وجود دارد و دقایق آنرا فقهای دین می‌دانند، مذهبی مدون و رسمی است. توده مردم نیز همه مسلمانند اما عموما مذهبی غیرمدون و شفاهی دارند که از پدران و مادران خود آموخته‌اند، این قرائتی از دین است که در همه جوامع جهانی بدان برمی‌خوریم.

مثلا مادربزرگ خود را در نظر بگیریم که چگونه خدا را پرستش می‌کند؟ این پرستش از روی عادت و عرفی است که از نسل‌های پیش بدو رسیده نه الزاما از روی مطالعه کتب دینی. قرائت مادربزرگ از دین مسلما با قرائت یک عالم دینی تفاوت‌هایی دارد. داستان شبان و موسی در مثنوی را حتما می‌دانید که چوپانی با سادگی تمام خداوند را مدح و تعریف می‌گفت و موسی چون شنید بر وی عتاب کرد، اما از سوی خداوند وحی آمد که او بنده ماست و تو نباید او را از ما دور کنی. در این داستان شاهد برخورد دو قرائت از دین هستیم، که خداوند هر دو را پذیراست.

در سرتاسر فولکلور گویی حس و حال و روحی حاکم است، ما روح توده مردم را در آن حس می‌کنیم. هیچ دوبیتی و یا ضرب‌المثل نیست که نشانی از بی‌دینی داشته باشد. مذهب آشکار یا پنهان در بطن و اعماق آن موجود است.بخش مهمی از فولکلور اعتقادات و مراسمات و اساطیر که در تمامی مذاهب نیز وجود دارد.

آناج: آیا برخوردحکومت‌ها با مذهب می‌تواند به فولکلور مردم نیز لطمه بزند؟

صرافی: بله چنانکه مراسم‌ محرم و عاشورا در آنسوی ارس نیز نظیر این سوی ارس عینا رایج بود، اماچون این‌ها مراسمی مذهبی شمرده می‌شدند، حکومت کمونیستی سابق که در راستای مذهب‌زدایی حرکت می‌کرد، این مراسم را ممنوع کرد. در حالی این مراسم ها شکل بومی شده و فولکلوریک مذهب ما هستند که بعدها در طی صدها سال به‌تدریج تکوین یافته و طی نسل‌های مختلف به ما رسیده است.

آناج: این موارد را چگونه می‌توانیم از هم جدا کنیم؟ یا چگونه و تا چه حدی می‌توانیم این موارد را کاملا مذهبی و یا کاملا فولکلور بدانیم؟

صرافی: در واقع خط و مرز روشنی این وسط وجود ندارد و بسته به خواست و اراده افراد یا حکومت‌ها این حد و مرز تغییر می‌کند.

چنانچه در آنسوی ارس حکومت‌های سابق تمام مراسم محرم و سفره‌های نذری را به حساب مذهب گذاشته و در راستای امحای آن پیش رفته‌اند، اما در این‌سوی ارس چون مخالفتی صورت نگرفته، همچنان در فرهنگمان پابرجا مانده است.

فولکلور و مذهب چنان به هم تنیده شده‌اند که نمی‌توان آن‌ها را از هم جدا کرد

آناج : در باره سفره‌های نذری توضیح بیشتری بدهید؟

صرافی: نذر یک آرزو و خواسته‌ای است که بنده با خدای خود عهد می‌بندد که اگر خواسته‌اش برآورده شود در راه خوشنودی او خیرات دهد. یکی از شیوه‌های این خیرات سفره‌های نذری است که بیشتر در میان خانم‌ها معمول است. این سفره‌ها که بنام‌های سفره حضرت ابوالفضل یا سفره حضرت علی‌اصغر و سفره حضرت رقیه و... نامیده می‌شوند هر کدام اسلوبی دارند، هر کدام خوردنی‌های خاص خود را دارند و حتی کسانی که برای این مهمانی دعوت می‌شوند نیز متفاوت‌اند. در برخی سفره‌ها فقط بچه‌ها را دعوت می‌کنند و در صدر می‌نشانند و به آنان ارج می‌نهند، در برخی بزرگ‌ترها را. بعضی از سفره‌ها ساده و ماحضری‌ست برخی بسیار مجلل و باشکوه، بعضی‌ از سفره‌های نذری در ایام خاصی و بامناسبتی گشوده می‌شود، اما بعضی‌ها به محض بر آورده شدن حاجت، همه‌ اینها برای خود شان و مقامی دارند و هر یک نیز داستانی که شان آن سفره را بیان دارند.

مجموعه آداب و رسوم سفره، اعتقادات و داستان‌های سفره بر پایه ایمان و اعتقاد مردمی است که در راه خوشنودی خداوند بخشش می‌کنند، یعنی یک پشتوانه مذهبی قوی دارد و در عین حال همه این‌ها عین فولکلور مردم ما محسوب می‌شوند.

آناج : آیا به نظر شما فولکلور آذربایجان در زمینه‌های فرهنگ و موسیقی در سال‌های اخیر مسیر اصلی خود را طی کرده و یا طی می‌کند؟ یا از مسیر واقعی و اصلی خود منحرف شده‌است؟

صرافی: چون شما روی موسیقی تاکید کردید، من هم پاسخ این سوال را با تاکید روی موسیقی می‌دهم. در آذربایجان متاسفانه یک خلاء بزرگ فرهنگی وجود دارد، می‌دانید بخش اعظم فولکلور را‌ ادبیات شفاهی‌ تشکیل می‌دهد، وقتی می‌گوییم "ادبیات" و "شفاهی"،‌ هر دوی این‌ها بدین معناست که ابزار مورد استفاده ما در اینجا زبان است. اما یک سری محدودیت‌هایی در به ‌کارگیری‌ زبان ما وجود داشته و در زمان رژیم پهلوی شدیدا با آن مخالفت شده‌، این در ادبیات شفاهی ‌ما تاثیرات منفی به جای گذاشته است.

در آذربایجان هیچ نهاد دولتی که متولی فرهنگ ما باشد و در این مورد برنامه‌ریزی کند، وجود ندارد. کار الزاما به دست افرادی علاقه‌مند از خود مردم و با امکانات محدود شخصی پیگیری می‌شود. گاه به‌طور اتفاقی و مناسبتی مراسم‌هایی مثل همایش عاشیق‌ها و موسیقی و...اجرا می‌شود که متولی آن بیشتر «NGO» ها و موسسات مردم نهاد است، در بسیاری از این موارد نهادهای دولتی عمدتا مجوز اجرای برنامه را با شرط و شروطی صادر می‌کنند، صدور مجوز به یک برنامه مقطعی پیشنهادی یک چیز است، اما برنامه‌ریزی هوشمند کوتاه مدت و دراز مدت فرهنگی و سرمایه‌گذاری و تربیت کادرهای حرفه‌ای و ایجاد رشته‌های دانشگاهی و... یک چیز دیگر است.

مثالی از پنجاه سال پیش بزنم. قبل از انقلاب یک سازمان دولتی بنام سازمان ملی فولکلور تشکیل شده بود،(به نظرم در‌سال 1346) و تا ده یا یازده سال فعالیت داشت. در این سازمان لباس‌ها و بسیاری از رقص‌های محلی را از نقاط مختلف ایران مثل بجنورد و آذربایجان و گیلان و جنوب خراسان و از اقوام مختلف قشقایی و کرد و لر و بلوچ و... جمع‌آوری کردند. (می‌دانید که ما‌ اقوام‌ زیادی در ایران داریم و زیبایی تمام این گلستان رنگارنگ اقوام ایران به همین تنوع خیره‌کننده و رنگ‌های چشم‌نواز و اشتراکات و تفاوت‌ آن‌ها، همه این فرهنگ‌ها جزو میراث فرهنگی مشترک ماست که باید از آن‌ها مراقبت کنیم).

در آن زمان گروهی از هنر‌مندان و فعالین فرهنگی به صورت آبرومند و با بودجه دولتی استخدام سازمان مزبور شدند تا رقص‌های مختلف محلی را اجرا کنند. در آن زمان این کار آنقدر آبرومند اجرا شد که کارهای این سازمان جنبه ملی و هویتی برای ایران پیدا کرد.‌ اگر یک هیأت خارجی به ایران می‌آمد برای خوش آمدگویی به آنان، در فرودگاه تعدادی با لباس‌های محلی به استقبال رفته با دادن گل و اجرای کوتاهی از رقص محلی در یک فضای بسیار شاد و صمیمی به آنان خوش آمدگویی‌می‌کردند.

تصور کنید وقتی میهمانی وارد یک شهر می‌شود در بدو ورود شناخت چندانی از آنجا ندارد. یک فرد خارجی در لحظه ورود به یک شهر غریب چنین احساسی دارد،‌ اگر در اولین برخورد دختر و پسری را بینند که با گشاده‌رویی و لباس‌های شاد محلی (که جلوه‌ای از هویت کشور یا منطقه‌اش‌ را نمایش می‌دهد)، به استقبالش آمده ‌و خوش آمدگویی کند، مطمئنا این در برداشت وی از مردم آن‌شهر و منطقه تاثیر مثبتی خواهد داشت.

همین سازمان بعدها در تالار رودکی نیز برنامه‌های متعددی برگزار کرد. شرایطی فراهم کرد تا از قسمت‌های مختلف ایرانبا فرهنگ‌ها و لباس‌ها و رقص‌ و موسیقی‌های متنوع دعوت کرده، برای میهمانان خارجی و داخلی کشور اجراکنند. خوب اکنون نیز می‌توان چنین اقداماتی کرد.

موسیقی آذربایجان، اگر متولیان فرهنگی استان‌های شمال غرب کشور بدان توجهی در خور نمایند، جذبه بزرگی دارد. اگر یک مسافر خارجی در بدو ورود به ایران ‌چهره‌های عبوس و پرخاشگری ببیند این تصور ذهنی برای مدت‌ها ملکه ذهن او می‌شود که ایرانی‌ها ذاتا خشن و عبوسند و در بازگشت به کشور یا منطقه خود همین دیدگاه منفی را به دوستانش نیز انتقا‌ل خواهد داد.‌حال آنکه ‌مردمی که در فرهنگ خود چنین موسیقی دارند نمی‌توانند‌ مهربان نباشند.

مسئولین،‌ نمایندگان مجلس و‌ سایر اولیای امور دیر یا زود به این پتانسیل توجه‌خواهند داشت. پوشیدگی و حجاب موجود‌ در لباس‌های سنتی ما مستورتر از نیمه‌حجاب های متداول کنونی است. لباس‌های محلی در عین اینکه‌ موهای سر یا قسمت‌هایی از صورت و دست‌ها را‌ می‌پوشانند، داری طرح‌ها و‌رنگ‌های زنده و شادی نیز هستند. استفاده از این پتانسیل‌های فرهنگی ضمن تلطیف و صمیمی کردن فضای شهرها، به علت تکیه بر زاد بوم خود مردم، باعث ایجاد حس غرور ملی می‌شود، متاسفانه بهره‌گیری از لباس‌های محلی موضوعی‌ست خیلی مظلوم و مغفول واقع شده است.

آناج: این سخنان شما بدین معنی است که شما در این مورد انتقاد دارید؟

صرافی: بله. اگر بخواهید انتقاد نکنم؟

آناج: هدف ما بهبود و پیشرفت فولکلور است. هدف ما انباشته شدن مکتوبات نیست بلکه می‌خواهیم با مطرح کردن این موضوعات ارزش داشته‌هایمان را که به فراموشی سپرده شده است مطرح سازیم و تلنگری به مسئولین زده باشیم تا راه چاره‌ای اندیشیده شود.

سوال بعدی من این است که به نظر شما جوانان و نوجوانان چرا با فرهنگ اصیل فولکلور آشنا نیستند و با این فرهنگ بیگانه‌اند؟ و آیا این روند در چند سال اخیر پیشرفت داشته است یا نه؟

صرافی: البته پیشرفت‌هایی انجام شده است ولی همان موضوع بیگانه ماندن را که فرمودید هنوز معضل مهمی است. ما با این معضل در خیلی جوامع هم درگیر هستیم. مسئله جهانی شدن همانطور که در مورد اقتصاد تحول بزرگی است فرهنگ جامعه را نیز متحول می‌کند. جهان به نوعی به سمت همسانی فرهنگی پیش می‌رود و این سمت و سو تغییرناپذیر است. لذا در صورتی که نهادهای اداری جامعه (اعم از دولتی یا مردمی) اراده‌ و برنامه آگاهانه‌ای در حفظ و احیای ارزش‌های فرهنگی بومی نداشته باشند، این روند با شتاب فراوان توسعه خواهد یافت.

برنامه‌ریزی لازمه‌ای برای مهندسی فولکلور

اینکه عرض کردم این مسائل باید مهندسی شود و نگاه ماکرو و جامع به آن‌ها داشته باشیم و طوری کار کنیم که گذشته‌ها از بین نرود و فراموش نشود، این مسئله به خودی خود امکان‌پذیر نیست. بلکه باید در این مورد برنامه‌ریزی انجام شود و هزینه‌‌هایی صرف شده و سیاست‌گذاری‌های صحیحی نیز انجام شود.

اکنون کجاست دانشگاه فولکلور ایران؟ در سرتاسر دنیا در این زمینه وسیع و حائر اهمیت، امکان آموزش عالی تا سطح دکترا وجود دارد. در این دانشکده‌ها پروفسورهایی به عنوان استاد در حال تدریس‌اند. ما در این زمینه حتی در سطح لیسانس و فوق دیپلم نیز کسی را آموزش نمی‌دهیم، حتی در سطح دبستان و دبیرستان نیز ادبیات شفاهی تدریس نمی‌شود. در کل ایران این فقر زیرساخت‌های فرهنگی مشهود است، برخی مناطق نیز مانند آذربایجان با مشکلی مضاعفی روبرو هستند.

ادبیات یک قوم که که صرفا ادبیات مکتوب کلاسیک او نیست. بسیاری از اقوام هستند که اصولا ادبیات کلاسیک مدونی ندارند. ادبیات شفاهی تاریخا مقدم بر ادبیات مکتوب است. این ادبیات نیمی از حجم ادبیات ما را تشکیل می‌دهد. اما نه تنها دانشکده مستقلی در این زمینه نداریم، حتی در دانشکده‌های ادبیات فارسی نیز ادبیات شفاهی تدریس نمی‌شود.

حال آنکه حداقل می‌تواند این ادبیات را به عنوان یک درس مستقل و چند واحدی تدریس کرد. چنانچه می‌بینیم در حوزه فرهنگ کشور ما مقوله فولکلور از قلم افتاده و جایگاهی برایش تعریف نشده است. در حالیکه برپایه همین فولکلور می‌توان بزرگ‌ترین و اصیل‌ترین کارهای هنری را انجام داد. مکتب پست مدرنیسم نیز در عرصه هنر از همین تطبیق دادن سنت‌ها با مدرنیته به وجود آمده است.

آناج : آیا می‌توانید مثالی از همین مکتب پست - مدرنیسم برایمان بزنید؟

صرافی: چند سال پیش در یکی از مزون‌های مد فرانسه یک دیزاینر یا طراح لباس با بهره‌گیری از طرح و نقش قالی "نقش ماهی" تبریز پارچه و لباس زیبایی طراحی کرد، این یکی از جلوه‌های همان مکتب پست مدرنیسم در هنر طراحی لباس است.

سوال من اینست که چرا طراحان فرانسوی این پتانسیل را نقوش و رنگ‌آمیزی سحرانگیز سنتی ما کشف کرده و میلیون‌ها درآمد کسب می‌کنند آما خود ما از این ثروتمان بی‌خبریم.

اکنون شما خانم خبرنگار در مقابل من با یک مانتو-روسری مشکی روی یک صندلی با روکش چرم مشکی رنگ نشسته‌اید، حتما خودتان متوجه هستید که این منظره چقدر خفه و دلگیر است، اینجا رنگ سیاه لباس شما در کنار رنگ سیاه صندلی، هر دو به یک میزان خشن، رسمی و عبوسند. این سیاهی هیچگاه روحیه شاد شما را انعکاس نمی‌دهند.

اما اگر روی همین مانتوی شما طرحی از یک قالیچه نقش بندد آنگاه ما با یک خلاقیت هنری روبرو می‌شویم که هم نشانی از هویت فرهنگی ما را دارد، هم چشم‌نواز و زیباست، هم به دلیل بهره‌گیری از نقوش آشنای فولکلوریک یک حس صمیمی و خودمانی القا می‌کند.

با اینکه فقط در قالیچه‌ها و گلیم‌هایمان هزاران موتیو متنوع با رنگ‌های زیبا و گرم داریم اما نمی‌دانم چرا از آن همه تنوع و شادابی و زیبایی هیچ استفاده‌ای نمی‌کنیم و فقط رنگ‌های سیاه و خاکستری و دلگیر را برای پوشش برازنده می‌دانیم؟

در مورد لباس اگر بتوانیم جلوه‌های بصری هنر بومی و فولکلوریک را به نوعی با لباس‌های عادی تلفیق کنیم، می‌توان گفت سبک طراحی ما متأثر از همین مکتب هنری‌ست.

آناج: آیا بر این باورید که با استفاده از رنگ‌های مختلف، جامعه نیز بشاش‌تر نشان داده می‌شود؟

صرافی: بله دقیقا. نه اینکه بشاش‌تر به نظر برسد، بلکه ذاتا بشاش‌تر و سرزنده‌تر می‌شود.

آناج: در صحبت‌های قبلی گفتید که فولکلور می‌تواند منبع اشتغال و درآمدزائی شود آیا می‌شود مثالی در این مورد ارائه کنید؟

صرافی: همین فرش را در نظر بگیرید. فرش بخش از فرهنگ مادی سنتی ماست، ما فرش را در مقوله "دؤشه‌مه‌لر" دسته‌بندی کرده‌ایم. می‌دانید یکی از بزرگ‌ترین صادرات ایران بعد از نفت، فرش دستباف است. قالیبافی یکی از حرفه‌های سنتی و فولکلوریک جامعه ماست در آذربایجان به‌خصوص فرش‌های تبریز و هریس و.. بسیار معروفند.

قبلا فرش را بیشتر برای مصارف خانگی و نه بازار می‌بافتند، در بسیاری از روستاها زنان اوقات بیکاری را صرف فرشبافی می‌نمودند و فرش دستباف خود را نیز در خانه خود استفاده می‌کردند. در دوره‌ قاجار عده‌ای تاجر تبریزی وارد این صنعت شدند و نه تنها بازارهای اروپا، بلکه سلایق و علایق مردم اروپا را نیز کشف کرده و یک سری سرمایه‌گذاری و برنامه‌ریز‌‌ی روی آن انجام دادند. به‌تدریج حوزه‌های تخصصی ایجاد شد، یک عده رنگرزی، عده‌ای بافندگی، گروهی طراحی و تعدادی نیز در بخش ترمیم و رفوگری و... مشغول به کارشدند. برخی از تجار به اطراف و اکناف ایران از اصفهان و کرمان و غیره سفر کرده و به بافندگان کم‌بضاعت هم مصالح اولیه، هم نقشه دادند و هم تعهد کردند دستمزد قالی سفارشی را به آنان پرداخت کنند. در نتیجه به‌تدریج یک هنر دستی سنتی و فولکلوریک ما تبدیل به محصولی برای صادرات گردید و تولید ارزش افزوده‌ای کرد که از قِبَل آن تاجر، رنگرز و طراح و رفوگر و بافنده و.. همه بهره‌مند شدند.

اکنون همین صنعت فرش به تنهایی ثروت زیادی به این منطقه می‌آورد، افراد زیادی را صاحب کار کرده و مانع بیکاری که خود منشا ترویج فساد و انحراف و اعتیاد افراد جامعه است می‌شود.

در واقع با ورود سرمایه داران و تاجران ملی این پتانسیل جامعه کشف شد و کسب در این رشته رونق گرفت و در کل ایران رواج داده شده است. تجار فرش نام فرش تبریز را به جهانیان شناسانده‌اند. هم اکنون نیز مشهورترین فرش جهان به این نام یا به طور کلی بنام فرش ایران شناخته می‌شود. فرش تبریز ممکن است در خوی یا مرند بافته شود اما به نام فرش تبریز خرید و فروش‌ می‌شود.

ما نظیر این کار را در مورد بسیاری از صنایع دستی و سنتی یا فولکلوریک کشور می‌توانیم انجام دهیم.

آناج: اکنون در چه زمینه دیگری غیر از فرش چنین پتانسیلی وجود دارد که ایجاد اشتغال و ثروت کند، اما هنوز ظرفیت‌های آن کشف و استفاده نشده است؟

صرافی: یکی دیگر از زمینه های بکر طب سنتی است.

اجازه دهید اول طب سوزنی چین را مقایسه کنم: شاید پنجاه سال پیش هیچ کس اطلاعی از چنین رشته ای در دنیا نداشت. آن زمان این یک روش کاملا سنتی و محلی در چین برای معالجه بود. بعد یک عده‌ای دانشمند چینی با حمایت دولتی آمدند و در این زمینه آزمایشات و مطالعاتی متعددی انجام دادند نهایتا علم شفاهی طب سوزنی را توسعه داده، مدون ساختند. اکنون شاهدیم که رشته جدیدی در پزشکی وارد شده بنام طب سوزنی که افراد برای تحصیل در این طب باید حتی به چین بروند، اکنون در خود چین و بسیاری از کشورهای جهان کلنیک‌ها و مطب‌هایی که خدمات طب سوزنی می‌دهند در حال گسترش‌اند. متخصصین طب سوزنی از این محل درآمد کلانی عاید خود و کشورشان می‌کنند.

ما نیز می‌توانیم چنین قدم‌هایی در زمینه طب سنتی خودمان برداریم. به علت تنوع آب و هوایی، داروهای گیاهی زیادی در سرزمین ایران وجود دارند، بسیاری از این گیاهان در کوه‌ و دشت به صورت وحشی رشد می‌کنند. به نظرم باید در این حوزه سرمایه‌گذاری همه جانبه کرد. لذا باید:

هم کلیه آموخته‌های طب سنتی را بی‌کم و کاست از زبان عطارها،شکسته‌بندان و معالجه‌گران سنتی در شهرها و روستاهای مختلف جمع‌آوری و دسته‌بندی کرد که این مرحله از کار در حیطه پژوهشی مردمشناسی قرار دارد و دقیق‌تر بگویم مرحله جمع‌آوری و ثبت طب عامیانه یا فولکلوریک میراث فرهنگی گذشتگان است.
هم روی گیاهان و روش‌های طب سنتی در دانشگاه‌ها، کارها و طرح‌های تحقیقاتی تعریف کرد که این نیز در حیطه کارهای پژوهشی و تحقیقاتی در سطح آکادمیک محسوب می‌شود.
هم به ایجاد مزارع گیاهان دارویی و پرورش آن پرداخت که این نیز در حوزه مهندسی کشاورزی‌ست و در بخش کشاورزی ایجاد اشتغال می‌کند.
هم صنایعی برای ساخت انواع قرص و شربت از گیاهان داروئی ایجاد کرد که این نیز در رشته صنعت داروسازی اشتغال زایی می‌کند.
هم رشته‌های تخصصی دانشگاهی در زمینه طب گیاهی و سنتی و... ایجاد کرد و...
می‌بینید که چه اشتغال‌زائی گسترده‌ای در این زمینه وجود دارد که متاسفانه مغفول مانده است.

برعکس در کشور ما برخورد معکوس می‌کنند و طبیبان سنتی را حتی تحت تعقیب و پیگرد قانونی قرار نیز می‌دهند. (فکر کنید اگر ابن سینا اکنون در ایران بود، وی را به جرم شیادی می‌گرفتند و جریمه می‌کردند و تعهدنامه می‌گرفتند که هرگز اجازه ندارد نسخه‌ای از داروهای گیاهی برای مریضی صادر کند).

در رشته طب سنتی ایران موارد بسیار مهم و زیادی وجود دارد که اگر حمایت از طرف دولت شود مانند طب سوزنی چین در دنیا مطرح خواهد شد.

با طب سوزنی، چین در دنیا مطرح شد، چینی که از چند هزار سال پیش صاحب این علم بود ولی آنرا مدون و فرموله نکرده بود، ولی بعدها توانست آنرا جهانی کند و تاریخ و تمدن خود را نیز به مردم جهان نشان دهد. مطمئنأ این رشته برای کشور چین هم عایدات مادی و هم عایدات معنوی فراوانی داشته است.

برای کار طب سنتی در ایران به سرمایه‌گذاری و متولی مخصوص این کار نیاز داریم و مشکل ما این است که متولی برای این کارها وجود ندارد. متاسفانه مسئولین ما برنامه خاصی در این مورد ندارند و زمان مسئولیت آنان و سمت سازمانی آنان نیز کوتاه و گذرا است درحالی که این موارد برنامه‌‌ریزی درازمدت می‌طلبد که فرصت رسیدن به اهداف و رفع موانع و اشتباهات اولیه را به برنامه‌ریز بدهد. این موارد جزء پروژه‌های ملی محسوب می‌شوند و دولت‌ها باید به این پروژه توجه درخوری داشته باشند.

ما از گیاهان دارویی خود می‌توانیم صدها داروی جدید به پزشکی جهان هدیه کنیم که در هیچ جای دنیا وجود ندارد و عرصه‌ای بی‌رقابت است.

آناج: چه مواردی دیگری از اشتغال‌زائی و کسب در آمد در تولیدات فولکلوریک وجود دارد؟

صرافی: توریستی که به یکی از شهرهای ما می‌آید دوست دارد چیزی به عنوان سوغاتی بخرد و با خود ببرد؟ هر چند ما انواع تولیدات سنتی داریم ولی متاسفانه فقط چند قلم آن در حد باکیفیت و توریست‌پسند در بازار ارائه می‌شود. اگر ده‌ها تیمچه و سرای فرش در بازار داریم باید مکان‌هایی نیز به سایر تولیدات سنتی اختصاص دهیم.

ما می‌توانیم محلی را به اجرای رقص‌های محلی اختصاص دهیم. که طی آن توریست‌ها با لباس‌های محلی و موسیقی و رقص‌های پرمحتوای ما آشنا شوند و حتی در رقص‌ها شرکت کند و همین لباس‌های محلی و سی دی آهنگ‌های شاد رقص را به عنوان سوغات به همراه خود ببرند.

لباس‌های محلی می‌تواند در سطح جامعه احیا شوند، بر روی لباس‌های محلی نیز می‌توانیم نوآوری وطراحی‌‌هایی انجام دهیم و آنرا با نیازهای امروزی منطبق سازیم. می‌توان لباس شهری پوشید و در آن لباس‌ها فقط از موتیف‌های معین فولکلور خودمان استفاده کنیم.

قشقایی‌ها و ترکمن‌ها و کردها در این بخش بسیار بهتر از سایر اقوام عمل کرده‌اند، قشقایی‌ها در سطح در شهر شیراز، فیروزآباد و سمیرم و.... در تمامی مراسم‌های عروسی خود لباس محلی قشقایی می‌پوشند، هیچ کس لباس غربی نمی‌پوشد. الزاما باید لباس محلی بپوشند، این یک رسم و سنت فراگیری شده‌است. الان مراکز بزرگی از تولید لباس سنتی و زیبای قشقایی در شهرهای مختلف استان‌های جنوبی وجود دارد، خوب این‌ها هم اشتغال‌زایی و درآمدزائی دارد، هم چهره شهرها را با هویت فرهنگی بومی آراسته می‌کند.

آناج: می‌توان این طور متوجه شد که شما فولکلور را تنها شعر و موسیقی و.. نمی‌دانید و طب سنتی را نیز بخشی از فولکلور می‌دانید؟

صرافی: بله گفتم که فولکلور یعنی دانش مردم. طب سنتی نیز در مقوله دانش مردم است. ما این نوع طبابت را از پدران خود و با استفاده از سنن شفاهی آموخته‌ایم و پدران ما نیز از نسل‌های پیشین آموخته‌اند، لذا در مقوله فولکلور جای می‌گیرند.

آناج: در آن صورت وطیفه یک دانش آموخته رشته پژشکی در زمینه طب سنتی چه می‌شود؟

صرافی: مثلا فردی که از دانشگاه مدرک دکتری اخذ کرده‌ و یا مهندس شیمی یا دکتر داروساز است اگر گرایشی به سوی تحقیقات علمی دارد، می‌تواند به عنوان یک پژوهشگر داروساز، طب سنتی را هم مطالعه کند. طبعا برخی داروها که از طبیعت بدست می‌اید می‌تواند جایگزین داروهای شیمیایی شود و در برخی موارد حتی بهتر از داروهای شیمایی جوابگوست. در مواردی نیز که اساسا داروی شیمیایی نداریم، داروی گیاهی تنها داروی ممکن خواهد بود. اگر این کشفیات مستند و مبتی بر آزمایشات متعدد باشد، در این صورت می‌توان طی کنفرانس‌های علمی به دنیا اعلام کرد که در ایران چندین داروی جدید کشف شده که چنین ویژگی های منحصر به فردی دارند.

نکته مهم دیگر اینکه چون این گیاهان داروئی احتمالا فقط در ایران آن‌هم در کوه و دره خاصی می‌روید لذا تا سال‌ها هیچ کشوری نمی‌تواند در این زمینه با ما رقابت کند. آن دارو بنام ایران ثبت می‌شود. صادرات دارو درآمد کلانی عاید کشور خواهد کرد. چرا که وزن کم و قیمت بالایی دارد.

در عین حال دنشمندان کشور من نیز زمینه جدیدی در علم پزشکی گشوده‌اند که افتخارش به همه ما می‌رسد.

آناج: پس به نظر شما زندگی جامعه ما فاصله زیادی با سنت پیدا کرده است؟

صرافی: متاسفانه بله

آناج: لطفا راهکارهای پیشنهادی و لازم را برای پرکردن این خلاء بیان کنید.

صرافی: وقتی شما می‌فرمایید فاصله زیادی بین زندگی ما و سنت ایجاد شده این نشان می‌دهد کارهای زیادی می‌توانستند انجام دهند که نکرده‌اند. توسعه توریسم کلیدی برای توجه جدی به فولکلور است. چون در دنیا یک رشته مهم صنعت توریسم، توریسم فولکلور و مردم‌شناسی است. توریست‌ها فقط برای دیدن آثار تاریخی به کشورهای مختلف نمی‌روند برخی از توریست‌ها برای شناخت مردم مناطق مختلف آن کشور بدان جا سفر می‌کنند و بعد از برگشتن به کشور خود آشنایی کاملی از فرهنگ و رقص و لباس و بازی و خوردنی‌ها و غذاها بدست می‌آوردند و از همین فرهنگ‌های بومی سوغاتی‌هایی نیز تهیه کرده به همراه می‌برند.

یک راهکار پیشنهادی برای پر کردن خلا موجود در فولکلور، توجه به توریسم مردم شناسی است.

آناج: احیای فولکلور آذربایجان چه نقشی می‌تواند در آماده سازی تبریز برای میزبانی سال 2018 داشته باشد؟

صرافی: شهر تبریز به عنوان پایتخت گردشگری کشورهای اسلامی در سال 2018 معرفی شده است. درخواست من از شما اینست که به مسئله توریست مردم شناسی توجه جدی داشته باشید، متاسفانه آثار تاریخی در آذربایجان اغلب در اثر زلزله یا سیاست‌های سوء توسعه شهری از بین رفته و مانند برخی شهرها مثل اصفهان جذبه بالایی برای جلب توریست ندارند. اما در توریسم مردم‌شناسی آذربایجان بی تردید حرف اول را در ایران میزند و در این مورد می‌تواند نقش بزرگی داشته باشد.

در آذربایجان سه نوع شیوه زندگی شهری و روستایی و عشایر هنوز هم به صورت موازی در کنار هم همزیستی می‌کنندو هر کدام از این‌ها، دارای خرده‌فرهنگ‌های خاص خود هستند. شناخت این فرهنگ‌ها از نظر یک توریست بسیار جذاب است.

اگر توریست‌ها موسیقی‌ و رقص‌های سنتی ما را در فضای آزاد یا در سالن‌های اختصاصی ببینند، پای ساز و صحبت عاشیق‌های ما بنشینند و هنر مجلس‌آرائی و داستان‌پردازی آنها را ببینند. از طرف دیگر لباس‌های محلی و صنایع دستی (که همگی جزو فرهنگ مادی و سنتی و بومی ماست) را مشاهده کنند. غذاهای بسیار متنوع و سنتی ما را بچشند، موزه‌های مردم شناسی ما را بازدید کنند، در این صورت توشه‌ی پرباری از سفر به آذربایجان خواهند بست.

باید فضای سنتی بازارهای ما عرصه‌ای برای فروش و تبلیغ محصولات سنتی و فولکلوریک برای توریست‌ها باشد.

رستوران‌های ما باید بتوانند تنوع غذاهای سفره آدربایجان را برتابد. تنوع رنگ و مدل در غذاهای ما به خودی خود جذبه دارند که باید از آن بهره برد.

بازار سنتی ما باید این چهره مردانه و زن‌ آزار خود را تغییر دهد، برای اشتغال زنان چه به صورت فروشنده، چه به صورت هنرمند و صنعت‌گر باید فضاهایی باز کرد. مثلا اگر تعدادی بانوی هنرمند در بخشی از دکانی در بازار سوزن‌دوزی کنند و در همان جا به فروش برسانند. یا گوشه‌ای از رستوران‌ها زنی با لباس محلی نان داغ بپزد و یا در بازار فرش فروشان یک چند زن و دختر قالیباف مشغول کار شوند که هم شیوه و زحمات بافندگی قالی را برای توریست به نمایش بگذاریم و هم به سئوالات او پاسخ داده و معلوماتش را تکمیل کنیم و هم همانجا قالی و گلیم و جاجیم و... بفروشند، این کمپلکس تولید و فروش کارائی بازارهای شرق را به اصالت اولیه خود را ( که بازار تنها محل فروش نبوده بلکه به در کنار آن کارگاه‌های تولید نیز حتما شامل می‌شده) بهتر نمایش داده می‌دهد.

می‌توان هنرمندانی از زنجان و اورمیه و لالجین همدان.... برای تهیه و فروش چاقو و صنایع دستی چوب و سفال.. به بازار بیاوریم و مستقر کنیم، آنوقت بازار ما جذبه بالایی برای توریست‌ها پیدا خواهد کرد.

بازار تاریخی تبریز پتانسیل تبدیل شدن به یک مرکز بزرگ جلب توریست در سطح جهانی را دارد.

می‌دانید بازار سنتی تبریز ما در یونسکو ثبت جهانی شده و بزرگ‌ترین سازه تاریخی سرپوشیده جهان است که در عین حال هنوز فعال است و بهره‌برداری می‌شود. یعنی اینجا کاربری موزه و آثار تاریخی صرف ندارد، بلکه محل زندگی و کسب و کار هزاران نفر است. مغازه‌دارها از صبح تا شب زندگی خود را در همان بازار می‌گذرانند. آنها در کنار کار خود به وقت اذان به همان مساجدی که داخل بازار است می‌روند و نمازشان را می‌خوانند. ناهارشان را آنجا میل می‌کنند دوباره به کار مشغول می‌شوند.

اگر به این بازار زیبا و تاریخی کاربری توریسم‌محور تعریف کنیم، آنگاه بازار تبریز بزرگترین قطب توریسم در کشور و شاید منطقه خواهد شد.

اگر چنین تحولی را بتوانیم به وجود بیاورم مطمئنا ثروت این منطقه و این شهر دو چندان شده و امید زندگانی در بین مردم نیز افزایش خواهد یافت و جوانان این مرز و بوم ترجیح خواهند داد تا در شهر خود بمانند و به شهرها و کشورهای دیگر مهاجرت نکنند.

آناج: آیا منظورتان از توریست، مهمان یا جهانگرد خارجی است؟

صرافی: منظورم از توریست هم توریست خارجی و هم توریست داخلی است. در واقع کسانی که از شهر‌های مختلف ایران برای گردش به آذربایجان می‌آیند نیز توریست محسوب می‌شوند، حتی اگر آنان اصالتا تبریزی باشند و خویشاوندان تبریزی داشته باشد ولی چون برای گردشگری به تبریز می‌آید توریست‌اند.

آناج: انس با فرهنگ بومی در بین ما در چه حدی است؟ مسئولین تا چه حدی در ایجاد علاقه به فرهنگ بومی موفق بوده‌اند.

صرافی: به نکته مهمی اشاره کردید، لازمست هر مردمی با خود و فرهنگ خود آشتی کنند و مانوس باشند لذا برای این کار باید برنامه‌ریزی کرد. متاسفانه در این حوزه بی‌برنامگی کامل مشهود است. در بین مسئولین افراد فهمیده و فکور بسیاری می‌شناسم که واقعا تمایل دارند در این زمینه کارهایی انجام دهند ولی متاسفانه عمر کوتاه مدیریتی آن‌ها این اجازه را به آن‌ها نمی‌دهد و اگر حتی کاری را اغاز کنند، مسئول بعد از او ممکن است کار او را ادامه ندهد و زحمات آن مدیر درد آشنا نیز نیمه‌کاره رها شود.

آناج: آیا مراکز فرهنگی مردمی در مورد شناخت فولکلور در استان‌های آذربایجان و تبریز وجود دارد؟

صرافی: بله، اطلاع دارم که گروه‌‌هایی در حوزه شعر و ادبیات تشکیل شده‌است. جلسه‌‌هایی با عناوین "شعر آخشامی" و یا نقد و بررسی شعر به صورت رسمی و یا به صورت محفلی و در خانه‌ها برگزار می‌شود. اهالی موسیقی نیز برای خود کانون‌‌هایی رسمی و محفلی دارند، که در کلاس‌های آزاد و کلاسهای رسمی به طور حرفه‌ای رقص و نوازندگی سازهای مختلف آموزش داده می‌شود. حجم فعالیت‌های فرهنگی که به همت مردم و به‌خصوص جوانان در تبریز و ارومیه و بسیاری از شهرها انجام می‌گیرد نسبت به بیست، سی سال پیش صدها برابر شده است، گروه‌های کودک نیز وجود دارند که به کودکان متون زبان مادری و دیکلمه شعر و رقص و موسیقی و غیره آموزش می‌دهند در همه‌ این فعالیت‌های فرهنگی، فولکلور یکی از قوی‌ترین مولفه‌ها را تشکیل می‌دهد...

اما در این میان مؤسسه ما (آذربایجان ائل بیلیمی) تنها مرکز جمع‌آوری و پژوهش در زمینه فولکلور است.

آناج: منابع مالی موسسه شما از کجا تامین می شود؟

صرافی: تمامی امکانات ثابت و هزینه‌های جاری موسسه توسط اعضای مؤسسه تامین شده و می‌شود. ما تا کنون هیچ کمک هزینه‌ای از دولت در مورد این فعالیت‌ها درخواست نکرده‌ایم، البته اگر درخواست کنیم به امید خدا کمک خواهند کرد. معهذا تا کنون ریالی وام نیز نخواسته و نگرفته‌ایم. ما بخشی از دارایی خود را در طبق اخلاص قرار داده‌ و صرف تشکیل و پیشرفت کارهای این مؤسسه کرده‌ایم. اینجا یک نهاد غیرانتفاعی است، درآمدی که ندارد، پس انداز خود را نیز در آنجا خرج می‌کنیم. هزینه‌ها را اعضاء و دوستان مؤسسه بر اساس توانایی خود تقبل کرده‌اند که ماهانه یا مقطعی پرداخت می‌کنند.

آناج: موسسه ائل بیلیمی چند سال است فعالیت می‌کند و اهم فعالیت‌هایش چه بوده است؟

صرافی: تقریبا بیش ازهفت سال از تاسیس این مؤسسه می‌گذرد. تلاش‌های مداوم و جدی زیادی در این زمینه انجام شده است. تا کنون کلی متون دست اول فولکلور و لغات محلی جمع‌آوری و به صورت بولتن داخلی بین اعضا و علاقه‌مندان به طور مجانی پخش کرده‌ایم. این مستمرترین و مهم‌ترین فعالیت ما بوده، قریب 80 شماره تا کنون منتشر شده یعنی هشتاد ماه کار. (البته در سال گذشته وقفه موقتی در انتشار آن به دلیل بروز مشغله‌های جدید پیش آمد.) ولی در نگاه کلی به هیچ وجه فعالیت‌هایمان کم‌تر نشده، بلکه مرتبا رو به پیشرفت بودهاست.

در سال‌های اخیر و به‌خصوص پارسال در فضای مجازی نیز در زمینه فولکلور فعالیت‌‌هایی انجام می‌دهیم. کانالی تحت عنوان ائل بیلیمی داریم هر چند این کانال الزاما توسط اشخاص مؤسسه مدیریت نمی‌شود ولی با سیاست ما کار می‌کنند. 

از جمله کارهای مهم سال گذشته در فضای واقعی روی داد. در سردرود برای تاسیس موزه مردمشناسی پیشنهادی دادیم و اعضای شورای شهر و شهرداری آنجا نیز قبول کرد. لوازم مورد نیاز برای تاسیس موزه را نداشتند و وسایل زیادی که از طرف مردم به مؤسسه ما اهدا شده بود را به مدت 6 ماه در اختیار آن موزه به عنوان امانت قرار دادیم. حدودا 250 یا 300 وسایل اتنولوژیک که در سال‌های بسیار دور توسط مردم استفاده می‌شد را برای راه‌اندازی در اختیار این موزه گذاشتیم. با آن‌ها قرارداد بستیم به مبلغ صفر ریال! تنها تعهد شهرداری امانتداری و حفاظت از اشیا در طول شش ماه و بازگرداندن سالم آنها به موسسه است.

پس از تاسیس این موزه مردم به طور خودجوش حدود 2000 وسیله و اشیا اتنوگرافیک یا مردمشناسی به موزه اهدا کردند. علت اهدای داوطلبانه وسایل توسط مردم این بود که در آنجا سنگ بنای موزه و راه‌اندازی آن به روش کاملا مردمی و مدنی و بی‌مزد و منت توسط موسسه ما صورت گرفت. اکنون حتی برخی از علاقه‌مندان سردرودی مبالغی از جیب خود خرج می‌کنند تا چیزهایی بخرند و به موزه بسپارند. ما افتخار می‌کنیم که در کنار شهرداری و مردم فهیم سردرود، شهر حسین‌خان باغبان را صاحب یک موزه مردم‌شناسی غنی کرده‌ایم.

آناج: این نوع حرکت در سایر شهرها نیز می‌تواند رخ دهد و جرقه‌ای برای شروع فعالیت گسترده در سراسر ایران باشد؟

صرافی: البته که می‌تواند، مهم‌ترین عامل برای موفقیت این نوع کار، مردمی بودن آن است. دولت در همه جای دنیا می‌تواند فقط این نوع کارها حمایت کند مانند کاری که شهرداری سردرود کرد.

زمین و امکانات به مردم داده شد و مردم در آن جا فعالیت کردند و با مدیریت ما صاحب یک موزه شدند با کمترین هزینه.

دوستان و همکاران موسسه ما محل را آماده‌سازی کرده، به چینش اشیا اتنوقرافیک و دکوراسیون داخلی موزه پرداختند، فضای موزه را مرتب و تمیز و.. کردند و ویترین‌ها را چیدند. ‌چون این اقدام کاری مخلصانه و خداجویانه بود، ادامه راه را نیز خود مردم سردرود طی کردند.

در شهرهای دیگر مثل تبریز یا سایر شهرها اگر مکانی برای این کار وجود داشته باشد می‌توان موزه مردم‌شناسی با مشارکت خود مردم افتتاح کرد. چون همه مردم در خانه خود لوازمی دارند که از زمان بسیار قدیم مانده است و علاقه خاصی به آنان دارند اما از پوسیدگی و زوال آن هراس دارند، این افراد وسایل خود را به موزه تحویل می‌دهد تا از آن محافظت شود ضمنا علاوه بر خود او دیگران نیز آنها را ببینند.

آناج: لباس‌ها و وسایلی که در خانه‌های مردم بدون استفاده و بی‌اهمیت است با نمایش آنها در موزه برای بازدید توریست و سایر مردم شاید در فرد بیننده یک فرهنگ خاصی را القا کند. به نظر شما چه مدت زمانی نیاز است تا فرهنگ فولکلور غنی آذربایجان به درجه قابل قبولی از احیاء برسد؟ و چه مقدار مدت زمان برای این کارنیاز است؟

صرافی: تا برنامه‌ریزی مدونی صورت نگرفته باشد نمی‌توان در مورد زمان انجام کاری، صحبت کرد. اصلی‌ترین مطلب این است که باید نهادهایی در این زمینه ایجاد شود که زیرساخت‌های لازم را ایجاد و اگر موجود است آنرا تصحیح کند. برای ایجاد زیرساخت، باید دانشگاهی به این زمینه اختصاص داده شود و مدارس مخصوصی در این رشته تاسیس شود و تعدادی افراد به‌طور حرفه‌ای آموزش ببینند و در این رشته مدرک تخصصی کسب کنند.

این ما هستیم که باید زمینه فعالیت را برای آن‌ها فراهم کنیم. بدون برنامه ‌مدون هزار سال هم بگذرد، اتفاق خاصی نخواهد افتاد. از طرفی عوامل و برنامه‌های مخربی نیز در کار است کهبه صورت سیستماتیک عمل می‌کند و فرهنگ ما را تخریب می‌کنند. پس بنابراین اگر از یک طرف تلاش ساختاری دراین زمینه می‌کنیم،‌ از طرف دیگر نیز نباید اجازه دهیم برنامه‌های مخرب این فرهنگسازی را تخریب کنند. برای مبارزه با عوامل مخرب فرهنگ (که در راس آن تهاجم فرهنگی غرب است) نیز برنامه و هدف‌گذاری لازمست. به‌ دلیل ابهام در وجود برنامه‌های مدون و دخالت عناصر ضد فرهنگی، نمی‌توان زمان دقیقی برای آنچه که شما احیای فرهنگ غنی آذربایجان می‌نامید تعیین کرد.

آناج: در بین صحبت‌های خود فرمودید که باید مدارس عالی، نهاد‌ها و دانشگاه‌‌هایی در این زمینه تشکیل و فعالیت کنند، ‌آیا این امکان وجود دارد که از همان مقطع قبل از دبستان و در مهد کودک‌ها در مورد فرهنگ بومی برنامه ریزی کرده و کودکان را آموزش داد؟

صرافی: طبعا می‌توان از این سن‌های کم نیز آغاز شود، از همان شعرها (قوشماجاهای کودکان) و... که به زبان ساده در فولکلور ما موجود است می‌توان در مهدکودک‌ها استفاده کرد. یاد گرفتن این اشعار برای بچه‌ها بسیار راحت‌تر و لذت‌بخش‌است مثلا شعر معروف «‌اوشودوم‌ها اوشودوم» را می‌توان به راحتی به کودک آموخت چون تکرار کلمات و قوافی ساده آن شعر را تا آخر و زنجیروار تداعی می‌کند لذا کودک به راحتی آنرا یاد می‌گیرد. مثلا این چند مصرع را می‌توان مورد بازبینی قرار داد:

اوشودوم آآ اوشودوم‌

داغدان آلما داشیدیم

آلماجیمی آلدیلار‌‌

منه ظولوم قیلدیلار

من ظولومدن بئزارام‌‌

درین قویو قازارام

درین قویو و....

در این شعر علاوه بر قافیه‌های (اوشودوم - داشیدیم، آلدیلار- قیلدیلار، بئزارام - قازارام) هر کلمه‌ای که در مثلا در مصرع دوم است، در مصرع سوم نیز همان به عنوان کلیدی برای تداعی معانی آمده است، (اوشودوم، آلما، من، ظولوم، درین قویو) تکرار شده‌اند. قانون‌مندی رفتار مغز به این صورت است که مطلبی که قبلا یاد گرفته‌ و احیانا فراموش کرده‌ایم با یادآوری کلمه کلیدی و آغازین بقیه جمله را به یاد می‌آوریم. این شعرها طوری‌ست که کودک به سادگی به ذهن می‌سپارد و با گفتن هر مصرع، همان مصرع در به یادآوری مصرع بعدی کمک کند. چه خوب است شاعرانی که برای کودک شعر می‌سرایند به موضوع مهم توجه کنند. در تمامی "قوشماجا"ها این نکته رعایت می‌شود کودک وقتی با سرعت تمام به شعری که می‌خواند مسلط می‌شود، اعتماد به نفس او نیز بالا خواهد رفت.

در شعرهای فولکلوریک کودکانه، کودک ناخودآگاه، برای به یادآوری مطالب و مصرع‌ها به خود کمک می‌کند

صرافی: در تمام شعرهای فولکلوریک کودکان این صنعت رعایت شده است. وقتی کودک می‌تواند به راحتی شعری را حفظ کند و بدان مسلط شود اعتماد به نفس بالایی نیز به دست می‌آورد این پارامتر مهمی در تربیت کودک نقش موثری خواهد داشت. ولی در شعرهای جدید و گاه ایدوئولوژیکی و شعرهایی بکه ه زبان ‌غیرمادری سروده می‌شود چنین مواردی کمتر رعایت می‌شود و کودک به خاطر اینکه دچار لکنت و مکث و فراموشی می‌شود اعتماد به نفس خود را از دست میدهد.

اختصاص دادن یک یا نیم ساعت تایم فولکلور و آذربایجان شناسی در متون درسی مدارس

صرافی: تمامی کتاب‌های درسی پر از شعرهایی از شعرای کلاسیک است و حتی متون آموزشی نیز پر ازلغات عربی و گاه لغات مهجور. برخی مواقع همان کلمات سخت، فقط در همان درس از کتاب مورد استفاده می‌باشد که در هیچ جا وهیچ زمان دیگری مورد استفاده قرار نمی‌گیرند. ولی ضرب‌المثل‌ها و اصطلاحات عامیانه فولکلوریک به طور مکرر در کوچه و بازار و محیط کار و میهمانی استفاده می‌شوند. چرا بایستی به کودکان لغات مهجور از متون قدیمی را آموخت، اما او را از آموختن اصطلاحات و ضرب‌المثل‌هایی که مرتبا در زندگیش به درد خواهد خورد محروم ساخت.

به نظر بنده در این زمینه در حق افراد فارسی‌زبان نیز ظلم شده است و این افراد نیز در طول تحصیلات دوازده ساله خود با فولکلور شهر‌های خود آشنا نمی‌شوند و توجهی به این امر مهم نمی‌شود.

آناج: آیا مسئولین استانی یا کشوری در زمینه فولکلور آذربایجان تا کنون اقدامی کرده اند؟

صرافی: بلی ظاهرا یک سری اقداماتی انجام شده است. اما به نظر من بیشتر به صورت گذرا و گاه انفعالی (یعنی بعضا به خاطر درخواست و فشار مردم، نه اینکه اثباتا خودشان برنامه‌ای داشته باشند) بوده است. کلا نوعی بی‌برنامگی و پراکنده کاری دیده می‌شود. بهتر است پیشاپیش کنگره و همایشی در مورد ضرورت احیای فولکلور انجام شود. روش‌های بهره‌گیری از فولکلور در بالا بردن اشتغال و تولید ملی بیان شود. من چنین اراده‌ای را در ارگان‌های مسئول نمی‌بینم، البته شاید برنامه‌هایی در جریان است که هنوز نمود خارجی پیدا نکرده است.

چه بودجه‌ای برای احیا فولکلور اختصاص داده شده؟ منظورم احیای فولکلور تمام مناطق و فرهنگ‌های ایرانی‌ست. اعم از خراسان و فارس و کرمان و بلوچستان و ترکمن صحرا و کردستان و لرستان و اعراب خوزستان و.... فولکلور همه آنها نیاز به توجه، سرمایه‌گذاری و توجه ویژه دارند.

چه پروژه‌‌هایی در رابطه با فولکلور تعریف شده؟ کدام گروه‌های خدمات مشورتی در زمینه فولکلور تشکیل شده؟ چند کارشناس ویژه در این رشته وجود دارد؟ کدام سازمان دولتی برای هدایت و راهگشائی در این امر تشکیل شده که در کنار آن ان. جی. او‌‌ ها باشد؟ این سئوالاتی است که بایستی از مسئولین کرد و وظیفه رسانه‌های ماست.

آناج: حداقل به عنوان اینکه این درخواست پررنگ‌تر شود و همانطور که تبریز درسال2018 پایتخت کشورهای اسلامی خواهد بود، ولی با یک نگاه عمیق و کلی به سطح شهر تبریز فعالیت خاصی که در این مورد جلب توجه کند را نمی‌یابیم. مخصوصا خلاءهای زیادی در حاشیه شهر بیداد می‌کند. بفرمایید یک سال آینده کدام کارهای لازم و مهم باید انجام شود؟

صرافی: من نیز مانند شما در این زمینه هیچ برنامه جدی ندیده‌ام. وضعیت ما شبیه محصلی است که به او گفته‌اند مثلا یک ماه دیگر امتحان دارد، اما او تا چند روز پیش از امتحان فقط دفع‌الوقت کرده، استراحت می‌کند و می‌خوابد. به خود می‌گوید که کاش الان فردای روز امتحان بود و خیالم راحت بود. من چنین حالت و روحیه‌ای را اینجا مشاهده می‌کنم، نوعی بی‌برنامگی و بی‌هدفی.

از کارهایی که می‌شود کرد اینکه همایشی در زمینه راهکارهای کوتاه‌مدت و درازمدت برای آماده‌سازی تبریز به عنوان پایتخت گردشگری جهان اسلام برگزار شود تا بدانیم چه پروژه‌هایی و با هدف رسیدن به چه مقاصدی باید در سطح شهری و منطقه‌ تعریف کرد.

نمایندگان مجلس بایستی وزرای ارشاد و کشور و نهادهای ذیربط را به چالش بکشند و از آنها بودجه و لایحه های اجرایی جدی طلب کنند.

اگر خود مسئولین در این مورد اطلاعاتی ندارد، لازمست از کسانی که در این زمینه فعالند دعوت کنند. اساتیدی در این زمینه از نقاط مختلف ایران، حتی از کشورهای پرسابقه‌ در امر توریسم را برای مشاوره دعوت کنند.

باید کتاب‌های ارزشمند و نفیسی در مورد آذربایجان و جاذبه‌های توریستی آن چاپ شود و به میهمانان به عنوان سوغات اهدا شود.

در مورد غذاها و سفره آذربایجانی تا به حال کتابی چاپ نشده، در حالی که تنوع غذا در مطبخ ما در ایران زبانزد است.

ما می‌خواهیم در این زمینه کتابی منتشر سازیم ولی اگر بخواهیم کتاب نفیس باشد و بتوان به میهمانان هدیه کرد حداقل صد میلیون تومان سرمایه اولیه نیاز دارد. این کارها بدون حمایت بخش دولتی امکان‌پذیر نیست.

ان. جی. او. ها نیز باید پروژه‌‌هایی را مطرح سازند تا بتوان بعد از دو سال از توریست‌ها پذیرایی آبرومندانه‌ای کرد. کم‌تر از چند ماه دیگر سال 2017 از راه می‌رسد. یعنی بیش از یک سال تا سال 2018 باقی نمانده است.

آناج: این وظیفه بیش‌تر بر عهده شهرداری است؟

صرافی: بله شهرداری، سازمان میراث فرهنگی و اداره ارشاد و جهانگردی بیشترین وظایف را بر عهده دارند. همچنین استانداری و نهادهای وابسته به آن که نسبت به سایر ادارات ارشدیت دارند مسئولند. این‌ها می‌توانند نشست‌های فکری برگزار کنند با مشاورانی که در این زمینه تجربه و مطالعه دارند مشورت کنند و اگر خود طرح‌ها و ایده‌‌هایی دارند برنامه ریزی کنند و تامین بودجه کرده اجرا کنند.

شاید سپردن این کار به چند شرکت ارگانیزاتور خارجی نتایج بهتری بدهد، آنان تجارب خوبی در این زمینه دارند.

آناج: رسانه‌ها چه وظیفه ای دارند؟

صرافی: در این ارتباط رسانه‌‌هایی چون شما باید همت مضاعف داشته باشید و همه را به چالش بکشید. ما می‌توانیم از فرصت طلائی سال 2018 حداکثر استفاده را بکنیم و چهره شهر را دگرگون سازیم. افراد زیاد و نمایندگانی از کشورهای مختلف در آن سال به اینجا خواهند آمد. باید کاری کنیم که پس از بازگشت، طوری کشور ما را به اطرافیان خود معرفی کنند که بقیه نیز علاقمند به مسافرت شوند و روند جذب توریست مرتبا شتاب بیشتری بگیرد.

آناج: حرف پایانی یا پیشنهاد و انتقاداتتان را می‌شنویم.

صرافی: شما به عنوان یک رسانه مخاطب‌‌هایی دارید رسالت‌‌ بزرگی بر گردنتان است. شما در حد وسع خود در زمینه احیاء و کشف پتانسیل‌های مربوط به فولکلور و توریسم مردمشناسی و... باید کارهایی انجام دهید. باید به طور جدی ضعف‌ها و نارسائی‌های موجود در این زمینه را کشف و کالبدشکافی کنید.

از طرف دیگر شما ارباب رسانه در جلب مشارکت مردمی نقش مهمی دارید. بنابراین جلب مشارکت عمومی و ترویج فرهنگ توریست‌پذیری بسیار حائز اهمیت است.

امیدوارم بتوانیم سال 2018 را آبرومندانه برگزار کنیم، کسانی که تبریز سفر می‌کنند خاطرات خوشی با خود به ارمغان ببرند.

در نهایت از توجه ویژه شما به فولکلور غنی آذربایجان و تلاش برای احیای فرهنگ اصیل و بومی منطقه‌مان نهایت تشکر و قدردانی را دارم.
 
 
 
 
 
 

مطالب مرتبط